محل تبلیغات شما




واژۀ اهلی شدن در ادبیات انسانی


پوهنیار شریف الله غفوری
استاد پوهنحی زبان وادبیات پوهنتون تخار

چکیده
این مقاله به منظور تبیین سلوک ورفتارهای  انسانی در محیط دانشگاه ترتیب شده است چون استادان وکارمندان دانشگاه اکثراً الگو ونمونه برای دانشجویان بوده واز اخلاق ورویه ورفتار انسانی آنان تبعیت صورت می گیرد. لذا در همچون حالات باید اهلی شدن؛ یعنی انسان شدن و اهل اخلاق ورفتار انسانی بودن برهر فرد دانشگاهی لازم اُفتد تا نکات برجسته ادبیات دانشگاهی و ویژگیهای انسانی را مراعات نموده ونمونۀ از یک انسان فاعل وعامل را به نمایش گذارد، انسان عامل را شخص ایدئولوژیست هم گفته میشود. ویژگیهای ادبیات انسانی را همچون بردباری، فروتنی، شکیبایی،  خوش طبعی، نا طماعی، نا پرخاش گری، عدم دخالت در کاردیگران ، تسامح ومیانه روی، سویه شناس و مُدرک، عاجز وشکسته دل بودن را شامل میشود که در محیط و قلمرو دانشگاه از آن ویژگیها تمثیل عملی صورت گیرد واین ویژگیها اصالت یک استاد خلّاق وبا فضیلتِ است که نمونه از مزایای انسانی بوده وبا مسؤلیت ورسالت مندی پیشبرد وظیفه می نماید. اهلی شدن یکی از صفات برتر انسانیت بوده وضرورت است منسوبین دانشگاه جهت اهلی شدن اقدامات مثبتی را انجام دهند، چون یگانه وسیله برای مهارکردن خصلت های حیوانیجانسان، اهلی کردن آنست وتنها اهلی کردن است که خصلت های حیوانی انسان را تبدیل به صفات انسانیّ انسان می نماید. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیلی وتوصیفی است که بر متون دینی وتجربیات زندگی مبتنی است. سخن ما وبحث ما روی حیوانیت انسان وانسانیت آن است ومیخواهیم پیرامون موضوع وخصائیل انسانهای اهل ونا اهل گفته هایی را بر سمع مخاطبین برسانیم.
کلید واژه ها: اهلی شدن، انسانیت انسان، حیوانیت انسان، ویژگیها و الگوگیری.مقدمه
اهل در فرهنگ زبان به معنای شایسته وسزاوار آمده است، اهلی یعنی انسانی که از تمام خصلت های حیوانی، پاک شده وخصلت های انسانی را به خود سزاوار ساخته است، این انسان شایسته انسانیت است.
اهلی شدن یکی از صفت های حیوانی است که درینجا به مفهوم عملی آن یعنی اعاده واصلاح مواصفات اصیل انسانی اطلاق شده است، وکاربرد این واژه به منظور خاصِ که تمام ویژگیهای یک انسان دانشگاهی را شامل شود به کار رفته است واین واژه در فرهنگ زبان به معانی "رام شدن" و"لجام ساختن" و"افسارشدن" آمده است وازکاربرد صفتی آن برای منسوبین وقشر دانشگاهی سخن رفته است چون گویاتر ودلالت کننده برمقصود است وازین واژه بهتر سراغ نشد وهمچنان از خصلت های حیوانیت که حریم انسانی را فرا گرفته است از قبیل درنده خویی، ترش مزاجی، طماعی، بزرگ منشی، حسد وخود خواهی، پرخاشگری وسختگیری نابجا وسوء استفاده غیر اخلاقی وغیره است. یگانه وسیله برای مهارکردن خصلت های حیوانی انسان، اهلی کردن آنست. به گفته روانشناسان، جز اهلیجشدن راه بدیلی برای انسانیت انسان، وجود یافت نخواهد داشت. یعنی خود انسان بخواهد اهلی شود وراه های مهار کردن نفس، هوی وهوس را تمرین کند میتواند انسان اهل محسوب شود. واهلی شدن صفت ویژۀ است که هر منسوب دانشگاهی، این صفت را داراء باشد ویا حد اقل اقداماتِ را جهت بازسازی شخصیت خود وهم نوعان خویش انجام دهند. چون راکبان یک کشتی اولی تر بر توصیه واندرز یکدیگرند تا کشتی بصورت درست وسالم به سرمنزل مقصود هدایت شود. ونکته آخر اینکه مهمترین معنای اهلی شدن، رام ساختن نفس وبدست گرفتن افسار آنست، این نفس حیوانی که در اختیار انسان قرار داده شده است وکبر وهوای که آنرا فرا گرفته، حس خودخواهی وترش مراجی که پیرامون آن موج می زند وحس بزرگ منشی علمی که سر تا قدم آدمی را احتوا کرده است، یگانه وسیله برای افسار هوای وهوس آدمی؛ اهلی شدن آن از خصلت های ددّ منشانه ی نفس است  و واژۀ که دقت معنا ومفهوم آنرا برساند بهتر ازین واژه در دسترس نبود فلهذا واژه اهلی شدن برآن نهاده شد. از طرف دیگر صفت اهلی شدن یکی صفت های مشترک دربین حیوان وانسان است که دانشمندان حوزۀ روانشناسی وجامعه شناسی بارها این را بکار برده اند واز آن به منظور اهلی شدن انسان کار گرفته اند. همانند دکتور حسن انوشه ودکتور محمود معظمی.

اهّمیت وارزش
انسانیت یکی از ویژگی‌های مهم منسوبین دانشگاه است، انسانیت به معنای"انسان بودن" است انسان دانشگاهی ازین جهت ممثل انسانیت باشندکه الگویی عملی قشر بزرگ دانشگاهی هستند و همواره از آنان در محیط دانشگاه الگو گیری می شود واقشار مختلف دانشجویان از رفتار آنان (چه مثبت وچه مشنفی) متأثر گردیده وتبعیت می کنند. نا گفته نباید گذاشت که این الگو گیری بیشتر در محیط دانشگاه صورت می گیرد، چون انسان دانشگاهی ست که بر مدار ارزش های معنوی محوریت دارد، ودرینجا میتوان تفکیک انسانیت وانسان را کرد؛ یعنی انسان چیزی است و انسانیت چیز دیگری؛ وانسانیت خاصه انسان است؛ زیرا هر حیوانی انفکاک نا پذیر از صفتش است؛ مثلاً نمی­‌شود پلنگی را پیدا کنیم که صفت پلنگی را نداشته باشد. اما این امکان  وجود دارد که انسان‌هایی یافت شوند که صفت انسانیت را نداشته باشند واتفاقاً از این قبیل آدم‌ها به وفور در جامعه ما، یافت می‌شوند. یعنی این‌که یا از صفت انسانیت دورند یا از این صفت ارزنده بی­‌بهره­‌اند. سرّ مطلب این که:
اولاً: معیار انسانیت وآن‌چه به انسان شخصیت می­‌دهد مادی ومحسوس وهمراه با جسم وهیکل انسان نیست تا هر کسی که جسم دارد، شخصیت داشته باشد بلکه غیر مادی واز سنخ معنویات است.
ثانیاً: این اموری که انسانیت انسان را تشکیل می­‌دهد فقط به سعی خود انسان ساخته می­‌شود نه به دست طبیعت، از این روست که می­‌توان انسان منهای انسانیت یافت نه غیر از انسانیت.
بحث درینجا در خصوص سعادت و شقاوت ناشی از اعمال انسان است؛ اعمال انسان اگر زشت و ناپسند باشد، به همراه خود نحوست دارد و اگر خوب و نیکو باشد، میمنت ومبارکی به همراه دارد. این بحث از نظر آیات و روایات بسیار ارزنده است. مثلاً قرآن کریم می‌فرماید: انسان بی‌نماز، زندگی ناراحت کننده‌ای دارد: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِن لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏» [طه: 124]. همچنین می فرماید: افراد متقی، زندگی بانشاط وآرامی خواهند داشت: وَ مَنْ یَتقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[ طلاق‏: 2و3]پیشینه موضوع
دربارۀ ساختار روانی انسان، که اصلی ترین سامان سازِ رفتارآدمی وکنترول کنندۀ آنست، به اندازه عمرانسان سخن ها گفته شده است، پژوهش ها صورت گرفته و نوشته هایی منتشر شده است. ضرور نیست پیرامون آن سخن زده شود چون سخن گفتن تکرار واطالۀ کلام است. نکتۀ مهم اینست که انبوهی از نوشته ها وکتابهای نویسندگان کوچکترین تأثیری بربخشی ازساختار روانی انسان که پاره ی "حیوانی" آنست، نگذاشته است! رخدادهای ی، مذهبی واجتماعی گواه ِ این مدعا است که مدرنیته وپست مدرنیته" نیته ها"، "کراسی ها" و" ایسم" های خُرد وکلان، تاثیری بر پاره ی "حیوانی" انسان نگذاشته است. دگرگونی های ی، اجتماعی، اقتصادی وعلمی تنها در جامعه ومناسبات فردی، خانوادگی واجتماعی جاری بوده و براین پارۀ ساختار روانی در راستای " آدم شدن" اثری اصلاح کنندۀ نداشته اند. وهرآنجا که انسان منافع معنوی ومادی اش را درخطر دید، غرائز تخریب وحذف و کشتار برای صیانت آن منافع پا به میدان گذاشته اند.چالشهای این موضوع
هر ازگاهی از حیوانیت انسان سخن گفته یا نوشته شود برخی به اعتراض برخواسته وآن را توهین به انسان ودیگران اهانت به حیوان تلقی می کنند. واقعیتِ جاری اینست که این اصطلاح حاوی پیامی است، توهینی در کار نیست، پارۀ حیوانیِ انسان دست نخورده و پا بر جا بر این حیوانیت انسان شهادت می‌دهد. هزارها نمونۀ از آن توسط رسانه ها روزانه به نمایش گذاشته میشود.
برای وضاحت بیشتر با رهگذر یک سوال پیش خواهیم رفت، یک انسان می تواند چند نوع حیوان باشد؟ اگر وقتی انسان بجای گرگی قرار بگیرد، چگونه کار می کند ؟ آن گرگ بیچاره وقتی به یک گله گوسفند حمله می کند، چقدر می تواند بخورد؟ شاید چهار پنج تا یا ده پانزده تا را بگیرد وخفه کند. امّا یک دانه را بیشتر نمی تواند بخورد!!. آن یک دانه را هم نمی تواند بخورد. اگر بتواند یک گوسفند را زمین می زند وتکه وپاره می کند ومی خورد وسیر میشود. اما ده تا گوسفند را زخمی می کند. انسان یک شهر را با یک بمب خاکستر می سازد. ببینید انسان در درنده خویی ، صد برابر گرگ است. مثال های دیگرش را نمی توانیم عرض کنیم. امروز جهان سلطنت نیرنگ است.
انسان می تواند صد برابر حیوانی همانند [روباه] نیرنگ باز، نیرنگ باز باشد و صد برابر هر حیوان درنده ای درنده باشد ومی تواند هر دو صفت را همزمان داشته باشد. لذا قرآن می فرماید: بَلْ هُمْ أَضَلُّ اینها از هر حیوانی گمراه تر هستند.
 انسانیت انسان
از نظر قرآن انسان یک موجود شناخته شدۀ است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد، و هم میججتواند به "اسفل سافلین" سقوط کند. این خود انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد وسرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید. ولی دکتور الکسیس کارل انسان را موجود نا شناخته قلمداد می کند.
چنانچه مولانای بلخی انسان را به تفکر وا داشته واصلیتش بر او می نمایاند:
ای برادر[انسان] تو همین اندیشه یی *** ما بقی را استخــوان وریشه یی
          گر گلست اندیشــه تو گلشنی *** ور بود خاری، تو هیمه گلخنی            مولوی
ماهیت انسان، به عنوان یک موجود اجتماعی عبارت است از مجموعه کلیۀ مناسبات اجتماعی هم مایۀ که در راستای حل معضل "حیوانیت" انسان از خود نشان می دهد. مفاهیمی همچون "لایۀ غیرِعقلانی، خردگریز، لایه ها و زیر لایه های انحراف، "عفریت درونی"، غریزه های "انسان" تخریب، جنگ و، دیگر آزاری، بی رحمی، خشونت، کشتار و. و ناخودآگاه،  خودآگاه فردی، جمعی  وحافظه نوعی به نظر می رسد که دست نخورده نسل به نسل به ارث رسیده اند تا نشان دهند انسان گرگ انسان بوده وهست. تاثیر گذاری های سرشتی ومحیطی برساختار روانی ورفتاری انسان بیش از هرچیز خود را در نو کردن ومدرن ساختن  روشی سلطه جوئی، آزار، کشتن همنوع،  جنایت بشرعلیه بشر و بشریت نشان داده است.
وقتی ویژگی های انسان هوشمند ونئاندرتال را با یکدیگر مقایسه می کنیم به این نتیجه میرسیم که انسان های مسؤلیت پذیر ورسالت مند نمونه از انسان، اهلی شده محسوب می شوند. صورت انسان هدفمند بزرگتر از نئاندرتال ها بوده و شیار ابروی کوچکتری دارد. علاوه بر این گونه مذکر و مونث انسانهای مدرن به نسبت سایر انسان ها به یکدیگر شبیه تر هستند.
برخی از انسان ها در ورای طینت خویش مخفی اند صورت ایشان، صورت انسان است. وقتی این پرده‏‎ ‎‏برگشت و عالم دیگری نمودار شد، صورت حیوانی وی نمایان می شود اگر درین دنیا نه شد وبرایش مهلت داده شد،‏‎ در روز رستاخیربا صورت اصلی خویش محشور می شود. اگر اینجا‏‎ ‎‏انسان شد، آنجا انسان محشور می شود. واگر کسی در اینجا توانست خودش را‏‎ ‎‏انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که‏‎ ‎‏چشمهای این عالم نمی تواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق‏‎ ‎‏پیدا می کند.ودر غیر آن بصورت حیوانی که خصلت آنرا در دنیا داشته است بصورت آن محشور می شوند.
به دید محمد قطب: انسان از نظر اسلام عبارت است از جسم و عقل و روح (انسان بین مادی‌گری و اسلام، ترجمه: سید هادی خسروشاهی ص138، 1370) مهم‌ترین امتیاز اسلام این است که به موجود بشری آنچنان که هست توجه می‌کند (همان: 135) هدف بزرگ اسلام ایجاد توازن وتعادل در روح فرد است ودر نتیجه منجر به ایجاد توازن وتعادل در جامعه می‌شود (همان: 137)
برخی از انسان‌ها با انجام گناه توازن وتعادل خویش را از دست داده واز صورت انسانی خارج می‌شوند؛ اما در این دنیا هویت حیوانی آنها آشکار نیست، الله تبارک وتعالی چون از علم غیب آگاه است از صورت پنهانی آنان خبر میدهد: این گونه آیات در قرآن کریم وجود دارد که برخی از انسان‌ها را به حیواناتی نظیر سگ یا الاغ تشبیه می‌کند یا بعضی از افراد را مثل حیوانات وپست‌تر از آنها می‌شمارد و حتی در جایی می‌فرماید: آنها از هر جنبنده‌ای پست‌تر هستند. دسته‌ای از مفسران، آن آیات شریفه را از باب تشبیه ویا از باب سرزنش شمرده‏اند، اما باید گفت: این آیات شریفه، از حقیقت شخصیت برخی انسان‌ها خبر می‌دهد و یا بیان واقعیات، هویت آن افراد را تبیین می‌فرماید. بنابراین خداوند متعال نه قصد اهانت به بندگان خود را دارد، نه از این آیات قصد انشاء (امر) دارد، بلکه این‌گونه آیات اخباری است و صرفاً خبر از واقعیت می‌دهد.
یعنی اگر افکار، گفتار و کردار انسان ناشایست وبد باشد، به تناسب آن اعمال، انسان به صورت حیوانى شهوت پرست یا بوزینه‏اى شکم پرست یا خوکى متکبر یا پلنگى ظالم یا سگى هار، وخلاصه به صورتى زشت وپلید جلوه خواهد کرد. چنان‌که اعمال نیکو وشایسته، از او انسان کامل را به نمایش می گذارد.
مثلاً قرآن کریم با بیان آیه إِن شَر الدوَاب عِنْدَ اللهِ الصم الْبُکْمُ الذینَ لا یَعْقِلُونَ»[ أنفال: 22]، خبر می‌دهد: کسی که تعقل ندارد، کسی که کور باطن و کر باطن است، در قیامت، به صورت یک جنبنده پست و مانند یک میکروب محشور می‌شود.
گناهکاران در دنیا هم شخصیت حیوانی دارند طوری که الله تبارک وتعالی در قرآن کریم درباره آنان می فرماید: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث‏» [أعراف‏: 176] آیا خداوند متعال در این آیه قصد سرزنش بندگان و ناسزاگویی به آنان را داشته است؟ در اینجا باید گفت که : خداوند سبحان، ناسزا نمی‌گوید، بلکه هشدار می‌دهد و با خبر دادن از یک واقعیت می‌گوید: برخی افراد در اثر اعمال خود، به صورت یک سگ وارد م می‌شوند.
این اشخاص در دنیا هم هویت حیوانی دارند، اما هویت آنان مخفی است و امّاکسانی که چشم بصیرت دارند، می‌توانند شخصیت حقیقی آنها را ببینند.
این شکل از تجسم عمل هم با سعد و نحس، رابطه مستقیم دارد؛ یعنی اعمال نیکو، هویت انسانی وسعادت دنیا وآخرت به همراه دارد. چنان‌که اعمال ناپسند، هویت و شخصیت انسان را به هویت حیوانی و نحس مبدل می‌سازد.
انسان مقامهایی دارد که مقام اولش همین مقام ‏‏[‏‏انسانیت‏‏]‏‏ است بعد از اینکه‏‎ ‎‏مراتبی را سیر می کند حیوانیت نصیبش می شود، حیوانی نیست مثل‏‎ ‎‏سایر حیوانات، بلکه انسانی است مثل حیوانات درنده،  بلکه خطرناکتر از آنان. خطر حیوانات به اندازۀ خطر انسان‏‎ ‎‏نیست. آنقدری که انسان جنایت می کند به همنوع خودش، هیچ‏‎ ‎‏حیوانی حتی سَبُع هم، آنقدر جنایت نمی کند. این چیزی است که‏‎ ‎‏انسان است. اول مقامی است که، بعد از اینکه مراحلی را طی کرده، به‏‎ ‎‏مرتبۀ حیوانیت رسیده است. یک حیوانی است که هیچ افساری ندارد، یک‏‎ ‎‏حیوانی است که اگر رها کنند، خون خوارترین موجودات است.
 
 ویژگیهای انسانیت انسان
بارزترین شاخصه انسان "خود آگاهی"است. حیات وحرکت او تنها تابع کور وجبری عوامل وقوانین زیست شناسی (بیولوژیک) وغرایز طبیعی که در ساختمان خُلقی اش نهاده شده وبا فطرتش سرشته شده نیست. در مسیر تکاملی اش به میزانیکه "آگاهی" اش رشد می کند. نیروی "انتخاب، استخدام وآفرینندگی" در او قوی میشود. (فرهنگ لغات ص81)علم و دانش
براساس این نظریه هر اندازه که انسان آگاهی و دانش بیشتری پیدا کند انسان­‌تر است و هر اندازه که از علم و دانش بی­‌بهره­‌تر باشد از انسانیت بی­‌بهره­‌تر است. علم ودانش می کوشد انسان را جهان آگاه وخود آگاه سازد، لیکن این خود آگاهی های علمی بی روح وجان است، شوری در سر نمی افکند. ایمان است که آتشی در دل انداخته نیروی های خفته را بیدار وآدمی را دردمند ودرد آشنا می سازد. ارزشمندی علمی وفراگیری علمی می‌تواند یک عامل فضیلت و برتری انسان نسبت به دیگران باشد اما به طور مسلم نمی‌تواند نظر جامعی برای انسانیت انسان تلقی گردد. چون علم تنها یک زاویۀ برتریت را تشکیل میدهد. واین انسان چند بُعدی زاوایای دیگری برای کسب فضیلت دارد که انسانیت انسان را تکامل می بخشد.ایمان به غیب
ایمان به غیب درگاهی است که انسان با گذر آن از مرتبه ی حیوان که تنها قادر به درک محسوسات است، درمی گذرد وپا به مرتبه ی انسانیت می گذارد؛ انسانی که در می یابد که هستی بزرگ وشامل از آن قلمرو کوچک ومحدود است که حواس آن را درک می کند. (از گنجینه های استاد سید قطب ص39) ایمان وباور کامل داشته باشیم که هر عملی که انجام می‌دهیم، از بین نمی‌رود و در قیامت بروز و ظهور آن را می‌بینیم. اعمال خوب، هویدا و بارز می‌شوند و اعمال بد نیز ظاهر و حاضر می‌شوند: یَوْمَ تَجِدُ کُل نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَد لَوْ أَن بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یُحَذرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اللهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»[ آل‏عمران: 30] واین را باید دانست که  اعمال بد مونس انسان در قیامت است، ظهور و بروز اعمال در عالم قبر و بهشت و جهنم از نظر قرآن اعمال خود انسان است.
یعنی هر چه در پرونده اعمال انسان باشد، چه خوب و چه بد، ولو ذره‌ای باشد، به عنوان مونسی در قیامت همراه انسان است. قرآن کریم به کرات هشدار می‌دهد که قیامت، روز رسوایی است و اعمال بد، به صورت وحشت‌ناکی همراه و کنار انسان هستند. بداخلاقی‌ و بد رفتاری در زندگی، صورت بدی پیدا می‌کند و این صورت زشت و کریه، رفیق و همراه انسان، از قبر تا قیامت است.
ظهور و بروز اعمال در عالم قبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌‌و‌سلم می فرمایند:أَن الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النیرَانِ» بر این اساس، تجسم عمل آخرت از قبر انسان شروع می‌شود. یعنی اعمال هر کسی؛ چه خوب و چه بد؛ در عالم قبر، مثل یک رفیق و مونس همیشه همراه اوست و در اثر همراهی اعمال، قبر و عالم برزخ، می‌تواند برای او باغی از باغ‌های بهشت یا گودالی از گودال‌های جهنم باشد.
بهشت و جهنم از نظر قرآن اعمال خود انسان است. قیامت عالم حَیَوان است؛ همه چیز در آنجا جان وعقل وشعور دارد و حرف می‌زند. در روز قیامت برای بهشتیان نامه بهشتی وبرای جهنمیان نامه جهنمی داده می شود. بنابراین، اعمال انسان، می‌تواند برای او بهشت‌ساز یا جهنم آفرین باشد.قناعت بر زندگی
از ديگر ویژگیهای که مناسب یک  انسان اهل وتضمين کننده ي آرامش و سازگاري زندگی او بوده و عدم آن زمينه ساز سلب آرامش خانوادگي مي شود، ويژگي قناعت است. در اين بخش از نوشتار، نقش قناعت در استحکام پيوند خانوادگي را بررسي مي کنيم وآن را با مفهوم شناسي قناعت ربط می دهیم:
قناعت در لغت، به معناي تنازل است تا آن جا که فرد حيات خود را با امکاناتي که در دست دارد، منطبق سازد، و از مصداق هاي آن، رضايت دادن به چيزي است که به او مي رسد. در علم اخلاق نيز ملکه قناعت، ضد حرص» وحالتي نفساني دانسته شده است که باعث مي شود آدمي به قدر حاجت و ضرورت اکتفا کند ودر تحصيل فضول از مال زحمت نکشد. (ملااحمد نراقي، معراج السعادة، ص 397)
در علم اخلاق قناعت در مقابل حرص استعمال می‏شود. صفت قناعت موجب می‏شود که شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند و زاید بر آن را نطلبد. بنابراین می توان گفت قانع کسى است که به اندک بسنده مى کند و ناخشنود نمى شود و به سهم خویش راضی است. ویا به عبارت دیگر قانع کسی است که در امور زندگی وخانوادگی به داده های پروردگار قناعت می کند ودنبال هرزه گری وسوء استفاده غیر اخلاقی وبهره کشی از دیگران نمی گردد.
عقل قناعت را به علت آثار ارزشمند آن، بر می‏گزیند وآن را به سود شخص می‏داند. و از جمله آثاری که به دنبال دارد: بی‏نیازی انسان از غیر خود و قدرت یافتن آدمی برای تحمل کمبودها و صبر بر آنها، گرچه انسان در ظاهر با قناعت، از امکانات ظاهری استفاده کمتری می‏کند، ولی به جهت عاقبت قناعت، این عمل مورد پذیرش عقل است. هر اندازه سطح دانش شخص نسبت‏ به جهان و نفس خود بیشتر می‏شود و با عمق بیشتری به مسائل انسانی توجه می‏کند، در پذیرش صفات پسندیده انسانی، از جمله صفت قناعت، آمادگی بیشتری پیدا می‏کند.
 عبادت صادقانه
یکی دیگر از ویژگیهای انسانیت عبادت صادقانه در پیشگاه پرورد گار است که این احترام وتواضع وخضوع وستایش، مراتب ودرجاتى دارد؛ وآخرین درجه وبالاترین مرحله آن همان پرستش وعبودیّت است. بدیهى است هرگاه انسان براى کسى تا این حد احترام قائل شود و با تمام وجود در برابر او نهایت خضوع کند، و به خاک افتد وسجده نماید مسلّماً در برابر فرمان هاى او نیز تسلیم خواهد بود.
اینجا است که مى گوییم اگر انسان به روح عبادت خالص واقف شود بزرگترین گام را در مسیر اطاعت فرمان خدا وانجام نیکى ها و پرهیز از بدى ها برداشته است؛ و چنین عبادتى ـ مخصوصاً اگر دائم و مستمر باشد ـ رمز تربیت و تکامل انسان است. چنین عبادت خالصانه اى آمیخته با عشق محبوب است و جاذبه این عشق، عامل مهم حرکت به سوى او است؛ و حرکت به سوى آن کمال مطلق، عاملى است براى جدایى از پستى ها و زشتى ها و آلودگى به گناه.
به همین دلیل تا این حد به مساله عبادت خالص (توحید در عبادت) اهمّیّت داده شده است؛ تا آنجا که قرآن مى فرماید:  اِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ» (غافر: 60) به یقین کسانى که از عبادت من تکبّر مى ورزند بزودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند.
شخص عبادت کننده به دلیل خضوع بى حدّش در برابر خداوند، سعى مى کند رضایت او را جلب کند، و به او تقرّب جوید؛ و چون مى داند جلب رضاى او از طریق اطاعت فرمان او است در این راه مى کوشد و دستورات او را بر سر وچشم قبول واجرا کند. که یکی ازین عبادت خالصانه پیشبرد وظیفه بصورت درست وکامل است.تجسم عمل (نیکبختی وبد بختی)
یک معنا از تجسم عمل آنست که هر کاری انجام می‌دهیم، چه خوب و چه بد، ولو در ظاهر نبینیم، اما در همین دنیا مجسم می‌شود که مردم به آن مکافات عمل» می‌گویند. این معنای از تجسم عمل، همان سعد و نحس دنیوی اعمال است. کارهاى نیک آدمی موجب پیدایش حیات طیبه یعنى زندگى سالم و با ارزش و سعد مى‏شود و کارهاى بد او موجب حیات همراه با خباثت یعنى زندگى ناسالم و بى ارزش‏ و به تعبیر دیگر، زندگی نحس می‌شود. در حقیقت در بیان معنای سعد و نحس، باید گفته شود: اعمال بد انسان، نحس است و اعمال نیکو، سعادت و خوشبختی به همراه دارد. متاثر از اعمال نیک وبد
اعمال انسان، تأثیر به سزایى در تکوین هویت او دارد و عمل هرکسی براى او ملکه» مى‏سازد. این هویت و شخصیت، در دنیا و آخرت همراه اوست. از نظر قرآن کریم و روایات دینی، بلکه از نظر عقل، تناسخی در انسان‌ها وجود دارد وآن اینست که اعمال او؛ خوب یا بد؛ به تدریج، شخصیت او را تغییر می‌دهد. این تناسخ، غیر از آن تناسخِ باطل است و ربطى به آن‏ندارد؛ زیرا به قول مرحوم صدرالمتألهین، پذیرش آن تناسخِ باطل، پذیرش تناسخ به معنای برگشت از فعل به قوه است و برگشت فعل به قوه محال است. بزرگانی نظیر مرحوم صدرالمتألهین، ضمن قبول دو معانی تجسم عمل، بر تاثیر آن پافشاری دارند و این معنا از تجسم عمل را اصل می‌دانند. چون عادت به انجام گناه انسان را از صورت انسانی خارج می‌کند.
بر اساس تجسم عمل، عادت به گناه و انجام اعمال زشت وناپسند، انسان را از صورت انسانی خارج می‌کند و شخصیت درونی او را به یک حیوان تبدیل می‌کند. مثلاً پیروی از هوا و هوس، شهوت‌رانی، اَترَاف و فرورفتن در شهوات نفسانی، او را به صورت میمون درمی‌آورد. ظلم، جنایت، حق‌الناس و درنده‌خویی، او را مبدل به سگ می‌کند. خدعه و نیرنگ، او را شبیه یک حیوان موذی و بدجنس مانند روباه می‌سازد. شهوت رانی وچانه زنی های عشقی انسان را به میمون تبدیل می کند، اگر کسی در دنیا توبه نکند واهلی نه شود و طینت خود را اصلاح نه کند، کم کم تناسخ باعث می‌شود به صورت یک حیوان درآید.
همچنین اعمال صالح و شایسته، هویت و شخصیت درونی انسان را به یک انسان کامل تغییر می‌دهد. بروز این شخصیت، هم در دنیا و هم در آخرت است و در بهشت، حورالعین از عشق او حیران می‌مانند. در حالی که حورالعین از نظر زیبایی بی‌نظیر هستند، اما در مقابل انسان کامل که زیبایی خاصی دارد و از نظر روحی، منهای صفات رذیله، منهای جهل و مرض و نقصان است، متحیر می‌مانند. خلق و خوی
یکی دیگری از ویژگیهای  انسانیت علم و دانش است. ولی انسانیت بدون اخلاق اسلامی وطبیعت خوش ناقص الأهلیت است چون اخلاق نیکو وپسندیده یکی از پایه­‌های انسانیت است اما مسلما کافی نیست. انسانیت به خلق و خوی انسان است نه به علم و دانش او. ممکن است یک انسان همه چیز را بداند و علم و دانش او نیز زیاد باشد اما خلق و خوی او حیوانی بوده و انسانی نباشد. کدام خلق و خوی معیار انسانیت است؟ در جواب باید گفت آن خلق و خویی معیار انسانیت است که در محبت و انسان دوستی تجلی پیدا می­‌کند که مادر همه صفات ارزشمند انسانی است. پیامبر صلی الله علیه وسلم ابو هریره را نصیحت فرموده چنین گفتند: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ كُنْ وَرِعًا، تَكُنْ أَعْبَدَ النَّاسِ، وَكُنْ قَنِعًا، تَكُنْ أَشْكَرَ النَّاسِ، وَأَحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، تَكُنْ مُؤْمِنًا، وَأَحْسِنْ جِوَارَ مَنْ جَاوَرَكَ، تَكُنْ مُسْلِمًا، وَأَقِلَّ الضَّحِكَ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الضَّحِكِ تُمِيتُ الْقَلْبَ» پس آن‌چه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آن‌چه را که برای خود نمی‏پسندی برای دیگران مپسند. (سنن ابن ماجه ج2ص1410)
 اراده قاطع
پایه اخلاق این است که اراده انسان قوی و نیرومند باشد، یعنی اراده انسان بر شهوتش و بر عاداتش حکومت کند. حتی اراده باید بر عادات خوب هم غالب باشد چون کار خوب، اگر کسی به آن عادت پیدا کرد خوب نیست. مثلاً ما باید نماز بخوانیم اما نباید نماز خواندن ما شکل عادت داشته باشد.
یکی از معیار انسانیت"اراده" است؛ اراده مسلط کننده انسان بر نفس است. به عبارت دیگر معیار انسانیت، تسلط انسان است بر خودش، بر نفس خود، بر اعصاب خود، بر غرایز خود، بر شهوات خود به طوری که هر کاری که از انسان صادر می­‌شود به حکم عقل و اراده باشد نه به حکم میل وهوی وهوس. میان میل و اراده فرق است. میل در انسان یک کشش وجاذبه است، جنبه بیرونی دارد، یعنی رابطه‌ای است بین انسان و شئ خارجی که آن شئ انسان را به سوی خودش می­‌کشد. ولی اراده بیشتر جنبه درونی دارد و بر عکس میل است. انسان را از کشش امیال آزاد می­‌کند و امیال را در اختیار انسان قرار می­‌دهد. هر طور که اراده می­‌کند کار می­‌کند نه هر طور که میلش می­‌کشد. بنابراین کسی انسان است که بر خودش مسلط باشد و به هر اندازه که انسان بر خودش مسلط نباشد از انسانیت بدور است.توازن در زندگی
کمال انسان در تعادل و توازن اوست، یعنی انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون هر استعدادی که می خواهد باشد آن وقت انسان کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نه کند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نه گذارد و همه را در یک وضع متعادل ومتوازن، همراه هم رشد دهد که علماً می گویند اساساً حقیقت عدل به "توازن" و "هماهنگی" بر می گردد. مقصود از هماهنگی این است که در عین اینکه همه استعدادهای انسان رشد می کند، رشدش رشد هماهنگ باشد. انسان کامل آن انسانی است که همه ارزشهای انسانی در او رشد کنند و هیچکدام بی رشد نمانند و بر علاوه همه، هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هر کدام از این ارزشها به حد اعلی برسد، آن وقت این انسان می شود انسان کامل، انسانی که قرآن از او تعبیر به "پیشوا" می کند: و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما» [بقره: 124] و هنگامی که خدا ابراهیم را با کلماتی بیازمود و او همه را به تمام رسانید گفت من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ایثار در زندگی صداقت ایمان
ایثار وقربانی، صرفاً یک مناسک یا یک عبادت صُوری نیست، بلکه واقعیتی است که هر لحظه در وجود خودمان و در محیط اطراف‌مان و در جامعه‌ی بشری عصرمان صورت می‌پذیرد. انسان‌ها دائم در حال قربانی کردن دلبستگی‌ها، مهم‌ها، اهداف و معشوق‌های کوچک‌تر، در راه قرب به اهداف، دلبستگی‌ها ومعشوق‌های بزرگ‌تر هستند.
اگر در این سیر حیات، هدف الله جلّ جلاله» بود، بشر انسان می‌شود، با نگاهی الهی و انسانی به هر مقوله‌ای می‌نگرد و دائم حیوانیت» و سبوعیت» را در راه محبوبش قربانی می‌کند، چرا که خدا او را انسان آفریده و انسان بودن و انسان شدنش را می‌خواهد؛ اما اگر خدا فراموش شد، بشر نیز انسانیت خود را فراموش می‌کند؛ به نفس که حیوان است توجه می‌کند، شهوت و غضب» حیوانی را به جای حب و بغض» و ملکوتی، ریشه‌ی اتخاذ تمامی مواضع‌اش قرار می‌دهد . و خلاصه آن که انسان و انسانیت را در حیوانیت قربانی می‌کند.حیوانیت انسان (آغاز وانجام)
وجوه مشترک انسان با حیوان، و وجوه امتیاز او از حیوان سبب شده که انسان دارای دو زندگی باشد، زندگی حیوانی و زندگی انسانی، یعنی یکی زندگی مادی ودیگری زندگی معنوی. مولوی در وصف حیوانیت انسان می گوید:
چون بمیرد تو ز اوصاف بشر *** بحر اسرارت نهد بر فرق سر      مولوی
حیوان یا جانور که "در متون دینی به موجود ذی روحِ فاقد خرد وتعقل اطلاق شده است" بربنای غریزه والگوهای رفتاریِ موروثی وسرشتی عمل می کند. حیوان برای تامین نیازهای خودو بقا و حفظ وصیانت حیات خود حیوان دیگر – وبه ندرت همنوع خود را- می کُشد و می دَرَد. بسیاری از حیوان ها حتی برای دست یابی به نیازهای ثانویه و "غیر ضرور" رفتاری تا حد آزارو کشتن موجود دیگراز خود بروز داده اند. حیوان چه اسم ذات پنداشته شود، که به تمام جاندارانِ غیرانسان گویند، چه حیوانیّت اش به عنوان صفتی که دلالت برخوی حیوانی اش کند، و چه اسم معنى، در این بحث مشخص اشاره وكنايه است به رفتارخشونت آمیز و وحشیانه، و آزارو کشتاردیگری. بدیهی ست بسیاری ازحیوان ها ویژگی های بر شمرده را ندارند، همچنان که برخی از انسان ها گوئی بر پاره ی حیوانیِ ساختار روانی شان تسلط وکنترل دارند، این ها گرایش های غالب در میان حیوان ها و انسان ها نیستند.
روشن است که انسان در مرحله حیوان بودن باقی نمانده وکارو زبان و فکر وعقل وشعور،  فرهنگ وتمدن سازی اش از جهان حیوان ها جدایش کرده است بی آنکه تمامی ویژگی های حیوانی را از دست بدهد. فکر و اندیشه  عقل مولودِ حس و ادراک وعاطفه و روندها وپویش های روانی متعدد اند که بازتولید کنندۀ نوعی احساس وعاطفۀ پیچیده وشعورمند اند، انسان دوستی (وحیوان دوستی) وهمزیستی صلح آمیزوکنترل غرائز نکوهیده (مجموعه حیوانیتی که از آن سخن گفته شده، یعنی غرائز تخریب وجنگ وسلطه جویی و وپرخاشگری وخشونت وکشتار.) در زمره ی این نوع احساس وعاطفه اند .(انسان کامل مرتضی مطهری ص16-69)
دانش است که همچون درخت میوه دار از انسان یک شخص حلیم وبردبار ومتواضع وخوش طبیعت می سازد، حقیقت این است که سیر تکاملی انسان بر دانش وتجربه استوار است، دانش وتجربه است که انسان را به سوی کمال انسانیت سوق می دهد یک شخص تکامل یافته فردی است که بر محیط بیرونی ودرونی خود تسلط نسبی دارد فرد تکامل یافته یعنی وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی، و وابسته به عقیده و ایمان است. (انسان وایمان، مرتضی مطهری ص17)
 تکامل جامعه قسمی صورت می پذیرد که تکامل روح در دامن جسم و تکامل انسانیت "فرد" در دامن حیوانیت او صورت می گیرد. نطفه جامعه بشری بیشتر با نهادهای اقتصادی بسته می شود جنبه های فرهنگی ومعنوی جامعه به منزله روح جامعه است همانطور که میان جسم و روح تاثیر متقابل هست، میان روح جامعه و اندام آن یعنی میان نهادهای معنوی و نهادهای مادی آن چنین رابطه ای برقرار هست همانطور که سیر تکاملی فرد به سوی آزادی و استقلال وحاکمیت
{پ بیشتر روح است، سیر تکاملی جامعه نیز چنین است یعنی جامعه انسانی هر اندازه متکامل تر شود، حیات فرهنگی وحاکمیت بیشتری بر حیات مادی آن پیدا می کند انسان آینده، حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی انسان آینده، انسان عقیده وایمان ومسلک است نه انسان هیکل وشکم. (انسان وایمان، مرتضی مطهری ص-21)
البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر با یک جبر و ضرورت، قدم به قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت می کند و همواره جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر نسبت به مرحله پیشین یک گام جلوتر است ممکن است بشر، دوره ای از زندگی اجتماعی را طی کند که با همه پیشرفتهای فنی و تکنیکی، از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشته اش مرحله یا مراحلی به انحطاط کشیده شده باشد همچنانکه امروز که بشریت قرن گفته می شود. بلکه به این معنی است که بشر در مجموع حرکات خود، هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی رو به پیش است حرکت تکاملی بشر از نظر معنوی یک حرکت یکنواخت روی خط مستقیم نیست، حرکتی است که گاهی انحراف به راست یا به چپ دارد، توقف و احیانا بازگشت دارد، ولی در مجموع خود یک حرکت پیشرو و تکاملی است این است که می گوئیم انسان آینده حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی، انسان آینده انسان عقیده و ایمان است نه انسان شکم و دامن.
طبق این نظریه، جنبه انسانی انسان به علت اصالتش، همراه و بلکه مقدم بر تکامل ابزارهای تولیدیش تکامل یافته و بر اثر تکامل، تدریجا از وابستگیش و تاثیر پذیریش از محیط طبیعی و اجتماعی کاسته و بر وارستگیش که مساوی است با وابستگی به عقیده و آرمان و مسلک و ایدئولوژی، و نیز تاثیر بخشیش بر روی محیط طبیعی و اجتماعی افزوده است و در آینده هر چه بیشتر به آزادی کامل معنوی یعنی استقلال و وابستگی به عقیده وایمان وایدئولوژی خواهد رسید. انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت و مواهب وجود خود کمتر بهره مند بوده، بیشتر اسیر و برده طبیعت و هم اسیر و برده حیوانیت خود بوده، اما انسان آینده در عین اینکه از طبیعت و از مواهب وجود خود بیشتر بهره برداری خواهد کرد، از اسارت طبیعت و از اسارت قوای حیوانی خود بالنسبه آزادتر وبر حاکمیت خود بر خود وبر طبیعت خواهد افزود. (انسان کامل ص223)
بنابراین نظر، واقعیت انسانی، هر چند همراه و در دامن تکامل حیوانی و مادی او رخ می دهد، به هیچ وجه سایه و انعکاس و تابعی از تکامل مادی او نیست، خود واقعیتی است مستقل و تکامل یافته، همانطور که از جنبه های مادی اثر می پذیرد، در آنها تاثیر می کند تعیین کننده سرنوشت نهائی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیل انسانی او است نه سیر تکاملی ابزار تولید. این واقعیت اصیل انسانیت انسان است که به حرکت خود ادامه می دهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی متکامل می کند، نه اینکه ابزار تولید خود به خود متکامل می شود وانسانیت انسان به مانند ابزاری توجیه کننده نظام تولیدی، تحول و تغییر پذیرد، و از این رو نام تکامل را دارد که توجیه کننده نظام تولیدی متکامل تری است.
شنيده ايد كه روز قيامت انسانهايي با چهره حيواناتي پست يا درنده خوي با چنگ ودندان تيز محشور مي شوند. يعني آن انساني كه درنده خوي وسلطه طلب وزورگو است در آنجا كه حق تجلي مي كند چهره يك حيوان درنده را دارد آن انسان خدعه گر ومزوردر چهره يك حيوان مكار وفريبكار تجلي مي كند يك انسان حق طلب وعدالت پرور وخداگونه در چهره بهشتيان پاك  منور و مقدس و الهي تجلي مي كند. چون تمام آنچه كه در منتهاي وجود و ژرفاي روحشان بوده است در آنجا باز و بي پيرايه و روشن و تابناك ظهور مي كند. این سرنوشت مختوم تاریخ بشر است. یا انسان حیوانیت را قربانی می‌کند، یا حیوان انسانیت را به مسلخ می‌کشاند». و امروز شاهد به مسلخ کشیده شدن انسان و انسانیت، به وسیله‌ی حیوانات شیک پوش، مدرن، ابزارساز، مسلح، مدعی و البته بسیار وحشی هستیم.حکمت های خصایل حیوانی انسان
نصف او انسان ونصفش گـــــاو وخـــــر *** گوی برده هر زمــــان از یکـــدیگـــــر
              در تو حیوانی و وشیطانی در است*** در شمار هر که باشی آن شوی روز شمار    سناییانسان برخلاف حیوان موجود چند بُعدی
انسان موجودی چند بُعدی است. هم روحی ملکوتی دارد و هم جسمی حیوانی. روحش حبّ و بغض دارد و جسمش شهوت و غضب و هیچ کدام از این حالات و صفات نیز بیهوده به انسان عطا نشده است، بلکه نیاز او برای رشد و حیات سعادتمندانه‌ی دنیوی و اخروی می‌باشد. اما به خسران می‌رود اگر قرار باشد که تدبیرِ ولایت و حکومت بر مملکت وجود خود را به دست نفس بسپارد. چرا که نفس» حیوانی است و در حیوانیت هیچ فرقی با سایر حیوانات ندارد. لذا چنین انسانی، هر چند ظاهرش انسان است، اما به جهت حکومت سبوعانه نفس بر مملکت وجودش کالأنعام بلهم أضل» خوانده شده است.
‏‏8.2.  غصب نامتناهی انسان‏‏ ‏
‏‏انسان اولش یک حیوان است، بدتر از حیوانات. اگر سر خود باشد‏‎ ‎‏انسان، همین طور بار بیاید، هیچ حیوانی مثل انسان نیست در اینکه در‏‎ ‎‏شهوت، در درندگی، در شیطنت. حیوانات دیگر حدود شیطنت شان‏‎ ‎‏محدود است. حدود شهواتشان محدود است. حدود آن سبعیتشان.‏‎ ‎‏انسان چون یک موجودی است که به حسب خلقت از همۀ موجودات‏‎ ‎‏بالاتر هست. در طرفِ آن طرف، شهوت و غضب و طرف شیطنت و‏‎ ‎‏اینها می تواند تا تقریباً لامتناهی برود، حد ندارد.
‏‏3.8.  تعقیب صفات رذیله وخصیصه
‏‏بی مانندی انسان در کمال و نقص‏‏ ‏همان طور که در جانب کمال احدی از موجودات همترازوی این‏‎ ‎‏اعجوبۀ دهر نیست، در جانب نقص واتصاف به صفات رذیله و‏‎ ‎ملکات خسیسه نیز با او هیچیک از موجودات در میزان مقایسه نمی آید.‏‎ ‎‏أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ‏ در شأن او وارد شده است.
‏‏3.8. عدم قناعت انسان‏‏ ‏
‏‏این انسان اگر سرخود باشد و مهار نداشته باشد، از همۀ حیوانات‏‎ ‎‏درنده تر وموذیتر است.‏ شما می بینید که این جنایاتی که الآن بر بشر واقع می شود از طرف‏‎ ‎‏این قدرتهای بزرگ، که به خیال خودشان اینها تربیت شده هم هستند،‏‎ ‎‏[‏‏می باشد‏‏]‏‏. این جنایاتی که از طرف این دولتها بر بشر و بر همجنس‏‎ ‎‏خودشان وارد می شود در طول تاریخ از هیچ حیوانی، درنده ای واقع‏‎ ‎‏نشده است. حیوان درنده هم طعمه می خواهد، آن طعمه که دستش‏‎ ‎‏آمد و شکمش سیر شد دیگر نمی خواهد یک عده از حیوانات را‏‎ ‎‏استثمار کند و تحت سلطه در آورد.‏
‏‏این انسان است که سیر نمی شود؛ این انسانی است که هواهای‏‎ ‎‏نفسانیه اش آخر ندارد، چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک‏‎ ‎‏مملکت دیگر است، آن مملکت را هم که گرفت دنبال یکی دیگر‏‎ ‎‏است. اینطور نیست که حدود داشته باشد آمال انسان. هرچه که یافت‏‎ ‎‏دنبال اینی است که آنی که نیافته او را هم بیابد. انسان اگر به حال‏‎ ‎‏خودش باشد در شهوت غیرمتناهی است آمالش و در غضب هم‏‎ ‎‏غیرمتناهی است و در حس سلطه جویی هم غیرمتناهی است. شما‏‎ ‎‏گمان نکنید که اگر تمام منظومۀ شخصی یک انسانی به دست‏‎را  ‎‏بیاورد باز بنشیند که خوب بس است، می گوید یک منظومۀ دیگری‏‎ ‎‏برویم ببینیم چه خبر است. شما می بینید که الآن دنبال این هستند که به‏‎ مناطق دیگری که غیر زمین است؛ به سیارات دیگر هم دست بیابند.‏‎ ‎‏اینطور نیست که اگر دست یافتند به یک سیاره ای، دنبال سیارۀ دیگر‏‎ ‎‏نباشند. اینطوری انسان خلق شده است؛ غیرمتناهی در غضب،‏‎ ‎‏غیرمتناهی در شهوت، غیرمتناهی در خودخواهی.‏ انسان برای رسیدن به کمال مطلق حریص است.
‏‏یک کسی قدرت را کمال می داند، دنبال قدرت می رود. همۀ‏‎ ‎‏اینهایی که دست و پا می زنند در دنیا، دنبال اینند که کمال مطلق را پیدا‏‎ ‎‏کنند؛ یعنی، همه دنبال اینند که خدا را پیدا کنند، متوجه نیستند‏‎ ‎‏خودشان را در یافت کنند، آثار خلقت خداوند را در خودشان خواهند دید.
‏‏4.8. طماعی بیش از حد‏‏ ‏
‏‏شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همینها، ابتدائاً‏‎ ‎‏خودش خیال می کند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود، وقتی‏‎ ‎‏به خانه می رسد، می بیند بس نیست. خوب، یک باغی هم پهلوی آن‏‎ ‎‏خانه بود بس بود، به باغ که رسید، می بیند بس نیست. یک مزرعه ای‏‎ ‎‏داشتیم، خوب، بد نبود، به مزرعه می رسد، یک دهکده خوب بود‏‎ ‎‏داشته باشیم! به آن می رسد، هر چه بالا می رود زیادتر می شود. در آغاز ‎‏یک چیز مختصری می خواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر می شود،‏‎ ‎‏طمعش زیادتر می شود، آرزویش زیادتر می شود. اینهایی که یک‏‎ ‎‏مملکت دارند، می بینید که می روند دنبال یک مملکت دیگر؛‏‎ ‎‏مملکت گیری می کنند. اگر همۀ ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آن‏‎ ‎‏وقت به فکر می افتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر‏‎ ‎‏می افتد برود کره مرّیخ، آنجا را هم بگیرد؛ بعد می رود سراغ جاهای‏‎ ‎‏دیگر، آخر ندارد. این یک موجودی است که خدا این طور خلقش‏‎ ‎‏کرده است که در حد حیوانیت، یعنی همانهایی که حیوان می خواست،‏‎ ‎‏این زیادترش را دارد؛ حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی‏‎ ‎‏شهوت دارند، آن وقت وقتی است که می خواهد تولیدمثل بکند؛ در‏‎ ‎‏مابقیش آن طورها نیستند. انسان این جور نیست، انسان شهوتش هم‏‎ ‎‏حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی ـ که غیر از آن طوری که‏‎ ‎‏انبیا آمده اند محدودش کردند به حدودی ـ انسان هیچ این حرفها‏‎ ‎‏ندارد، آن بهترین محارمش هم فرق نمی کند پیش او، دخترش با‏‎ ‎‏اجنبی فرقی ندارد پیش او، یک همچو حیوانی است، در هر چیز‏‎ ‎‏نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی‏‎ ‎در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با‏‎ ‎‏سایر حیوانات فرق دارد. حیوانات دیگر شهواتشان محدود است،‏‎ ‎‏آمالشان محدود است؛ این انسان نامحدود است. اگر به همین حال‏‎ ‎‏حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات،‏‎ ‎‏دنبال همین آمال وآرزوهای حیوانی، که همۀ این آمال و آرزوهایی‏‎ ‎‏که مربوط به طبیعت است، تمام آمال وآرزوهایی که مربوط به امور‏‎ ‎‏طبیعی است حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند، این تا آخر‏‎ ‎‏حیوان است. اینجا صورتش صورت انسان است. وقتی این پرده‏‎ ‎‏برگشت وآن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر می شود،‏‎ ‎‏همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود. اگر اینجا‏‎ ‎‏انسان شد، آنجا انسان است. اگر کسی در اینجا توانست خودش را‏‎ ‎‏انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که‏‎ ‎‏چشمهای این عالم نمی تواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق‏‎ ‎‏پیدا می کند.
‏‏5.8.  گسترۀ وسیع خواهشهای نفسانی انسان‏‏ ‏
الله تبارک وتعالی در زمینه چنین می فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا (الأعراف: 179) ‏‏ببین علامت کسانی که برای جهنّم خلق شده اند و نشانۀ جهنّمیان،‏‎ ‎‏در تو هست؟‏
‏‏قلبی که از نور تدبّر و تفقّه و برگرداندن ظاهر دنیا را به باطن آن‏‎ ‎‎‏محروم باشد، با گوشت پاره که دل حیوانی را تشکیل می دهد فرقی‏‎ ‎‏ندارد. چشمی که جز صورت این عالم را نبیند و از نظر عبرت و‏‎ ‎‏حکمت کور باشد، و گوشی که جز اصوات این عالم را نشنود و از‏‎ ‎‏مواعظ الهیّه منعزل باشد، و حِکَم و نصایح را نپذیرد، با چشم و گوش‏‎ ‎‏حیوانات ممتاز نیست. آنهایی که این سه خاصیت بزرگ انسانی را‏‎ ‎‏ندارند حیواناتی و چارپایانی هستند به صورت انسان، بلکه آنها‏‎ ‎‏گمراهترند از حیوان؛ چه که انسان با آن نور فطرت الهی که با یدِ‏‎ ‎‏قدرت حق ـ جلّ جلاله ـ مخمّر شده است‏، و با آن قرآن و کت

فداکاری وحماسه آفرینی در اندیشۀ امینه قطب


پوهنیار شریف الله غفوری
استاد پوهنحی زبان وادبیات پوهنتون تخار

 

 
چکیده
وفاداری وفداکاری از ویژگی‎های اساسی بانوی مسلمان است که انسانیتش را مزین ساخته است ازین جهت شایسته نخواهد بود نقش ن که نصف از پیکر جامعه انسانی است؛ را نادیده گرفت واز فداکاری‎های آنان سخن به میان نیاورد. درحالیکه برخی از بانوان شهکاری‎های بی مثالی را که در امر گسترش اسلام وسر بلندی مسلمین مؤثر بوده، به انجام رسانیده اند وسرمشق خوبی برای تمام خواهران مؤمن ما در عصر کنونی وآینده را رقم زده اند. 
درین مقاله کاوش مختصری در مورد حماسه آفرینی‎ها و فداکاری‌های بانوان مسلمان شده است که نسبتًا فشرده به زندگی زوج دلباختهی بنامهای امینه قطب وکمال الدین سنانیری پرداخته شده است. چون زندگی ایشان در ایّامی شکل می‌گیرد که  هردو با انواع از ابتلاء وآزمایش‎ دست وپنجه نرم می‌کردند، چون آنها اساس زندگی خویش را بر مبنای باورهای ایمانی خویش تهداب گذاری نموده بودند وتا آخر متعهد ماندند ازین وجه دوستی ایمانی ایشان را به طرف ایثار وفداکاری بزرگی رهنمون شد که سعادت دنیا وآخرت ایشان را در پی خواهد داشت.

واژگان کلیدی: وفاداری وحماسه آفرینی، ایثار وفداکاری، ازدواج امینه‌قطب، کمال الدین‌سنانیری.
 

مقدمه
نگاهی گذرا به فداکاری‎های بانوان مسلمان در سده‎های معاصر نشان می‎دهد که ایشان با داشتن عواطف، ومهربانی‌خداداد، نقش کاملتری را نسبت به مردان در پرورش نوزادان واطفال دارند. چون بانوان از ظرفیت‎ها وتوانایی‎‎های تعلیمی وتربیتی ویژه‎ی برخوردارند که کمتر مردان آنها را دارند. این ویژگی‎ها بهره مندی این قشر را در تبلیغ مکتب وتربیت دینی مردم، بالاتر برده است. عواطف سرشار، لطافت روح وروان، مهرورزی، احساسات بی شایبه همراه با پیوستگی وپیوند مداوم بانوان با کودکان ونوجوانان ونقش مادران، عاملی بی‎جایگزین در نفوذ، جذب وتبلیغ نسل نوخاسته است. ازین که تمام نیروی درونی انسان تنها اندیشه وخرد نیست تا فقط در برابر قدرت استدلال تسلیم گردد، بلکه آدمی مجموعه‎ی از عواطف واحساسات گوناگون است که بخشی از روح او را شکل می‎دهد. اگر این عواطف به شیوه درست ومعقولی هدایت گردد، کاربرد ونفوذ پیام را دو چندان می سازد.
ازهمین جاست که دشمنان اسلام به این نکته درست پی برده اندکه زن مسلمان یک نیروی فعال واز اسباب قوت مسلمانان  در جامعه اسلامی است تمام سعی وتلاش خویش را بخرچ داده اند تا آنرا عروسک ابزاری وبازی در دست مردان بوالهوس قرار دهند. تا از آن نسل گمراه وبی هویت به وجود بیاورند. برای رسیدن به این هدف شوم، هر راهی را پیموده‌اند وهمه نقشه‌ها را کشیده‌اند. با وجود همه دام وتزویرها، خوش‌بختانه بانوان مسلمان با تمام آنها مبارزه نموده واز برادران وشوهران خود در سنگر توحید دفاع نمودند که فداکاری های ایشان صفحات نخستین تاریخ را رنگین ساخته است وکارنامه‌های ایشان الگوی واقعی تمام دوشیزگان جهان اسلام شده است، چون موفقیت درازدواج با دوشیزۀ مسلمان ازسازگاری وتفاهم زوجین وبه هم رسیدن وتکامل دو بخش یک‌روان که عاشقانه همدیگر را دوستدارند؛ ناشی می‎شود. و ازدواج موفق از عشقی به وجود می‌آیدکه آندو قلب رابه گونه‌ای به یکدیگر پیوند میدهد که هدف اساسی آن رضای خداوند است. طبیعی است زمانی که زن وشوهرهمدیگر را دوست داشته وبه همدیگر عشق بورزند وزندگی ایشان توأم با ایثار وفداکاری همراه باشد، بدیهی است که نمونه‌ای از زندگی عملی را به نمایش می گذارند که باعث تمجید دیگران میگردد. قشر ن که نیمی از پیکره‎ی اجتماع را تشکیل میدهند، ممکن نیست نقش ایشان را در ابعاد مختلف زندگی بشر نادیده گرفت، واز جان نثاریها وفدا کاری‎های آنان سخن به میان نیاورد. چنین خواهران که تعدادشان کمتر نیست، شهکاری‎های به مثالی را برای اسلام ومسلمین انجام داده اند که سرمشق زندگی عملی تمام خواهران مؤمن ما در عصر کنونی است. 
یکی از شهکاری های بانوان اینست که در برابر موج تبلیغاتی دشمن، هوشیار بوده وبا سلاح تقوی وپرهیزگاری از حریم عفت وپاکدامنی خویش حراست نموده وهیچگاه تسلیم دشمن نه گردیده اند وچون کوه استوار ومحکم از آئین خویش دفاع می کردند. چنین ن زیبا دلی که خویشتن را به زیور تقوی وپاکدامنی وعفت آراسته اند، به یقین که ستارۀ درخشان اقبال آدمی است که بر سر هر خانواده ای طلوع نماید، افراد آن را سعادت‌مند می‎سازد. یکی ازین خواهران با سعادت محترمه امینه قطب، عضو سازمان خواهران مسلمان  مصر در چند قبل است که فدا کاری‎های وی برای برادرانش سید قطب ومحمد قطب وشوهرش سنانیری در فراز ونشیب مسیر دعوت شهرۀ آفاق بوده واز داستان‎های عجایب روزگار ماست. فداکاری وکارنامه نیکویی وی در زندان وپاکدامنی، دلیری، بردباری وبرداشت ایشان برآزار واذیت از بزرگترین ویژگی‎های بانوان راستین تاریخ به شمار رفته است. 
شاعر وادیبی چون امینه قطب، به این صحنه‌های محنت‌بار گام نهاد ورنج‎های بسیاری را در این راه متحمل شد ونمونه‌ی بارزی از ثابت قدمی، فداکاری و وفاداری را از خود به یادگار گذاشت. علاوه بر این، چنان اراده نمود که در همدردی وفداکاری وپشتیبانی از مردان با ایمان که در مصیبت‌ها ورنج‌های بلند مدت به سر می‌بردند، ضرب المثل شود.
الگو گیری از فداکاری‎های خواهران مسلمان، انسان را چنان با احساس بار می آورد که در راه رسیدن به هدف هر نوع ضرب وشکنجه ومشکلات را بر خود هموار می سازد، آنان قهرمان‎هایی بودند که انسانیت واقعی را به نمایش گذاشتند وثابت واستوار ‎ماندند آنان اسیر شکم وخواهشات نبودند. آنها انسان‎هایی بودند که به زبان حال اعلان می‎کردند که شکم پرست، ثروت پرست، قدرت پرست، نفس پرست وقوم پرست نبودند ودر عمل به نمایش گذاشتند، تا مادامی‌که همچون انسان‎هایی در جامعه بوجود نیاید، بشریت اصلاح نخواهد شد. اگر در کشوری چنین انسان‎هایی بوجود آیند که به همه نفع برسانند وخود را فراموش نمایند، این گونه انسانها قادر به اصلاح انسانیت خواهند بود وارمغان نیکویی خواهند آورد. در لابلای مقاله در خواهیم یافت که ن پر افتخاری در مسیر تاریخ بودند که در راستای گسترش اسلام؛ دوشادوش برادران مسلمان شان فداکاری های پر افتخاری را انجام دادند که برای ایشان طاقت فرسا وبرای ما شگفت آور است، تعداد این خواهران کم نیستند که ایثار وفداکاری‎های ایشان درج اوراق زرین تاریخ است.
مقالۀ حاضر که بمناسبت دوازدهمن سالگرد وفات خواهر مجاهد، امینه قطب ترتیب گردیده است کاوش فشردۀ از یک واقعۀ دل انگیز تاریخ ن مسلمان حکایت دارد وکوشیده شده معلومات مفید ومؤثقی گرد آورده شود تا برای باز یافتن جایگاه خواهران وارزش انسانی آنان در عصر حاضر یک طرح واقعی را به منظر بکشد تا ن جهانی وخواهران مسلمان ما بفهمند که هرگز اهمیت نقش ن در تاریخ بیداری اسلامی کمتر از منزلت نقش مردان نبوده ، بلکه برازنده تر از آنست.

 

1.    شخصیت تاریخی امینه قطب 
بانوان مصری از میراث سلف صالح خویش پیروی کرده، یاد وخاطره افتخارآفرین جانبازان راه خدا را پاسداری  وبزرگ شمردند. ن مسلمان به ویژه بانوان خانواده قطب بیشترین رنج‎ها، تکالیف وآلام را در راستای نهادینه ساختن نهضت بیداری اسلامی متحمل شدند. ضمن همدردی با خوانواده‎های مسلمان با انواع از قربانی‎ها وایثارگری‎ها مورد آزمایش قرار گرفتند که یاد واره ایشان سرمشق زندگی خواهران مسلمان ما در جهان اسلام است.
امینه قطب دختر ابراهیم قطب در ماه نومبر سال 1909م در دهکدۀ موشا شهرستان اسیوط مصر چشم به جهان هستی گشود. وی دوران کودکی را درزادگاهش سپری نمود وازمحیط سرسبز، دلکش وطبیعت زیبای آن تأثیر پذیرفت وتصویرها ومنظره‎های زیبا آن در مشاعر واحساس وی خاطره‌های زیادی را ترسیم نمود که باعث رشد دنیای ادبی وی شد.
امینه قطب در یک خانواده متوسط از پدر ومادر دیندار که فرهنگ دینی ومیهنی اسیوط سال‎های درازی در رگ‌، خون ومشاعر ایشان نقش بسته بود؛ به دنیا آمد. پدرش ابراهیم قطب‌ ازجملۀ دهاقین باسواد آن دیار به شمار می‎رفت كه سطح آموزش وی از مرحله ابتدائیه نمی‎کرد وامّا به مطالعه علاقۀ وافری داشت ودوستدار علم ودانش بود. به همین سبب بود که وی یکی از مردان با رسوخ وپر نفوذ ومورد احترام اهل منطقه بشمار می‎رفت. پدرش یکی از طرفداران دنیای رومه وعضو انجمن حزب وطنی ومدیر مدبر خانواده خود بود که مردانگی، شهامت، دلاوری ومهربانی از جمله ویژگی های وی بشمار میرفت واز غرور وتکبر وخشک دماغی بیزار بود.
مادرش فاطمه حسین عثمان» زن پاکدامن واز خاندانی بلند مرتبه بود وقبل از ازدواج با ابراهیم قطب، در قاهره زندگی می‌کرد. دو تن از برادرانش در دانشگاه الأزهر مصر تدریس می کردند و از موقعیت ممتازی برخوردار بودند. از خصوصیات بارز وی این بود که استماع صوت قرآن را بسیار دوست داشت و پسرش سید قطب را به این نیت به مدرسه فرستاد تا قرآن بیا موزد و برای مادر تلاوت کند. وی دوستدار علم واهل شعر وادب بود ودر تربیه فرزندانش بی نهایت محتاط بوده است تا اینکه پنج فرزند را با اهتمام خاص تربیه وتقدیم جامعه نمود. دُو پسر وسه دختر بنام های نفسیه، سید قطب، امینه، محمد قطب وحمیده [به ترتیب ولادت] وبه همین دلیل، آن ها را جهت فراگیری علم ودانش به قاهره فرستاد كه هر کدام در مراحل تحصیلی به موفقیت ‌های چشم‎گیری نایل شدند. بالآخره مادر ایشان درسال 1940م در روستای موشه درگذشت.
دکتور یوسف قرضاوی در مقاله بنام الأمة الإسلامیة تودع محمد قطب» چنین نوشته است محمد قطب یکی از اعضای خانواده محمد ابراهیم قطب بود وآنان چهار طیف از ادیبان بودند: سید، محمد، امینه وحمیده، آنها کل شان از اصحاب قلم، اهل علم، دانش، نور هدایت ودعوت بطرف اعلای کلمت الله شمرده می شدند.» زندگی خانوادگی قطب بی نهایت ساده وبسیار سطحی مثل طبقه متوسط جامعه بود. خانواده قطب همانند آل یاسر بسیار امتحانات وآزمایش های آلهی را سپری کرده وازآن موفق بدر آمدند. طوریکه معلوم است با شهادت سید قطب وزندانی شدن محمد قطب وخواهرانش نظام خانواده  قطب به دروازۀ زندان کشانیده شد. وعلی الرغم چشیدن انواعِ از آلام وشکنجه ها در زندان، ثابت‎قدم ماندند واز عقیده وآئین خود دفاع کردند.
سید قطب درباره ی او می نویسد: آن دختر آرام در خاطرات گذشته غرق شعر وشاعری بود که ثروت فکری واندیشه هایش بیش از سرمایه ادبی او بود. او غرق در آرمان های آینده ی دور و دست نیافتنی وگذشته ی پایان یافته ی خویش بود.» امینه در زمینه ی داستان نویسی نیز مهارت خاصی داشت. وی کتابی به نام في تیار الحیاة» نویشت که شامل دوازده قصه بود. او آن را به دو برادرش سید قطب و محمد قطب هدیه کرد.
امینه نیز به خاطر برادرش سید قطب به زندان افتاد و مورد شکنجه مأموران زندان قرار گرفت. او پس از مدتی از زندان آزاد شد و قوی تر از گذشته، در راه اهداف والای خود تلاش کرد و کتابی به نام فی الطریق» نگاشت. توجه امینه به مسائل اسلامی در این کتاب کاملاً واضح است. وی در مقدمه ی آن می نویسد: این کتاب که دومین مجموعه ی قصه های في الطریق» است، حاصل اولین تلاش های من برای نگارش داستان‌هایی پاک و با هویت انسانی محسوب می‌شود؛ داستان‎هایی که عواطف اسلامی و هویت ایمانی خمیر مایه ی آن است».
امینه قطب در زندان با یکی از اعضای برادران مسلمان بنام کمال الدین سنانیری نامزد شد، وی در سال 1954م بندی شده بود وتا این‌دم هفده سال را در زندان سپری کرده بود  وپس از آزادی در سال 1974م با امینه قطب عروسی نمود وهفت سال را باهم (زندگانی شوی) توأم با کارهای دعوت گذرانیدند سنانیری با پیشبرد اعمال دعوتی وبه توصیۀ مرشد اخوان به افغانستان سفر نموده ودر جهاد افغانستان سهیم ‎شد پس از سپری کردن فرصت چندی در افغانستان دوباره به مصر بر گشت ودر خط مقدم دعوت قرار گرفت تا اینکه برای بار آخر به زندان انداخته شد ودر زندان به شهادت رسید وامینه قطب بقیۀ عمر را بدون همسر ان مسلمان وبا زندگی دعوتی تداوم ‎بخشید تا این‎که بیگاه روز یکشنبه در خانه اش هِرم در مصر به تاریخ نومبر سال 2007م دار فانی را وداع گفت وبه رحمت حق پیوست. اللهم ارحمها رحمة واسعة. همه انسانها خواهند مرد، اما مرگ ها در خود رنگ وبوی موفقیت ندارند بجز مرگی که برای هدف والای انسانی باشد.
2.    تاثیر پذیری امینه قطب از برادرش سید قطب
بارزترین شخصی‌که در عقاید وافکار امینه قطب تأثیر به سزایی داشته است برادرش سید قطب بوده که به منزله ی رهبر فکری‌اش به شمار می رود، چون پس از وفات پدرش ابراهیم قطب در سال 1919م سر پرستی خوانواده را او به‎دوش گرفت سید قطب که یک نویسنده  وادیب توانا بود کوشید اعضای خوانواده اش را متعهد به ندای اسلام تربیه نماید تا اینکه در سال 1954م به زندان افتاد وزمان زیادی را در زندان سپری کرد وسر انجام به شهادت رسید واز پشت میله های زندان نامۀ تاریخی برای خواهرش فرستاده واو را به صبر وپایداری در مسیر دعوت فرا خواند. چون این نامه (شادمانی‌های روح) یکی از وصیت های مهم در راستای تربیۀجوانان بر مسیر حق بوده، جای دارد که جاهای مهم آنرا نقل کنیم:
آمنه عزیز! در این روزگار، عده ای چنان می پندارند که اعتراف نمودن به بزرگی مطلق پروردگار، به معنای تحقیر انسان و پایین آوردن ارزش و مقام او در این هستی است. تو گویی، خدا و انسان در عظمت و قدرت، ضد یکدیگرند و با هم در رقابت اند…! اما باورمن این است که هراندازه ما انسانها،کبریایی مطلق وعظمت پروردگار را احساس ودرک کنیم به همان نسبت هم، احساس قدرت وارزشمندی خواهیم کرد؛ زیراآفریده‌ی این پروردگاریم!
آنهایی‌که گمان می‌کنند با انکار خداوند و با کوچک شمردن او می توانند خود را بالا بکشند، آدم های بی خاصیت و بی عرضه‌ی هستند که افق دیدشان آن قدر کوتاه و محدود است که به زحمت پیش پای خود را می بینند و چنین می پندارند که انسان به هنگام ضعف و ناتوانی به موجودی ماوراء خود، به نام خدا پناه می برده است و اکنون که در اوج قدرت و توانایی است دیگر به او نیازی ندارد و تو چه می دانی؟! شاید هم قدرت و مکنت، پرده ای است بر دیده و دل آنان که به هنگام عجز و ناتوانی برداشته می شود! اما درست این است وبسیار به جاست که، آدمی زاد هر اندازه توان و سلطه ی بیشتری داشته باشد، بیشتر هم، کبریایی مطلق پروردگار را احساس و درک می نماید؛ زیرا آن گاه که نیرو و قدرت بیشتری در خود می بیند، بایستی منبع آن را هم فراموش نکند! آنهایی که به کبریایی مطلق خداوند ایمان وباور دارند، نه تنها خود را کوچک و تحقیر شده نمی پندارند، بلکه احساس عزت وسربلندی هم می کنند؛ چون به نیرویی که بر تمام هستی مسلط است، تکیه دارند ونیک می دانند که میدان جولان و اعتلای آنان در همین کره ی خاکی و در میان این مردم است و با عظمت بی مثال ذات پروردگار، هیچ تصادم وتضادی نخواهد داشت وهمین ها با ایمانی عمیق، صاحب تکیه گاهی محکم و عظیم، از عزت و کرامت هستند و کسانی که فاقد چنین پایگاه و جایگاهی باشند، آنهایی هستند که همچون بادکنکی آن قدر باد کرده اند که پیش پایشان را نمی بینند و تمام افق های هستی را گم کرده اند.
خواهرم! گاه بردگی، خود را در لباس آزادی می نمایاند به این صورت که آزادی یعنی: رهایی از هر قید وبندی، رهایی از هر قانون وعرف وعادتی، ورهایی از هرگونه تعهدات انسانی در این جهان و…! شما هم البته میدانی که بین آزادشدن انسان اززنجیرهای زبونی وذلت وفشار ورهایی ازتعهدات وپایبندی های انسانی ومسؤولیت هایش، فرق بزرگی وجود دارد؛ چون اولی، رستگاری حقیقی است ولی دومی دست کشیدن از اصول و بنیان هایی است که پایه ی انسانیت انسان، و مایه ی رهایی او از غل و زنجیرهای سنگین حیوانیت اند. این نوع آزادی که آمیخته با شهوات حیوانی است، یک آزادی نقاب دار» است، چون در واقع، بردگی در مقابل آرزوها و خواسته هایی که انسانیت، عمر طولانی اش را در راه مبارزه با آنها سپری کرده تا از کویر سوزان و کشنده ی جبر شهوات، فرار کند و به قله ی بلند آزادی اصیل و انسانی خود برسد…! راستی چرا انسان ازاین که نیازهایش راآشکارکند شرم دارد؟چرا؟! زیرا به طور فطری احساس می کند که تعالی یافتن و فراتر رفتن از این نیازها اولین مرتبه ی انسانیت بوده و رها شدن از قید و بندهای آن آزادی حقیقی است و کنترل انگیزه های حیوانی و نیز تسلط بر عوامل ضعف و زبونی، هر دو، در کرامت بخشیدن به انسان و تکریم او، مثل هم اند!
آمنه عزیز! من از آنهایی نیستم که به فکر و اندیشه ی مجرد وبریده از صاحبش باور دارند؛ زیرا اندیشه، بدون وجود ایمانی زنده و پویا بی معناست و چنین ایمانی نیز، جایی جز قلب و روح یک انسان ندارد و یقین دان! که فکر و اندیشه –بدون ایمانی پرجوش وخروش- تنهایک سخن گزاف وپوچ است ویا حد اکثر چند مفهوم مرده وبی روح! وآنچه به این مفاهیم جان میدهد،حرارت وگرمی ایمانی است،که ازدل می جوشد ونور افشانی می کند. مردم به اندیشه ای که ازذهنی سرد وخشک ونه از قلب گرم ونورانی می تراود، باور ندارند. کافی است که خودت قبل از دیگران تا حد اعلای ایمانی عمیق و پر جوش، به فکر واندیشه ات، باور داشته باشی؛ آنگاه مردم نیز، به آن باور خواهند داشت. در غیر این صورت چیزی جز قالب ریزی و ریخته گری حروف وکلمات خشک و بی روح نخواهد بود!!
هیچ اندیشه ای، مادامی که در روح یک انسان، آرام نگیرد، پابرجا نخواهد ماند و به موجودی جاندار که همانند انسان حرکت کند و به راه افتد تبدیل نخواهد شد. همچنین، هر انسانی مادام که قلبش با ایمانی گرم و جوشان که خالصانه به آن باور و یقین دارد، آباد نگردیده باشد، زنده نیست و در خیل مردگان است. پس بریدن اندیشه از صاحب آن مانند جدایی روح از بدن و یا کلمه از معنا، گاهی اوقات غیر ممکن و بی معناست! وگاه سرانجام آن نابودی و فناست…! وهراندیشه ای که زنده وپابرجاست، حیاتش مدیون قلب یک انسان است؛ اماآن افکار واندیشه هایی که از غذای روح و خوراک دل بی بهره اند، اصلاًمرده ازمادر متولد شده وحتی یک وجب انسانیت رابه پیش نبرده اند…!
آمنه عزیز! چقدر برایم سخت است حتی اگر به ذهنم هم خطور کند که آیا می توان با استفاده از یک وسیله‎ی نامشروع، به هدفی پاک و مقدس دست یافت؟! چون اهداف پاک، از قلبی نورانی و روحی پاک نشأت می گیرند؛ پس چگونه صاحب این قلب و این روح، برای رسیدن به مقاصد خویش، دست به چنین کاری می زند و یا حتی به ذهنش هم خطور می کند؟! مگر ممکن است برای عبور کردن از دریاخانه، از باتلاق و لجن زاری بگذریم بدون اینکه از آلودگی ها وگل ولای آن لجن زار، بر بدن ما باشد؟! بر همین منوال، اگر وسایل نامشروع را بکار گیریم، درون مان را آلوده ولکه دار کرده ایم وآثار این آلودگی بر روح وروان، نیز به هدفی که به آن نائل گشته ایم، آشکار و ماندگار خواهد شد.
بی گمان، در جهان معنا »، روح»، وسیله» هم؛ بخشی از هدف است ودر جهان روح هیچ نوع تجزیه شدن وبخش نگری پذیرفته نمی شود تا بتوان هدف را از وسیله جدا نمود. فطرت انسان خود به خود اگر هدفی را عالی وپاک تشخیص داد، دیگر نمی‎توان استفاده از وسیله‎ی ناپاک ونامشروع برای دست یابی به آن استفاده نمود؛ بلکه به گونه‎ی فطری، حتی به ذهنش هم خطور نمی کند که: هدف وسیله را توجیه می‎کند». واین در حالی است که در غرب، چنین دیدگاهی، بسیار نا حکیمانه وبی‎خردانه است وجود دارد!! البته جای شگفتی هم نیست، زیرا غرب با عقل وذهن، زندگی می‎کند ودر عالم ذهن هم، جزئی نگری و بخش کردن امور ممکن است!!
آمنه عزیز! خواهرم بارها امتحان کرده ام و برایم مسلم گشته است که در این دنیا هیچ چیزی به پای لذت های روحی ناشی از دلداری دادن کسی وشاد کردنش ویا اعتماد وامید در دل او افکندن، نمی رسد؛ لذتی که با تمام وجود آن را احساس می کنیم…این لذت، طعم ومزه‌ی آسمانی دارد که همانند آن در زمین وجود ندارد. گویی پاسخی است به ندای آن گوهر آسمانی که در سرشت ما جای دارد و بی نیاز از پاداش است؛ چون خود آن لذت دار ترین وبهترین پاداش ها است…!
لازم است اشاره ای نیز به آگاهی واحساس وفاداری مردم در مقابل بخشش واحسانی که به آنان می شود، داشته باشم چون ظاهراً عده ای لذت ابراز سپاس ووفاداری مردم رابرای خودبه پاس زحمات ونیکی های شان برای آنان در زمره‎ی لذت های روحی به حساب می آورند؛ ولی حقیقتاً هیچ تناسبی با هم ندارند…! البته من هیچ‎گاه این زیبایی راکه دراحساس وآگاهی مردم برای ابراز وفاداری وقدرشناسی شان وجود دارد، همچنین لذتی را که آدم نیکوکار وبخشنده از این حالت، احساس می‎کند، منکر نمی شوم و همین خیر واحساس در دل ودرون دیگران پژواک خوبی داشته است، موجب شادی است؛ اما این لذت، هیچگاه به آن لذتی که ناشی از دلداری دادن کسی وشاد کردنش ویا اعتماد وامید دردل او افکندن است، نمیرسد. لذتی که فوراً باتمام وجودآنرا احساس می‎کنیم…!
آمنه! خواهر عزیزم، دیگر از مرگ هیچ هراسی ندارم، حتی اگر همین اکنون فرا رسد؛ از این زندگی بهره ای بسیاربرده ام، مقصودم آنست که بدان بسیار بخشیده ام. چه بساکه فرق نهادن میان ستانیدن وبخشیدن بسیار دشوار باشد.زیرادردنیای روح آن‎دورا معنی ومفهوم یگانه‎ی است. هرگاه چیزی بخشیده‌ام، درحقیقت آن را باز ستانیده ام؛ نه آن که کسی چیزی به من داده باشد مقصودم اینست که شادی ام نسبت به آنچه بخشیده ام، کمتر ازشادی آنانی‎که آن راگرفته اند نبوده است.ازمرگ هیچ هراسی ندارم، حتی اگر همین اکنون فرا رسد؛ چون هرچه که درتوان داشتم وازدستم برمی‌آمد انجام داده‌ام وخیلی چیزها هستندکه اگرزنده بمانم دوستدارم آنها را نیزبه انجام برسانم؛ اما اگر نتوانستم انجام‎شان دهم؛ غم وغصه دلم را نمی‌گیرد چون کسان دیگری هستند که این کار را انجام دهند.
اگر این موضوعات شایستگی بودن وماندن را داشته باشند، هرگز نمی میرند؛ زیرا مطمئنم ناظری که بر این هستی نظارت می‎کند، اجازه نمی دهد هیچ خیری ویا فکر مفیدی بمیرد و از بین برود. ازمرگ هیچ هراسی ندارم، حتی اگر همین اکنون فرا رسد، زیرا در راه خیر ونیکی آنچه در توان من بود و از دست من بر می آمد انجام داده ام، از خطاها وگناهانم نیز پشیمانم وآنها را به خدای رحمان می سپارم. و به مهربانی، رحمت و رأفتش امیدوارم. تنبیه وسرزنش او، برایم نگران کننده نیست؛ زیرا سزایش هرگونه که باشد درست و بجاست. من هم عادت کرده ام که عواقب کارهایم را به عهده بگیرم وتحمل کنم ودر روز حساب هم، نتایج خوب وبد اعمالم را می پذیرم…!(شادمانی‎های روح، سیدقطب)

3.    داستان فداکاریامینه قطب برای شوهردعوتگرش
داستان ازدواج ‌امینه قطب با شهید کمال الدین سنانیری جالب وشگفت‌انگیز است؛ او زمانی که در زندان به سر می‌برد با همسر آینده‌اش آشنا شد. ‌امینه در این باره می‌گوید: این ارتباط اوج رویارویی با حاکم سرکشی بود که می‌خواست دعوت‌گران مسلمان را زندانی یا تهدید به قتل کند».
داستان ازدواج امینه قطب با برادر مخلص و مجاهد کمال الدین سنانیری که باید با آب طلا نوشته شود تا برای نسل‌های از خواهران و برادران مسلمان چراغی درخشنده و تابان بر فراز راه باشد. 
طبق گذارش تحقیقی خبرنگار تلویزیون عربی دعوت» رامی‎محمدکه در نومبر 2016م به مناسبت سالگرد وفات امینه قطب تهیه شده با عنوان عظماء الظّل(7)»منتشر شد وبا استقبال گرم مردم مواجه شد، داستان چنین نگارش یافته است: با وقوع حادثه منشیة البکری در اسکندریه، جمال عبدالناصر حاکم نظامی مصر، در سال ۱۹۵۴م، برادر مجاهد کمال الدین سنانیری را با تعدادی از اعضای برجسته اخوان به شمول مفکر اسلام سید قطب، عبد القادر عوده، یوسف طلعت، محمدهنداوی دویر ومحمود عبد اللطیف بازداشت وبه زندان افگند. ودر همان سال کمال الدین سنانیری را به همراهِ دیگران به صورت تشریفاتی محاکمه کرد و کمال الدین را به اعدام محکوم کرد، سپس این حکم به اعمال شاقه به ۲۵ سال تخفیف یافت، ۵ سال از این دوران گذشته بود که بدلیل وضعیت بد جسمی کمال الدین به بیمارستان منتقل شد در آنجا با سید قطب رحمه الله تعالی ملاقاتی داشت. که در همین ملاقات خواهر سید قطب (یعنی امینه قطب) را از او خواستگاری کرد، مگر میشود؟ سبحان اللّه؛ امیدبه زندگی که در بین دعوتگران چگونه است؟ هنوز ۲۰ سال از محکومیتش باقی مانده است. قصد ازدواج دارد وخواهر پاکدامن سیدقطب راخواستگاری می‎کند. امینه قطب برای ملاقاتِ سید قطب به زندان مراجعه می‎کند و سید قطب نیز جریان را برای او بازگویی می‎کند، امینه قطب بدون تردید قبول می‎کند، ودر زندان با کمال الدین ملاقات می‎نماید و با دادن جواب مثبت به کمال الدین در زندان به او گفت: منتظرت می مانم ولی تو سعی کن در برابر طاغوتیان مقاومت کنی وکاری نکنی که اللّه ازتو ناراضی باشد.» عقد ازدواج آن دو در جریان یکی از ملاقات‌ها در زندان آن‎هم در شرایطی سخت که مسخره‌ی سربازان طاغوت را به همراه داشت، انجام گرفت. ای خواهر مسلمان متوجه فداکاری شو!! سبحان اللّه. درذهن تو‌چه می‎گذرد، این بانوی مؤمنه تابیست سال دیگر اسیر است و‌معلوم نیست در این بیست سال چه رخ می دهد. 
‌امینه قطب با این کارش گویا  می‌خواست درس‌های زیادی به ما بیاموزد؛ فداکاری ‌امینه منحصر به فرد بود در حالی که در اوج جوانی بود و کسی هم او را به این انتخاب مجبور نکرده بود، بایست 20 سال نه 20 روز یا حتی 20 ماه! صبر می‌کرد تا همسرش از زندان آزاد شود.
گویا او با این کارش یاد وخاطره‌ی مجاهدانی را زنده می‎کند که با امید واعتماد به وعده‌ی الهی، تاریکی زندان را به جان تحمل کردند. او در این پیوند مبارک روشنایی را در نهایت تاریکی احساس می‌کند و صبر وتحمل را بر او آسان می‌سازد. چرا چنین نباشد که او شاعری است که پیشاز همه چیز به خدا ایمان دارد وچه بسا رؤیاهایش را ترسیم کرده است وآفتاب وستارگان وهوا ونسیم زندگیرا احساس می‌کند و به لحظات زیبایی می‌اندیشد که پیش از جهان کنونی، روحش  در آن آرام می‌گیرد.
امینه قطب وکمال الدین سنانیری در همان زندان عقد نمودند وبا مشقت های فراوان در طول این دوران ملاقات هایی داشتند، ونامه‎های حماسی وعاشقانه و مجاهدانه بین آن دو رد و بدل می شد، نامه هایی که قلبِ کمال الدین و سایر مجاهدین را بیش از پیش قوت می بخشید.
بهرحال، عروس در انتظار داماد زندانی نشست تا او از زندان بیرون آمد وعروس به خانۀ بخت رفت. اما طاغوتیان به این عروس وداماد مهلت ندادند و برای بار دوم همسر وی را دستگیر کردند و به زندان افگندند و زیرشکنجه قرار دادند تا مگر در برابر طاغوتیان تن به خواری و ذلت بدهد.
امینه قطب یک بار در "زندان قنا"با او ملاقات کرد؛ زهره خواهر کمال الدین سنانیری هم با او بود؛ زهره نتوانست ساکت بماند وسختی راه ومشکلاتی را که از زمان سوار شدن بر قطار از قاهره تا رسیدن به زندان قنا، تحمل کرده بودند، بازگو یی کرد و ماجرا را برای سنانیری بیان داشت.اینجابودکه کمال الدین سنانیری ازپشت میله‌های زندان روبه امینه قطب کرد وگفت: زمانی طولانی سپری شده ومن ازسختی بیمناکم وچنان‌که در ابتدای ارتباط مان گفتم، ممکن است بیرون آیم، اما فعلاً این‌جا هستم؛ اکنون تو آزادی کامل داری که آن تصمیمی را که برای آینده‌ات مناسب می‌بینی، اتخاذ کنی ونمی‌خواهم وراضی هم نیستم، مانعی در مسیر خوشبختی‌ات باشم». 
کمال الدین سنانیری، نامزادش را آزاد می‎گذارد که هر تصمیمی می خواهد بگیرد، چرا معلوم نیست که او جان سالم از زندان بدر خواهد برد یا نه!؟ و‌گفت که تو ‌مختاری که آزاد باشی چرا که طاغوتیان حکم آزادی من را عذر خواهی از آنان  قرار داده اند که هرگز نخواهم پذیرفت حتی اگر تکه تکه شوم، امینه خواست جواب دهد اما زندان بانان به او اجازه ندادند، پس برگشت ودر قصیده ونامه ‌ای خطاب به او نوشت: همسر محبوبم، اجازه بده در این مسیر شریکت باشم»، آن قصیده و نامه ها چنان در کمال الدین تاثیر گذاشت که تا آزادی کاملش از زندان بنیاد محکم و پولادین بود، کمال از زندان آزاد شد وازدواج به صورت رسمی صورت گرفت، وامینه و‌کمال توانستند به لطف اللّه متعال به همدیگر برسند، تا شرین ترین سالهای عمر شان را با هم بگذرانند، اما تنها با گذشت چند سال کمال بار دیگر زندانی شد، و امینه هم فهمید که دیگر بازگشتی برای او نیست، پس قصیده‌ای جاودانه برای او سرود، قصیده‌ای که زبان زد خاص و عام گشت.
ودر چهارم سپتامیر۱۹۸۱ بار دیگر کمال الدین سنانیری به زندان انداخته شد وتحت شکنجه‎های طاقت فرسا وجانکاه قرار گرفت؛ تا این‌که در ۶ نومبر همان سال به شهادت رسید. خواهر مجاهد، بعد از شهادت با مجموعه قصایدی همسرش را مورد خطاب قرار داده که در آن از زیباترین حماسه‎ی محبت به شوهر بزرگوارش یاد کرده است ودر مقدمه کتابش رسائیل إلی شهید» می‌گوید: همه‌ی این نامه‌ها را بعد از آن شب که دستگیرت کردند، نوشتم… بعد از این که خانه را ترک کردی و برنگشتی… این‌ها اوّلین نامه‌هایی هستندکه یقین داشتم هرگزآن‌ها را نخواهی دید ونخواهی خواند وجواب نخواهی داد؛ ولی با این یقین،آنرا نوشتم،آنگاهی که ازپیشم رفتی، رفتنی که برگشتی نداشت، نتوانستم اشک‌هایم راکنترول کنم. این نامه‌ها به سوی توست، در آن خانه‌ای که برایش تلاش کردی و سرانجام، به آن راه یافتی. این نامه‌های تبریکی است که به سوی تو می‌فرستم تا این‌که تو را ملاقات کنم، بعد از آن مسیر طاقت فرسا و ناهموار، به راستی که این نامه‌ها نشان وفاداری و پیمان بر ادامه‌ی راه است، همراه با قافله‌ای که در طول زمان حرکتش به سوی آن جایگاه بلند، از حرکت باز نه ایستاده است. این نامه خطاب به تو و کسانی است که در این مسیر حرکت می‌کنند، هر چند در راه، خارها باشد. از این‌که اشک‌ها نامه‌ها را سرشار کرده، مرا معذور دار؛ چرا که مرا رها کردی تا مسیر را تنها طی کنم؛ آن‌ها اشک‌های جدایی است تا که به اذن خدا تو را نزد آن جایگاه بلند همراه با قافله‌ی واصل شدگان ملاقات کنم.» این بود واقعه‌ای از یک عشق و محبتی تاریخی در یک زندگی دیندارانه…ازخدای متعال خواستارم که زندگی همه‌ی مامسلمانان را در محور اطاعت از قرآن و سنّت رسول الله صلى الله علیه وسلم قرار دهد تا بتوانیم در قیامت در محضر الله تبارک وتعالی سربلند باشم آمین.
بی ربط نیست شعر شاعری را در مورد نقل کنیم که می گوید:
گفتم که چرا رفتی تدبیــــر نه‌این بود                             گفتا چه توان کرد تقــدیر چنین بود                          
گفتم که نه‌وقت سفرت بود چنین‌زود    گفتا که مگو مصلحت حق چنین بود
این بانوی مجاهد!! واین همسر مهربان نیز قلم روان، شیوا،گوارا، پر مهر ومحبتش را بدست گرفته قصایدی را نویشت، مجموعه‌ی از قصایدی که در دیوانش آمده است که آن را به همسر شهیدش وسایر کسانی که با وجود موانع فراوان در مسیر حق پایداری می‌کنند، تقدیم کرده است. در قصیده‌ هل ترانا نلتقي» وصال دو زوج را توصیف می‌کند که عقیده آنان را به هم پیوند داده است واحساس مسؤلیت وسنگینی رسالت آن دو را به هم نزدیک کرده است تا با صبر وبردباری ومجاهدت به سمت هدفی که شرعاً بر آنان محول شده است، حرکت کنند. او چنین سروده است: 
هل ترانا نلتقـي أم أنهـا كانت اللقيا على أرض السراب؟!    ثم ولَّت وتلاشـى ظلُّهـا واستحالت ذكـرياتٍ للعـــذاب
هكذا يسـأل قلبي كلمــا طالت الأيام من بعد الغيـــــــــــاب    فإذا طيفك يرنـو باسما وكأني في استمــــــــــــــــاع للجـواب
ترجمه قصیده: 
از نگاه تو آیا روزی به هم خواهیم رسید یا این‎که این دیدار چون سرابی بود که زود ناپدید شد؟
سرابی که از نظر پنهان شد وسایه‌اش از میان رفت وتنها خاطره‌های آزاردهنده‌اش باقی ماند.
هر چند که از زمان جدایی فاصله می‌گیرم وروزها به درازا می‌کشد قلبم همواره این سوال را از من می‌پرسد.ناگهان تو را در خواب خندان می‌بینم گویی که منتظر جواب نشسته‌ام.
آیا در مسیر حق دست در دست هم نگذاشتیم تا خیر وبرکت به این سرزمین ویران بازگردد؟ 
آن‌گاه در راه پر از خار و خاشاک با هم حرکت کردیم واز تمام علایق دل کندیم.
عشق را در اعماق قلب خود دفن کردیم وبا خشنودی وامید به پاداش گام برداشتیم.
برای حرکت با هم عهد کردیم سپس تو در رفتن با شتاب دعوت حق را اجابت کردی.
هنگامی که پروردگار کریمم من‎را در بهشت برین خطاب کند.
ودیداری در میان نعمت‌های دایمی صورت گیرد با سربازان خدا و شادمان از همراهانی که جسم وجان‌شان را فدا کردند و بدون شک و تردید دعوت حق را اجابت نمودند.
آنگاه قلبت را از خواب غفلت بیدار کن که وصال همیشگی در آن سرا خواهد بود.
ای کسی که به دیار ابدی رفته‌ای از این که زبان به شکایت گشوده‌ام عذرم را بپذیر در خواب تو را دیدم که مرا سرزنش می‌کردی!
وقتی از من جدا شدی قلبم مجروح شد و سرگردان و حیران ماندم.
حال به تنهایی و با سرگردانی می‌گردم و راه دراز را با غم و اندوه می‌پیمایم.
در حالی که شب ترسناک و وحشتناک است و امواج عذاب در آن به هم می‌خورند.
دیگر در شب‌های من نوری نمی‌درخشد نور همه‌ی شهاب‌ها رفته است. 
اما من همچنان ادامه خواهم داد همچنان که مرا در گرداگرد مشکلات می‌دیدی.
سربلند به راهم ادامه خواهم داد و در سخن یا جواب هیچ ضعفی به خود راه نمی‌دهم.
خون‌های پاک و معطر مرا به سوی خود می‌کشد و همه‌ی درّه‌ها را برای رفتن روشن کرده است.»
داستان ازدواج امینه قطب با برادر شهید کمال الدین سنانیری از جمله داستان های واقعی ایست که دست نوشت تقدیر بوده واز رخدادهای زندگی او جدا نیست، اما این رخدادها در شعر او به صورت تصاویر مستند وپیاپی به نظر نمی‌رسد بلکه به مثابه عامل محرکی است که احساسات را برمی‌انگیزد وباعث می‌شود که شاعر دست به ابداع بزند. علاوه بر استعداد فطری؛ رخدادهای گوناگون زندگی  وی هم تأثیر شگرفی در رویکرد ادبی وی داشته است. که این تأثیر بر دان های زمدگی اش برجستگی دارد چون موصوف داستان ‌نویس برجسته‌ای بود وداستان نویسی بر شعر او برتری داشت، ازینرو  بایست داسنان فداکاری ها وحماسه‎ی وفاداری وی را با آب طلا نویشت تا برای خواهران وکرادران کنونی ونسل‌ها ماچراغی درخشنده وتابان بر فراز راه  ایشان باشد.
4.    ویژگی‎های بانوی فداکار درین داستان
رویداد مهمی که در زندگانی امینه قطب رخ داده ودر داستان انعکاس یافته این را می رساند که ویژگیهای یک بانوی مسلمان وفداکار در چند نکات زیر خلاصه می شود:
1-    همدلی: بانوان در زندگی مشترک درک متقابل از همدیگر می داشته باشند وهر اقدام را به سبب عشق وعلاقه به یکدیگر انجام می دهند، این ویژگی سبب بالا رفتن لذت و رضایتشان در زندگی خواهد شد ومیل به وفاداری در آن‌ها افزایش می‌یابد.
2-    رازداری، یکی از ویژگی‎های بانوی وفادار رازدار بودن آنست. او باید بداند که رازهای همسرش مانند رازهای خود وی هست ونباید این مسائل را با کس دیگری درمیان بگذارد ودر غیاب همسرش هرگز چیزی به کسی نگوید یا کاری نکند که با آگاه شدنش آزرده خاطر وناراحت شود. و نباید رازهای خویشتن را از همسرش مخفی کند. بخاطر داشته باشدکه این تعهد مشترک ودوجانبه است وهرکدام از زوجین باید رازدار ومورد اعتماد دیگری باشند.
3-    محبت: اگر خودتان را دوست داشته باشید، می توانید همدم خویش را نیز دوست داشته باشید. در این صورت همیشه خوشحال وراضی خواهید بود. چون روحیه‎ی شما بر همسرتان نیز تأثیر بسزایی خواهد داشت، در واقع این جذاب ترین ظاهری است که می توانید برای او داشته باشید!!محبت ودوستی بیش از حد نسبت به شریک زندگی‎تان باعث فدا کاری های می‎شود که هر گز آنرا تصور نخواهید کرد ولی برای لذت بردن از زندگی وداشتن حس وفاداری با شریک زندگی خود نیاز به خود گذری در زندگی مشترک ودرک متقابل خواهید داشت.
4-    آراستگی: آرایش ظاهری زن باعث خوشنودی مرد می‎گردد، البته که همه انسانها از نگاه ظاهری زیبا نیستند ولی انسان نظیف در هر سیمایی، زیبا جلوه می‎کند، لباس مرتب وبرازنده‎ی بپوشید واز پوست، چهره واندام خود بخوبی مراقبت کنید تا همیشه بدرخشید. یک زن واقعی نیاز به جواهرات واشیای زینتی ندارد زیرا زیبایی در سادگی است، زیاد آرایش نکنید، چون آرایش بیحد باعث تغیر شکل وسیمای تان گشته وقهواره‎ی بدی را به تصویر می‎کشید، به دنبال تأیید دیگران نباشید وخودتان را باور داشته باشید. چون مردان همیشه به دنبال بانوان اعتماد به نفس هستند، نه این‎که تعریف دیگران را در قبال داشته باشد.
5-    صداقت: صداقت ودرستکاری در بین زن وشوهر سبب تقویت وفاداری در بین آنها نیزمی شود و راهِ هر خیانتی بسته می‌شود. مردان پروژه نیستند! حقیقت اینست که مردان تغییر ناپذیرند ودوست ندارند که شما بخواهید افکار، اعمال، رفتار آنها را طوری‎که دوست دارید؛ تغییر دهید. همان طوری‎که خود ما دوست نداریم کسی روی مغز ماکار کند و افکار واندیشه…ما را تغییر دهد.
6-    اخلاص در عمل: یک زن واقعی از نیروی خود جهت داشتن لحظات خوش ومثمر استفاده می کند. مانند: عبادت، خیاطی، آشپزی، نقاشی، نویسندگی و… تنها راه ورسم ساده‎ی آن اینست که یک‌زن واقعی درعمل باشید وهمواره یک طرف قوی برای مرد زندگی تان ترسیم کنید.
7-    تعهد صادقانه به شریک زندگی: وفاداری یعنی اجتناب از هر رابطه‎ی که می تواند رابطه ی زن  وهمسر؛ را تحت الشعاع قرار بدهد.و وفاداری به همسر باید برای همیشه باشد وهیچ پیش شرط وتبصره ای نباید در این رابطه قایل باشید. یک زن واقعی می داند که باید وقت خود را بیشتر به روی موارد حیاتی زندگی خود متمرکز کند، او همیشه می داند که کدام معیارها در برنامه زندگیش اولویت اجرایی دارند. 
5.    شناسایی کمال الدین سنانیری
محمد کمال الدین بن محمد علی السنانیری 11مارچ سال 19م در قاهره به دنیا آمد، ازدوران کودکی علاقمند تحصیل علم ودانش وکسب درجات عالی بود، مدتی در وزارت صحت مصر مشغول به کار شد؛ سپس تصمیم به استعفا گرفت وتمام تلاش وهمت خود را بر کارهای ویژه پدرش وقف کرد.او انسانی فعال، پر تحرک، خوش اخلاق و نرم مزاج بود، روزها را، روزه می‎گرفت.سنانیری در سال 1941م به اخوان‌‌المسلمين پیوست ویکی از مهمترین رهبران ویژه جماعت بود. او ازدواج کرده وصاحب چند اولاد بود بعد ازین‎که در سال 1954م به همراه تعدادی از اعضای اخوان به زندان افتاد وبه 25 سال زندان محکوم شد زنی نخستینش در محکمه بر ضد وی دعوا کرد وطلاقش را گرفت وبا فرزندانش از کمال الدین سنانیری جدا شدند، وتا سال ۱۹۷۳م در زندان ماند تا اینکه رهایی حاصل کرد. وهمراه خواهر استاد سید قطب، امینه قطب شاعربانوی مؤمنه در سال 1974م ازدواج کردند که درین وقت امینه قطب 47سال عمر داشت وکمال الدین سنانیری 56سال داشت. پس از ازدواج دائره دعوت خویش را وسعت بخشیده به همراه دکتور مصطفی مشهور خواستند حرکت اخوان المسلمین را جهانی بسازندکه درادامۀ سفر های ایشان؛ سفری به پشاور پاکستان داشتند که درین سفر همراه ایشان  دکتور عبد الله یوسف عزام یکی از رهبران اخوان المسلمین اردن حضور داشت وهدف سفر هم احوال‌گیری از صفوف مجاهدین افغان بود، او از مجاهدینی بود که در جهاد افغانستان بر ضد قشون سرخ شوروی جنگید، وعضو برادران مجاهد عرب بودکه در افغانستان جهاد می‎کردند وبنام انصار عرب یا عرب‌های افغان» یاد می‎شدند، آنان خود را به خوی ورسم مردم افغانستان تطابق داده بودند وبیننده زمانی که به آنان نگاه می‌کرد، می‌انگاشت که آنان به‌راستی شهروندان افغانستان هستند. آنان در جهاد، شجاعت و پرهیزگاری، مثال‌های بودند که زندگی آنان به نمونه والگو مبدل شده بود. داستان انصار عرب در افغانستان از آستانه سال۱۹۸۰م یعنی از هنگام دخول شوروی‌ها شروع می‌گردد، همه آنان به کشور شان برگشتند تا سال آینده دوباره مراجعه کنند. اما به مجرد برگشت به مصر از طرف حکومت طاغی بازداشت وتحت شکنجه زندان بانان در سال ۱۹۸۱م به عمر 63 سالگی به درجه شهادت نایل شد.
نتیجه گیری
در نتیجه میتوان گفت که  امینه قطب خواهر مبارزی است که به خاطر عقیده وآرمانش فداکاری‎های فراواني از خود به‌جاي گذاشت به ویژه سال‌های که در سوگ برادر شهیدش سیدقطب وخواهر زاده‎ی نوجوانش رفعت بکري وسالیان درازی را در انتظار آزادی همسرش از زندان بود. وباقی عمر را در سوگ شوهر شهیدش -که به خاطر امت جام شهادت را نوشیده بود- شکیبا وپایدار ماند.
اشعاروی زمانی که مورد مطالعه قرار می‎گیرد هویداست که بسیاری از آن‌ها به ماجرای از دست دادن همسرش باز می‌گردد؛ این مصیبت برای مدت‌ها در ذهنش ماندگار بوده وتمام وجودش را به خود مشغول کرده است. او این احساس را حتا در بسیاری از اشیای پیرامونش نیز می‎دیده است گویی آن‌ها هم همراه شاعر از این حادثه متأثر شده‌اند واین شدت تأثیر فقدان همسر محبوبش را می‌رساند چون از دوری همسرش بی‎تاب است؛ همسری که هم‌سنگر دعوتی او بود وتنها امید او در رویارویی با مشکلاتش بود، اما او اکنون در جهان دیگری است. درداستان زندگی واشعار وی چند نکته ارزندگی بیشتری داردکه به عنوان نتایج کلی مقاله میتوان در زیر فشردۀ از آن را فهرست نمود:
1-    بانوی مسلمان چون امینه قطب از جمله خواهرانی است که انسانیت وضعف وقوتش را در ورای اسلامش پنهان نمی‌کند احساساتش را بی مورد بکار نمی‎اندازد، احساسی‎که گاه بر واقعیت دردآور پیروز می‌شود؛ هنگامی‎که بار سنگین بردوشش فشار می‌آورد زبان به شکایت می‌گشاید اما بر زمین نمی‌افتد، زیرا نیروی ایمان که از زیر لایه‌های یأس ونا امیدی سر برمی‌آورد او را حفظ می‌کند.
2-     سوگواری ‌امینه قطب طعم ویژه‌ای دارد که از قدرت شاعری، حس همسری و مسلمانی او سرچشمه می‌گیرد؛ اندیشه‌ی او سرشار از اصلاح و دعوت به سوی خدا است. این سوگ‌نامۀ محبوبی است که قلب ‌امینه را شکار خود کرده وودر وادی زندگی دوام نداشته است.
3-    او همواره از خداوند ثبات وپایداری وآمرزش گناه طلب می‌کرده واز خداوند انتهای زندگی را بر سبیل حق وهدایت خواسته است. چون یقین داشته که نعمت‌های جاودانی خداوند وزندگی سرشاری از خوشی وآرامی در کنار پارسایان ومجاهدان خواهد بود.
4-    خوشا به آن خواهر مسلمانی که در مقابل حملات سخت دشمنان ایستادگی نمود ودر راستای اعتلای کلمه حق ثبات وپایداری از خود نشان داد وسر انجام موفقیت خویش را با فداکاری رقم زد.
5-    خوشا به آن کسی که حیا وعفت خویش را سخت به دندان گرفت. وبه آن قلعه شامخی که در مقابل طوفان باطل باشکوه تمام ایستادگی نمود، خوشا به آن خواهری که کتاب خداوند را بدست داشته وپرچم بیداری امت را به اهتزاز در آورده است این کلام الله تبارک وتعالی را برایش هدیه می‌کنیم: سلام خداوند که صابرین ومؤمنین را به آن بشارت داده است بر او باد.﴿سَلامٌ عَلَيكُم بِمَاصَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَىٱلدَّارِ﴾ (الرعد: ۲۴) به سبب آن صبری که پیشه ساختید بر شما سلام و درود باد و بهترین پاداش بهشت است.
6-    حماسه‎ی وفاداری در ذهن خواهران مسلمان لانه ابدی داشته وخواهر مسلمان ما بر طرف این فداکاری سوق می‌دهد به شرط آن که زرق وبرق دنیا دیدگان حقیقی خواهران ما را کور نسازد ودنبال ابزار فانی دنیا چشم نه دوزند، طوريكه  خواهر ما امینه قطب در چنین اظهار نظر می کند: پیوند همسری من با مجاهد بزرگ کمال الدین سنانیری در حالی برقرار شد که او همچنان در زندان سرکردۀ مبارزات بی‌امان برعلیه حکومت استبدادی وطاغوتی مصر بود؛ حکومتی که خود تصمیم گرفته بود وبه نوکرانش مأموریت سپرده بود تا جلو مبلغان اسلام را خواه به طریق قتل، وخواه به طریق خاموش کردن آنها در زندان‌های مادام العمر؛


محمد قطب پرچمدار بیداری اسلامی

پوهنیار شریف الله غفوری
عضو کادر علمی زبان وادبیات، پوهنتون تخار


چکیده
امت اسلامی امروز شاهد بیداری مبارکی در تمام جوانب زندگی‎اش می‎باشد که ثمرۀ فکری دانشمندان راستین است. مردان بزرگ الگوی بهتر ونمونه‎ی عملی اندیشه اسلامی اند، زندگی وراهکرد عملی آنها نیز شاهکار تاریخ ومملو از انواع رویداد وحماسه های پرشور جهان است که نظریات ایشان در به هدف رساندن امت مؤثرتر از هر راهکار بشری دیگری است. محمد قطب یکی از شخصیت‎های کم نظیر جهان اسلام است که فریاد استکبار ستیزی واسلام خواهی او فراتر از مرزهای جغرافیای کشورش طنین انداز شد و این مرد مبارز یکی از برجسته ترین مصلحین مسلمان واز بانیان اصلی بیداری اسلامی درین عصر بوده که در بسیاری از کشورهای اسلامی رگه‎های بسیار تأثیر گذارِ از افکار ونظریات وی شکل گرفته ودر حال رشد است. مقالۀ حاضر به بررسی دیدگاه وی در شکل گیری حرکت بیداری اسلامی، ارایه راهکار برای بیداری اسلامی، نقش وی در استوار نگهداشتن پرچم بیداری اسلامی واستحکام بنیاد بیداری اسلامی وسهم جوانان در بیداری امت در آینده نزدیک؛ بطور فشرده پرداخته است.
واژگان کلیدی: بیداری اسلامی، نظریه پرداز، محمد قطب، راهکار، وظایف، آینده امت.
مقدمه
حرکت بیداری اسلامی به معنای احیای ارزش های از دست رفته ی امت اسلامی مي باشد که هدفش تشکیل یک تمدن اسلامی جهانی است تا در آن دانش با ارزش، علم با عمل، عقلانیت با معنویت وقدرت با اخلاق جمع شود تا ازین مجموعه نظام ی دلخواهی ساخته شود به طور آبرومندانه وتوأم با ترقی وپیشرفت هم دنیای امت بدست آید وهم عقبی.
در طول قرون گذشته مسلمانان تحت تأثیر دو عامل قرار گرفتند و از کاروان دانش وتکنالوژی عقب افتادند: یکی استعمار واستثمار بود که غرب در سر زمین های اسلامی انجام داد ودیگری استبداد وانحرافی که حکام مسلمین به آن روی آوردند واین دو  موجب دور افتادن مسلمانان از روزگار واندیشه های ناب اسلامی شد. امروز که علم ودانش تکنولوژیزه شده است ودر دسترس همگان قرار گرفته است، حقیقت اسلام را نسبت به تمام ادیان دیگر ظاهر ساخته وامکانیت گرایش وجذب به اسلام وحرکت بیداری اسلامی را فراهم آورده است.
این حرکتِ نو ظهور متأثر از اندیشه های سید جمال الدین افغانی (38-97م) وشاگردانش بود در اوایل قرن بیستم ظهور کرد وآنان در جهت برپایی بیداری اسلامی تلاشهای زیادی را انجام دادند تا مسلمانان را از خواب سنگین بیدار وعلت ورشکستگی آنان را برایشان بیان کنند. یکی از مهمترین شخصیت های معاصر که نظریات وی سوژه خوراک فکری این حرکت شد  وبرای آن راهکار مؤثر بدست داد شیخ محمد قطب بود. او در سال 1919م در روستای مربوط استان صعید مصر به دنیا آمد ودر کنار برادرش سیدجقطب (1906-1966م) صاحب تفسیر فی ظلال القرآن، رشد کرد. سید قطب که دوازده سال از وی بزرگتر بود. اثر بزرگی بر حیات وی گذاشت. محمد قطب در دانشگاه قاهره تحصیل کرد. در سال 1940م در رشته ادبیات انگلیسی- بنا بر رغبت برادرش- لیسانس گرفت وسپس از دانشکده تربیت مدرس مدرک روانشناسی را هم حاصل کرد. وی در اوایل دهۀ پنجاه میلادی  به حرکت اخوان المسلمین پیوست ودر سال 1954م به همراه برادرش زندانی وشکنجه و پس از مدتی آزاد شد. اودر سال 1965م از اخوانی های بود که در اثر مواجهه های جدید حکومت با مخالفان باردیگر زندانی وپس از شش سال زندان وشکنجه در سال 1971م از زندان رها شد.  
پس از چند ماه آزادی به عربستان سعودی سفر کرد وپس از دریافت اقامت  در آنجا به تدریس در دانشکده عقیده ومذاهب معاصر دانشگاه أم القری پرداخت وشاگردان بسیاری تربیت کرد تا اینکه تاثیر نظریات وی در بین دانشجویان سعودی حرکتی را بار آوردکه بنام الصحوة» شهرت یافت. وی در زمان اقامتش در عربستان سعودی، از درستی راه واز اندیشه ونظریات برادرش دفاع کرد، وکتابی راهم درین زمینه تحت عنوان مفاهیم یَنبَغِي أن تُصَحِّحَ» نویشت.  اودر آنجا به ترویج افکاری پرداخت که بنام افکار "قطبی" معروف شد. وسر انجام در ماه اپریل 2014 م دار فانی را وداع گفت. واز وی آثار زیادی به یادگار مانده است که تحقیق حاضر با توجه به آثار پُر اَرج وی انجام یافته است. (5: 11-25)
 مفاهیم بیداری اسلامی
بیداری اسلامی در فرهنگ زبان به معنای عملیه  بیدار بودن ویقظه مقابل خواب ویا هوشیاری و به معنای فعال شدن هوش (آگاهی) به کار می رود، واسلامی منسوب به"دین اسلام" است. (3 :6051)
ودر اصطلاح: عبارت از بازگشت امت مسلمان به اصل خویش با ویژگی های منحصر به شخصیت مسلمان است که لازمه اش فکر وبینش دقیق اسلامی، پیروی از فرمان الهی، فعالیت بیدریغ برای بازگشت عظمت امت، حاکمیت الهی ونهایتاً تطبیق شریعت الهی در روی زمین است. (4: 8)
محمد قطب در مورد تعریف بیداری اسلامی می نویسد: بیداری عبارت است از بازگشت طبیعی انسان به اصالت امت، امتی که چهارده قرن با این دین بسر برده وبا آن زندگی کرده است، گرچه مدتی از زمان است که غفلت اورا فراگرفته واز آن دور شده است.
إن اليقظة الإسلامية هي العودة إلى النبض الطبيعي لهذه الأمة، التي صاحبت هذا الدين وعاشت به وعاشت له أربعة عشر قرنا متواصلة، وإن كانت قد غفلت عنه فترة من الوقت.» (10: 84)
معلوم است که بیداری اسلامی در جهان عرب مرادف ترکیب های الصحوة الإسلامیة»، الیقظة الإسلامیة» والبعث الإسلامي» استعمال می شده است. وبیداری اسلامی یعنی زنده شدن دوباره در پرتو اسلام اصیل وتجدید حیات اسلام معنا می دهد که در پناه آن استقلال، عدالت، تعلیمات وارزش های متعالی الهی بار دیگر زنده می شده وحیات دوباره می یابد.
شیخ محمد قطب در کتاب منهج التربیة الإسلامیة» در مورد بیداری عقل می نویسد: هو إيقاظ القلب البشري للقيم الحقيقية الواجبة الاحترام الجديرة بالاتباع، وإيقاظ العقل لتدبر هذه القيم ووزن الأمور وزنها الصائب، لتسير الأمور في المجتمع على هذا النور.» (9: 92)
بیداری قلب بشری برای ارزشهای حقیقی است که احترام آن واجب وپیروی از آن لازمی است، وبیداری عقل برای سنجش این ارزشهاست واندازه اموری است که منتهی به صواب میشود، بر اینجکه مسیر کارهای اجتماعی بر همین سبک پیش برود.
ازینجاست که مفهوم بیداری اسلامی عمومیت پیداکرده وتمام زندگی انسان را احتوا می‎کند وبیداری عبارت از بازگشت اصلی انسان به دین وشگوفایی جامعه ومردم در چارچوب آن بگونۀ که بدون قید وشرط،  تمام احکام دین اسلام در آن شمولیت پیدا کند.پیشینۀ تاریخی بیداری اسلامی
بیداری اسلامی خود آگاهی گسترده وعمیقی است که میجکوشد ملت های مسلمان را از اسارت فکری، ی، اقتصادی وفرهنگی کشورهای استعمارگر رها ساخته وعزت، شرف وهمگرایی را در بین آحاد امت اسلامی محقق سازد، درواقع بیداری اسلامی دارای ابعاد گوناگونی است که شامل خودآگاهی، بازگشت به دین، حضور مردمی وبرنامه ریزی برای نظام سازی است.
بیداری اسلامی با وجود تنوع گرایش وقرائت ها وزیر مجموعه های متفاوت، پیام واحدی را به تاریخ مخابره می کند که مضمون آن برگشت دوباره دین در عرصه زندگی فردی وبیشتر اجتماعی انسان است.
با ظهور دین مبین اسلام بیداری انسانیت در تمام زوایای زندگی پدیدار شد وفرش گمراهی وجهالت از گسترۀ جزیره عرب بر چیده شد واین بیداری ومعرفت الهی بیش از 14قرن با اجرای تحولات عظیمی در تاریخ بشریت نقش آفرینی داشت. وبا انحطاط کیان امت اسلامی وسقوط کیان (خلافت) در سال 1924م غفلت تمام قلمرو اسلام را فراگرفت در یک حالت سرسام آور بسر می برند، درین وقت مُجددین از شخصیت های دین اسلام واقع بینانه متوجه قضیه شدند که علت عقب افتادگی وغفلت امت اسلامی، دور شدن از فرامین دینی واندیشه های اسلامی باعث این اوضاع شده است، اشخاص دلسوز امت اسلامی تلاش زیادی برای بیداری واعادۀ شأن وشوکت امت مسلمان انجام داده اند. روی همرفته حرکت بیداری اسلامی در سال 1928م رسماً عرض حضور کرد وتوسعه یافت تا سرحدی که امروزه در اکثری از کشور های اسلامی صدای بیداری اسلامی طنین انداز شده است. ویکی از عناصر سازندۀ این بیداری استکبار ستیزی، مقابله با کفر، الحاد وطاغوت زمان عنوان شد، این حرکت مبارک یقیناً به پیروزی اسلام وشکست استکبار جهانی خواهد انجامید. انشاء الله تعالی!اسباب وعوامل نهضت بیداری اسلامی
گرچه معلوم وهویداست که احیای دوبارۀ امت نیاز به عقیده راستین وعمل  متداوم دارد وتنها فکر واندیشه در احیای آن کار آمد نیست. گرچه اندیشه چیزی مطلوب است ولی ایجاد یک حرکت روشنگر وبیدار بدون یک اندیشمند کارآ، امکان پذیر نیست. فکر درین زمینه به تنهایی بدون عمل مؤثر نیست؛ واگر او در بُرج های عاج بدون حرکت وعمل به تئوری صرف بپردازد؛ به تنهایی مثمر واقع نخواهد شد. (10: 8)
از جمله اسباب وعوامل مؤثر در راستای بیداری اسلامی یکی هم اندیشه رسا وقلب پر از اخلاص است که میتواند در مسیر دعوت وتبلیغ، بیدار سازی جوانان آنان را کمک کند وبه سیر درونی بیشتر بپردازد، تا اینکه بر رغم رسیدن به اهداف (تحرک بخشیدن به جامعه وجوانان) توانایی های شخص محرک وداعی هم به شکل روز افزونی بالا می رود واهداف بلندتری را در فرازش می گذارد.
دکتور عبدالله ناصح علوان (1928-1987م) یکی از عَلم برداران بیداری اسلامی در کشور شام در کتابش ماذا عن الصحوة الإسلامیة فی العصر الحدیث، یا شباب؟» به اسباب وعوامل بیداری اسلامی ترکیز نموده که بطور فشرده نکات برجسته ی آنرا نقل خواهم کرد:عامل دعوت وتبلیغ (العامل الدعویّ) عامل بیداری فکر (العامل الفکریّ) بینش درونی وباز سازی باورهای دینی (العامل النفسی والإیمانی)رشد عقل واحیای احساس و وجدان (العامل الوجدانیة والعقلیة) (4: 12)
 در راه اندازی حرکت بیداری اسلامی پیشرفت های علمی وتکنالوژی را هم می توان نام برد؛ چرا که در گذشته ها مسلمانان بوجود آورندۀ چنین حرکت های بیداری بودند. ولی اکنون که آهسته آهسته بیداری اسلامی سَیر صُعودی خویش را می پیماید، اگر کدام عامل باز دارندۀ سدّ راهش نشود با کار آیی واستواری عوامل وفاکتورهای اساسی تکنالوژی با آن همگام ودر خدمت آن قرارگیرد، به یقین آینده وفرجام خوبی را میتوان برای جریان مورد بحث پیشجبینی کرد وبه نفع انسانیت کفه به زیر خواهد کشید. چون روش تجربی در تحقیق علمی در اصلیت شناسی مساعدت می کند  وانسان را بطرف حقایق علمی در طبیعت سوق می دهد واُفق های تازۀ را به رخش می کشاید. پس اینست که باپیشرفت علمی وتکنالوژی عقیده مسلمانان نه تنها  اینکه مضطرب نمی شود و بلکه ایمانش به خداوند وروز آخرت تزل ناپذیر وعلم وایمان یکجا با هم کار می کنند.» (11: 54) فرموده الله متعال است ﴿إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ﴾ (فاطر: 28) ترجمه: تنها بندگان دانا ودانشمند، از خدا، تـرس آمیخته بـا تعظیم دارند. 
پس اینجاست که یکی از عامل مؤثر در بیداری اسلامی رشد وپیشرفت علمی وتکنالوژی وازین طریق نزدیکی امتها وملتهاست که برتری دین مبارک اسلام را به منظر می کشاند.
 
 راهکار بیداری اسلامی
هدف ازین گرایش سالم، بازگشت راستین به آیین وشریعت الهی در خلال کتاب خدا وسنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است. پس راهکار بیداری اسلامی مطابق به آنها ترسیم شده است تا معلوم گردد سود وزیان این راهکار تا اندازۀ مؤثر خواهد بود وچه کسی بیشترین نفع را از آنِ خود خواهد کرد. محمد قطب بطور مفصل به راهکار های بیداری اسلامی پرداخته که از آن جمله نقاط برجسته  ومهم را نقل خواهیم کرد: 1- وعظ ونصیحت. 2- تربیت روحی. 3- شارژعاطفی واحساسات. 4- روشنگری فکری. 5- تربیت جهادی. (11: 160) 6- قیادت مطلوب (رهبری شایسته). (6: 501) استحکام بنیادین بیداری اسلامی
بنیاد مستحکم بیداری اسلامی برای اولین بار در (وجدان) نفس بشریت بوجود آمد، زیرا نفس آدمی اولی تر است نسبت به آن به تاثیر پذیری،  چگونه میتواند با آن گرایش وجاذبه های خالص؛ دوباره به حالت پراکندگی باز گردد در صورتی که محافظی برای جلوگیری از پراکندگی قرار داده شود.
روش مستحکم سازی عناصر بیداری اسلامی در نفس بشریت را تربیه روحی اسلام در روح و وجدان آدمی  میتوان دانست. چون بطور کلی ذات ارزشها واصولی که برنامه ی تربیتی از آنها برخوردار است در کسانی که بوسیله ی آن تربیه می شوند، تاثیر فراوانی بر نفس بشریت دارد وبه اندازۀ بزرگی این ارزشها واصول، سطح تربیت شوندگان هم در برخورداری از صفات نیکو، اخلاق والا وافزون تر است.
تاثیر این روش را از دو طریق میتوانیم در نفس بشریت بررسی کنیم، یکی شخصیت مربی که در تربیت شنوندگان تاثیر بسیاری دارد. ودومی استعداد فطری مربی در رسانیدن پیام به شنونده واستعداد اخذ پیام از طرف شنوندگان، ازین جهت است که فرستادن پیام بصورت درست در اخذ پیام بصورت کامل مؤثر است.
چون این دین تنها برای اصلاح افراد یعنی هرفرد به خودی خود، نازل نه شده است. هرچند اصلاح فرد اساس وپایه ای است که بدون آن بنیاد استحکام نمی یابد. اما اصلاح هر فرد به مفردی، به خودی خود جامعه را اصلاح نمی کند. چنانکه انسان در ابتداء این گونه خیال می کند. اگر متوجه دیوار تعمیری (بنایی) شده باشید که اجزای آن هر کدام بالذات سالم باشند، اما مصاله یا ملاتی در پیرامون آن ریخته نه شود که اجزاء را به یکدیگر وصل نماید دیگر تعمیری وجود نخواهد داشت که حقیقتاً در مقابله زله مقاومت کند، وچه بسا ازین زله ها در حیات امت ها وبلکه افراد روی می دهد، وآن وقت بنای آنها در مقابل باد هم مقاومت نخواهد کرد وچه بسا باد های ویرانگری  در راه هستند. 
استحکام بنیاد این دین بر جامعه بیدار وجماعتی مسلمان، حتا بر امت مسلمان که پیوسته  و وابسته ومرتبط باشند تمرکز دارد نه فقط در احساسات وجدانی، بلکه در تکالیفِ عمل نیز همین گونه است. بسیاری از خطاب های که رو به مومنان است وبا ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾  شروع می شود منظور آن تنها افراد، بخودی خود نیست بلکه مرادش گروهی متحد ومشترک در مسؤلیت است. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ ﴾ (1: 5 : 51) ای مومنان‌! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید‌. (11: 150)
واز طرف دیگر کسانی که سیرت پیامبر صلی الله علیه وسلم را مطالعه کرده باشد، این را درمی یابند. آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم اصحاب ویارانش را تربیهجی فردی می کرد؟ وسپس هر کدام را به دنیای خصوصی خودشان می گماشت ومی فرمود: به خودت مشغول باش وبه دیگری کاری نداشته باش؟ یا این که هر کدام از آنان را تربیه می کرد تا همانند یک خشت با دیگر خشت ها واجزاء در یک جسم واحد به هم چسبیده ومرتبط باشند ودر هر جزء آن مصاله ر ا قرار می داد که آن را به دیگری بچسپاند؛ آن مصاله، مصاله احساس وابستگی ومسؤلیت مشترک است واین دو، بی نیاز از یک دیگر نیستند. (11: 152)
مسؤلیت پذیری هر فرد توانایی، فرض است تا به سهم خود همت بخرچ دهند امّا نتایج آنچه مثبت وچه منفی به همه ی امت بر می گردد، اگر درست انجام داده باشد امتی به هم پیوسته (مستحکم) ودوستدار خواهد بود واگر شانه خالی کرده باشد فرقه های درست می شوند که رقیب یکدیگرند.( 11: 152)
امر به معروف ونهی از منکر بر هر فرد توانمند واجب است تا به سهم خویش به انجامش بپردازد، اما عواید آن اعم از مثبت ومنفی به همه ی امت بر می‎گردد در آن صورت امتی برتر خواهد بود که بیداری مستحکمی را بوجود آورد.وظایف بیداری اسلامی
بیداری اسلامی امروز با مسؤلیت بسیار بزرگی روبروست؛ مسؤلیتی که قبلاً هیچ حرکت اصلاحی با آن روبرو نبوده است. مشکلاتِ که امروزه دامنگیر بیداری اسلامی شده است در هیچ برهه ی از زمان به این گستردگی وشمولیت نبوده است.
در گذشته انحراف بسیاری بوجود آمده وبر اساس قوانین وسنتهای لایتغیر الهی کسی توان مقابله با آنها را نداشته ومنجر به نتایجی در سطح خویش شده است. حوادث گذشته گاهی امت اسلامی را هدف قرار می داد وگاهی قسمتی از جهان اسلامی را، اما حوادث امروز تمام امت اسلامی وجهان اسلامی را در بر می گیرد.
روی این ملحوظ وظایف بیداری اسلامی از نظر محمد قطب جهان شمول بوده ودر چند نکته بیان می شود:بیان وتبیین خواسته های لااله الا الله (فهمایش بهتر از خواسته های کلمه حق)توضیح حقیقت ایمان واعتقاد وجدان وعمل.ایجاد حرکت سازنده ومؤثر.تقدیم الگوی شایسته بر جامعه. (8: 157-166)
دلائیل ضعف وعقب ماندگی مسلمانان را از دست دادن قدرت وارزش واقعی دین، دربین مردم  منتهی به دلائیل زیر می داند.کوتاهی وعقب نشینی از خواسته های لا اله الا الله.سراسیمگی وآشفتگی در مسیر دعوت.زهر افگنی ودسیسه های رسانه های اجیر وچاکر غرب.قانون گریزی، هرج ومرج وبی نظمی محیطی. (8: 168-172)جرم وجزای مسؤلیت گریزی مسلمانان
جزاء وآفتجهای (دنیا وآخرت) در صورتی عاید شخص می‎گردد که ادای مسؤلیت نه کرده باشد چون مسؤلیت است که لبیک به ندای کلمه ی حق می‎گوید، نه پذیرفتن ندای بیداری اسلامی شانه خالی کردن در مقابل مسؤلیت است، مسؤلیتی‎که در مقابل خالق ومخلوق محاسبه می شود. وقتی چنین شود انفجار عظیمی درین برهۀ از تاریخ رُخ خواهد داد ازین جهت است که ستمگر زمان (طاغوت) فشار خود را بر جریان بیداری اسلامی افزایش می‎دهد ودر راه سرکوب آنان از هیچ گونه ظلم وستمی دریغ نمی کند، این فشار هاست که باعث انفجار شده وطاغوت‎ها قربانی آن می شوند.
وکاری که امروز استکبار جهانی با حماقت انجام می دهد همان فشاری است که سرعت انفجار را مضاعف خواهد کرد. بنابرین با یک ضربه ی تقدیر، سه کار همزمان انجام می‎گیرد:همه امت اسلامی به خاطر زیاده روی که در دین انجام داده اند مجازات می شوند. خداوند سبحان درین امت امانتی سپرده که به هیچ کدام از امت های سابق تاریخ نه سپاریده بود، آنگاه که او را به امت پیامبر آخر زمان کرامت بخشید وبرتری هایش برین امت را نسبت به  امت های گذشته در گروِ حمل این امانت قرار داد.(11: 9) ﴿ كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾ (1: 3 : 110)
شما (‌اي پيروان محمّد) بهترين امّتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شده‌ايد (تا‌مادامی كه‌) امر به معروف مي كنيد و نهي از منكر مي نمائيد و به خدا ايمان داريد.  تعبيري كه با واژۀ : " أُخْرِجَتْ (‌آفريده شده است‌) . به گونۀ فعل مجهول انجام مي‎گيرد، تعبير گيرایي است كه چشم ها را به سوي خود خيره می کند. گوئي دست چرخانندۀ جهان و آگاه از رازهاي نهان‌، هم اينك دارد اين امّت اسلامي را از دل تاريكي هاي غيب و از پشت پردۀ سرمدی بيرون مي‌آورد و به گسترۀ ظهورش ميراند . اين واژه‌اي است كه حركت نرم و نهاني را به تصوير مي‎كشد كه آهسته انجام شود سايه فرو ميلغزد و آرام به جلو ميرود و لطيف و ظريف امّتي را به صحنه و سِن هستي مي آورد. امّتي كه داراي نقش ويژه‌اي بر روي اين سِن بوده، وعهده‌دار وظيفۀ بزرگ در پهنۀ گستردۀ اين جهان بزرگ است‌، و مقام و منزلت ويژه‌، و حساب و كتاب ويژۀ خويش دارد.
﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾ . شما (اي پيروان محمّد) بهترين امّتي هستيد كه به سود انسانها آفريده شده‌ايد. اين وظیفه ی لازمی است که امّت اسلامي حقیقت آن را درك كند تا ارزش جایگاه خود را بشناسد و بداند كه او آفريده شده است تا پيشرو و پيشقراول بوده و پيشوایي و رهبري در دست او باشد، زيرا كه بهترين امّت است‌. بر اين اساس‌، چنين امّتي نبايد زیر فرمان وتحت قانون استکبار جهانی زندگی کرد و دنباله‌رو ملّتهاي ديگر باشد. بلكه برعكس پيوسته بايد از آنچه دارد (هدایت) به اين ملّتها عطاء كند. هميشه هم بايد چيزهائي داشته باشد كه پيوسته بتواند از آنها به اين ملّتها دهد. داد و ستد او بايد از جمله‌: اعتقاد، جهان‌بيني، بينش، نظام‌، اخلاق‌، شناخت‌، علم و معرفت صحيح و درست باشد . اين وظيفۀ او است و لازم است او هميشه در پيشاپيش آن باشد و هميشه در مركز رهبري و پيشوایي قرار داشته باشد. اين رياست رهبري و راز  فرمانروایي‌، رنجها و مشکلات زیادی دارد، و امّت اسلامي نميتواند با شعار به آن دست يابد، و زمام پيشوایي وقتي به او واگذار ميگردد كه شايستگي احراز (مقام) آن را داشته باشد. امّت اسلامي هنگامي شايستگي پيشوایي را خواهد داشت كه برخوردار از جهان‌بيني اعتقادي‌، و نظام اجتماعي خود باشد.
از اين گفتار پيدا است كه برنامه‌اي كه اين امّت جويا و خواهان آن است، تلاش فراواني را از او خواستار و بهاي زيادي را طلبگار است‌، و او را در جولانگاه هاي بسياري به تلاش و تكاپو مي‌اندازد، و از وي ميخواهد كه در همه ی ميدانهاي زندگي از ديگران پیشی بگیرد و چشمهای بینندگان را به خود خيره کند. اگر امّت اسلامي از برنامۀ الهی پيروي ميكند و خويشتن را ملتزم بدان ميداند و مقتضيات و تكاليف آن را درك ميكند، بايد چنين انديشد و چنين كند، در غیر آن منتظر عذاب وآفتهای الهی باشد.
ودر آیه دیگر ارشاد الهی است﴿ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً ﴾ (1: 2 : 143)
بی‏گمان شما را  ملت  میانه‌روی  کرده‌ایم  (نه  در  دین  افراط  وغلوی  می‌ورزید، ونه  در آن تفریط وتعطیلی  می‌شناسید.  حق  روح  وحق  جسم  را  مراعات  می‌دارید  وآمیزه‌ای  از حیوان وفرشته‌اید)  تا گواهانی  بر  مردم  باشید  (‌وبر تفریط  ماديگرایان  لذائذ  جسمانی طلب و ت باخته‌،  وبرافراط  تاركان  دنیا  وترک  لذائذ  جسمانی  کرده‌،  ناظر  بوده  وخروج هر دو دسته را از جاده‌ي اعتدال مشاهده نمائید)  وپیامبر  (‌نیز)  بر شما گواه باشد  (‌تا چنانکه دسته‌ای از شما راه او گیرد ویاگروهی از شما از جاده ی ‌سیرت وشریعت او بیرون رود، با آئین وکردار خویش بر ایشان حجت وگواه باشد.)نابودی همه امت اسلامی: تقدیر دیگری که انجام می گیرد نابودی کامل در زمان معین است تا به عنوان مجازاتی به جرم اعراض، سرکشی، زورگویی در مقابل داعیان بیداری اسلامی. واین علاوه بر قَدَری است که در روز قیامت منتظر آنهاست چنانکه خداوند تعالی می فرماید:
﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلا سَاءَ مَا يَزِرُونَ﴾ (1: 16: 25)
آنان  باید  که  در  روز  قیامت  بار  گناهان  خود  را  (‌به  سبب  پیروی  نکردن  از  پیامبر) به تمام وکمال  بر دوش کشند، وهم  برخی از  بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون  (‌دلیل وبرهان و)  آگهی گمراه  ساخته‌اند  (‌بی  آن  که از گناهان  پیروان  چیزی  کاسته  شود)‌.  هان  (‌ای مردمان‌!  بدانید که آنان  چه کار  زشتی  می‌کنند و)  چه بار گناهان بدی را بر دوش می‌کشند!
ودر آیه دیگر میفرماید:﴿ وَلا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لأنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ (1: 3 : 178)
كافران (ای کسانی که دوستان بی دین ها وملحدان هستید) گمان نبرند كه اگر به ایشان مهلت می‌دهیم (‌و وسائل رفاه دنیوی برای ایشان فراهم می نماییم و بر عمرایشان می‌افزائیم‌) به صلاح ایشان است‌، بلكه ما به ایشان فرصت می‌دهیم تا بر گناهان خود بیفزایند و (‌در آخرت به عذاب شدیدی دچار گرفتارشوند. بیگمان‌) برای آنان عذاب خواركننده‌ای است‌. (11: 190)عذاب دردناک دیگری به استقبال آنانست: بیشترین این عذاب در آخرت ونازلترین آن در دنیا به آنان می رسد که شامل امراض مهلک گوناگون وبی علاج، مرگ های ناگهانی ورقت بار، سکته قلبی ومغزی و. می شود که روزانه هزارها انسان (مسؤلیت گریز) به آن گرفتارمی شوند که "پند دهنده برای پند پذیرانست" اما امت غافل وجاهلی که از آن پند نمی گیرد وطبق ارشادات الهی ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾ (1: 2: 171) ایشان همانند کران و گنگ  و کوران اند گویی ایشان تعقل نمی ورزند. ویا اینکه سخن حق را میشنوند و دست به تحریفش می‌زدند وتعبیر دیگری از آن می کنند ﴿يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ﴾ (1: 2: 75)
یهودیان! سخنان خدا را (‌در تورات‌) می‌شنیدند و پس از فهمیدن کامل آن‌، دست به تحریفش می‌زدند؟ و حال آنکه علم و اطلاع داشتند (‌که درست نیست به کتابهای آسمانی دست برد)‌.محمدقطب چهرۀ محبوب بیداری اسلامی
فریاد اسلام خواهی ابر مردان تاریخ وایثار گری های خانواده قطب به هیچ یک از امت های جهان پوشیده نیست. اسلام خواهی ایشان درست در زمانی طنین انداز شد که مسلمانان تحت سیطرۀ فکری، اقتصادی وی بلوک شرق وغرب قرار داشتند، آزادی خواهان وروشنفکران متهد کشورهای اسلامی اقدام به ترجمه، نشر وپخش مقالات وکتابهای سید قطب ومحمد قطب می نمودند تا جای که در برخی از کشورها همچون افغانستان وازبکستان وقزاقستان و. خواندن ونگهداشتن کتابهای ایشان جرم محسوب می شد.
سیدقطب رهبر محبوب جهان اسلام را در سنین جوانی شهید ساختند تا فریاد اسلام خواهی ومبارزش را در گلو خفه کنند اما اراده خدا برین نبود وپرچم بیداری را برادرش محمد قطب تقریباً یک قرن بدوش کشید واز نشر وپخش افکار واندیشه های اسلامی اش دست بردار نه شد. (5: 26-30) بسیاری از مقالات وکتابهای وی همزمان با دوران تبلیغ ضد دین، یعنی در دهه پنجاه وشصت خورشیدی به فارسی ترجمه شدند، نتیجه ای که ترجمه این آثار داشت تقویت افکار دینی ومذهبی وفراهم آوردن خوراک فکری تازه برای اندیشمندان ودانشمندانی بود که طلایه دار دعوت وتبلیغ بودند، درست در این زمان- پس از چند دهه شکنجه وسرکوبی علمای دینی- چنین تصور می شد که تنها روشنفکران غیر مذهبی هستند که با مسایل اجتماعی سرو کار دارند ولی با روی کار آمدن این آثار به صحنه پیکار، در کنار آثار شماری از نویسندگان مذهبی در داخل هسته های اسلامی راه ورد دانشجویان وطلاب دینی به حوزه های روشنفکری واجتماعی فراهم گردید. چراکه سبک ونگارش محمد قطب در آثارش وهم در درسهاس قرآنی (دراسات قرآنیة وقبسات من أحادیث الرسول) طرح یک اسلام فعال ومسلمان بیدار را به تصویر می کشید وخواستار فراهم آمدن حرکت بیداری اسلامی که منجر به حاکمیت اسلامی می شد؛ بود. تا همزمان با اجرای کامل شریعت اسلام، بتواند برضد ظلم وزیاده خواهی غرب ودنیای کمونیستی ایستادگی کند.
اینک آثار قطب از فراز قاره ها سر بیرون می آورد، زمانی بود که آثار وی از فراز کشور مصر، سودان، الجزایر، لیبیاگرفته تا ترکیه، ایران، افغانستان، شبه قاره هند وکشورهای آسیای میانه وبرصغیر وخاورمیانه را در هم می نورد.
امّا امروزه آثار قطب پشتیوانه ی فکری مدافعان حکومت دینی است. چراکه او مرزهای جغرافیایی را مانع وحدت جهان اسلامی می دانست ومعتقد بود در هر کجا که مسلمانان پیشرفت وپیروزی داشته باشد، پله ی است برای ایجاد حکومت جهانی اسلام. ودر مورد جهاد مردم افغانستان در مقابل شوروی کتابی بنام جهاد الأفغانی ودلالاته» را نویشت ودر آن پیروزی مجاهدین را آمال وآرزوهای تمام مسلمانان جهان دانسته واز آن دفاع کرد. در مورد چنین می نویسد: اهمیت وارزشی که جهاد افغانی در حیات امت دارد قابل مقایسه با هیچ چیزی دیگی نیست، دیده میشود امتِ تن به ذلت می نهد وامتی سرفرازانه جهاد می کند وشهادت می دهد. امتی مبارزه می کند وبا استعمار مقابله می کند وامتی تسلیم شده وسر خم می کند، امتی حرکت می کند وتغیر مثبت بوجود می آورد وامتی در فساد وفحشا ذوب شده وزندگی حقیرانه دارد، چنانچه علایم بارزی از جهاد افغانی به مشاهده میرسد. چرا اولویت اهتمام ایشان به جهاد شد چونکه جهاد با عقیده، عزت وکرامت ایشان ارتباط داشت تمام آنها از ایشان گرفته می شد واستعمار حریص بود که روح جهاد را در بین ایشان نابود سازد.» (7: 7)
با توجه به کلام فوق دیده می شود که محمد قطب تا چه اندازه به مبارزات گروه های اسلامی خوشبین بوده وآمال وآرزوهای امت اسلامی را در پیروزی آنان می دیده است.
جهاد افغانی نقطه تحول تاریخی بود که بیداری اسلامی را در کشورهای اسلامی ماوراء النهر بوجود آورد، چون روسیه کمونیستی سیطرۀ خویش را بر مسلمانان آسیای میانه گسترانیده بود، واز آن دیار کینه های دیرینه خویش را بر ضد مسلمانان همجوار (افغانستان وپاکستان) به مرحلۀ اجراء می گذاشت وبا جهاد افغانی ت کمونیزم سایبری به شکست مواجه شد وحس بیداری اسلامی در بین مسلمانان آسیای میانه آغاز شد ونتیجه ی مطلوبی از آن خواهد انجامید.» (7: 96 )
اینکه مسلمانان امروز در جهان با چه وضعیتی سر دچارند علت غفلت در انجام وظیفه ومسؤلیت گریزی است که منجر به به این مصیبتها شده اند ولی در کل وضعیت جهان به نفع بیداری اسلامی ومسلمانان تلقی شده ودیده می شود که روزانه ده ها هزار تن به کتله ی بیداری اسلامی ومسلمانان افزوده می شود ازین جهت است که وضعیت جهانی در خور تحسین بوده وسود آور است.
 
 پس منظر بیداری اسلامی
امت اسلامی امروز شاهد بیداری اسلامی مبارکِ در تمام جوانب زندگی اش می باشد که دانشجویان (قشر ذکور واناث) بوجود آورندۀ این بیداری اند. اما هر کسی با ژرف اندیشی به وضعیت این بیداری بنگرد، خواهد یافت که بیداری اسلامی با مشکلات زیادی مواجه است واین امریست که بعضی از علماء، دعوتگران ودانشجویان را واداشته تا قوانین وضوابطی وضع نمایند که جوانان این بیداری مبارک طبق آن قواعد حرکت کنند.
شکی نیست که دشمنان این بیداری از قبیل یهود ونصاری ودیگران در مقابل آن بر می خیزند، زیرا آنها از نتیجه های بیداری اسلامی هراس دارند ومی دانند که اگر بیداری اسلامی قدرت بگیرد وماموریت خویش را تکمیل نماید آنها وتخت وتاجشان را در هم خواهد شکست. (2: 10)
پس جوانان بیداری اسلامی برای موفقیت آمیز بودن کارشان وتداوم آن باید چکار کنند؟ جوانان این بیداری باید قبل از همه چیز به کتاب خدا وسنت پیامبرش صلی الله علیه وسلم، پایبند باشند وروش صحیح ودرستی را که آنها بر آن حرکت خواهند کرد از این منبع اساسی اخذ کنند.
جوانان بیداری اسلامی چه دانشجویان وچه طلاب مدارس دینی، اگر روش آنها بر پایه کتاب خدا وسنت پیامبرش صلی الله علیه وسلم نباشد، بیداری  وحرکت اسلامی آنها حرکتی شتابزده ای باشد. جوانان این بیداری باید به روش درستی که قبل از آنها سرور انسانیت صلی الله علیه وسلم حرکت کرده وپس از  او اصحاب ویاران گرامی اش بر همان مسیر گام نهادند وهمچنین تابعین وتبع تابعین وبزرگان دین  وهمچنین جوانان بیداری باید با وحدت کلمه واتخاذ روش واحد وقدرت واحدی دست بکار شوند، زیرا تفرقه واز هم پاشیدگی نتیجه ی خوبی نخواهد داشت ودشمنان خدا را در شرق وغرب خوشحال خواهد کرد.
 نتیجه گیری
این مقاله که در مورد بیداری اسلامی ونقش محمد قطب در  استواری آن نگاشته شده است، روی مفهوم بیداری از دیدوی، راهکار، وظایف ومسؤلیت های بیداری اسلامی در عصر حاضر بطور فشرده سخن زده شد واین مقاله به نتایجی متوصل شده است که در زیر فهرست میشود:تحول ودیگر گونی مثبتی در اوضاع مسلمانان از نظر فکری، اخلاقی، ی، اجتماعی واقتصادی رونماگردیده، این دلیل بر کارکردهای حرکت بیداری اسلامی است.رویکار شدن حتمی بیداری اسلامی در سراسر جهان که این حرکت نقطه ی وصل تمام ملل مسلمان جهان  شده  وحکومت های جهان اسلام ناگزیر به این حرکت لبیک خواهد گفت.بیداری اسلامی (اسلامیک رسانس) امروز خود را در ابعاد واشکال مختلف نشان داده است، درحوزۀ فکر واندیشه هزاران عنوان کتاب مفید در موضوعات متعدد وگوناگون اندیشه اسلامی نوشته ومنتشر شده است. دربعد ی واجتماعی، یک جریان نیرومندی مردمی در جهان اسلام در حال شکل گرفتن است وبر وم بازگشت به اسلام وتطبیق شریعت اسلامی پا می فشارد.صداقت وراستکاری پرچم داران بیداری اسلامی وتاکید بر عملکرد درست در راستای بیداری بیانگر آنست که  مدیریت آینده جهان در دستان اسلام ومسلمین خواهد بود.مبارزات فکری، فرهنگی وی حرکت اسلامی از سید جمال الدین افغانی تا امروز بی نتیجه وبی ثمر نمانده است، بلکه -مادرهمه جا- شاهد موجی از بیداری اسلامی در میان مسلمان می باشیم.برجستگی نقش محمد قطب در نهوض بیداری اسلامی وجای گرفتن در قلب جوانان بعنوان چهره محبوب جهان اسلام  وپرچم دار بیداری اسلامی، باعث تمجید است. عرض اندام کردن حرکت بیداری اسلامی بعد از سقوط خلافت اسلامی، در سال 1928م درمصر وکشورهای اسلامی نقطه ی عطفی در تاریخ بیداری اسلامی خواهد بود.بزرگترین دستاورد بیداری اسلامی در صد سال اخیر، اعادۀ اعتماد به نفس در میان مسلمانان جهان است. زمانی بود که یک جوان مسلمان احساس شرمندگی می کرد، اما امروز جوانانی هستند که مسلمان بودن را باعث افتخار وسربلندی می دانند.
بیداری اسلامی روند اصلاح سازی امت، نحوۀ بازگشت تدریجی انسان به اصلیت خویش وسرشت انسانیت است، احیای دست آوردهای گذشته ی امت اسلامی بزرگترین هدف در راه تحقق آنست.


ارزشهای شعر فارسی در ادبیات قطب

 

پوهنیار شریف الله غفوری

استاد پوهنحی زبان وادبیات، پوهنتون تخار

چکیده

شعر فارسی در عصر اسلامی با حاکمیت زبان دری والگو برداری از شعر عربی در اوزان ، عروض وقافیه آغاز کرد، وابتداء از قصیده، چکامه که قبل از منظومه های مثنوی رواج یافته بود. آغازۀ آنرا بنام غزل به قالب مستقلی تبدیل کردند، بحث از سایر قوالب شعر فارسی مرتبط به این مقاله نیست، مگر رباعی را که طلیعۀ شعر فارسی در قرن سوم وچهارم هجری وبا الهام از سروده های پهلوی (فهلویات) در شعر فارسی می درخشد، مورد کنکاش قرار میگیرد.

در مطالعه شعر عربی مزیت های رونما میشود که ریشه در زبان وادب فارسی دارد وارزشهای مشترک بین هر دو ادب را نمایان می سازد. اینجاست که تَنوّر ارزشهای شعر فارسی از حوزۀ خویش بیرون زده وتاثیراتش بر ادب عربی هویدا گشته است وظرافت های آن که در ادبیات عربی دیگرگونی های را بوجود آورده است، قابل بررسی وارزیابی است. این باعث شد تا بررسی تطبیقی- مقایسوی در بین هردو ادب انجام شود واین ارزیابی از دریچۀ ادبیات قطب –که نگرش جدید در مذاهب ادبی، ادبیات معاصر عرب است- صورت می گیرد. تا ژرفای فکری ومرام ادبی وارزشهای  ادب فارسی را به جامعه ادبی معرفی نماید. این تلاش مهمِ است در راستای سنجش میزان تاثیر پذیری در بین هردو ادب.

واژه های کلیدی: شعر فارسی، رباعیات یا چهار پاره، ارزشهای ادبی، ادبیات قطب، نگرش جدید ادبی.

 

  1. مقدمه

ادبیات با آنکه مادرِ شعر است، ولی مادری بی مهر وسرد مهر است وبرای فرزندش خیلی دست وپاگیر است وخاصۀ همه نیست، چون ادبیات بسیاری از ملت های جهان به لطف وتلاش خستگی نا پذیر نویسندگان وادیبان، اهل تحقیق وتاریخ نگاران –که عادتاً جز از زاویۀ دانش وذوق هنر به مسائل فرهنگی نمی نگرند- وآثار ادبی آنان در طول تاریخ باقی مانده است كه در آن ایّام آفرینش آثار ادبی برای اهدافی مانند: فراهم سازی امن ورفاه، ابراز شادی وغم، فخر وبزرگی، ویا هم جهت تسکین آلام ودردها وبطور کل برای رسانیدن مقصود خویش وبدست آوردن نفع بوده است.

خلق آثار ادبی بسیار شبیه است به هنرهای چون تزئین وگل ورزی، آرایش هنری و وسیله ی بوده است برای توصیف وتمجید شجاعت، ایثارگری، حماسه ودلیری های راد مردان تاریخ. مگر تلاش ادیبان ونویسندگان در توصیف، تحلیل وارزشیابی آثار ادبی بگونه ای بوده است که بسیاری از آنان در حوزۀ تخصص خویش هنر نمایی داشتند، امّا برخی از آنان از ساحۀ ادب قومی فراتر درخشیدند وگیتی را در آمال وخیال خویش گنجانیده ودر اشعار خویش به تصویر کشیدند، از این جهت است که توجه ادیبان جهان را جلب نمودند، اینکه ادیبان چون سید قطب ومحمد قطب، در یک اقدام عملی به بررسی اشعار آنان دست زدند، یک عمل نا سنجیده نیست.

بانیان ادبیات قطب، نویسندگان چیره دستِ هستند که سالیان درازی از عمر خویش را در اصلاح ونوسازی فکر واندیشه اسلامی صرف نمودند وراهکار عملی ارزشمندی را تقدیم جامعه وادب اسلامی نمودند.

نگارنده برآن شده که در تبیین وشناسایی سیمای ادبیات قطب وترسیم توانایی وزیبایی های سبک وروش آن که سالهاست مکتوم مانده است، پیش قدم شود. وهمچنان کوشیده است تا جایگاه این سبک پیشتاز را در گسترۀ ادب اسلامی به معرفی بگیرد چون ادب اسلامی است که حدّ ومرز نمی شناسد وتمام ادبیات اعم از عربی، فارسی، هندی، انگلیسی وغیره. در آن جای دارد و در حوزۀ شمولیت آن قرار میگیرد، امّا در چوکات وحدود شریعت واخلاق اسلامی.

روش تحقیق درین مقاله به صورت توصیفی وکتابخانه ی بوده، درنخست اشعاری که ارزشهای مورد نظر در آنها بارز بوده وسپس ارزشهای ادبی آن تحلیل وتفسیر وبررسی شده است. در آغاز نویشتار ادبیات قطب معرفی شده است وسپس عمل ادبی، گونه های ادبی، شعرفارسی، ارزشهای شعرفارسی، تحلیل نمونه های شعر فارسی از دید ادبیات قطب صورت گرفته ودر آخر نتیجه گیری وفهرست منابع جای داده شده است.

 

  1. ادبیات قطب

جستارهای ادبی که بیشتر از نظریات ادبی سید قطب ومحمد قطب ناشی شده است به عنوان یکی از مذاهب ادبی معاصر در جهان عرب وحوزۀ ادب اسلامی، عرض اندام نموده است، بنیانگذار ادبیات قطب» سید قطب ادیب چیره دست مصری است که صاحب سبک واسلوب خاص ادبی است واز پیروان این مذهب محمد قطب ادیب مصری، ومحمد علی قطب لبنانی، عبد الباقی محمد حسین مصری، عبد الفتاح خالدی سوری، عبد الرحمن البلیهی نویسنده سعودی، ومحمد توفیق برکات ادیب لبنانی را میتوان نام برد.

 

 1.2. سید قطب فرزند ابراهیم قطب الشاذلی (1906-1966م)

متولد استان صعید مصر است ودر سال 1933م لیسانس خویش را در رشته ادبیات از دار العلوم الازهر گرفت، سپس حدود شش سال به صفت مدرس به استخدام وزارت معارف عمومی مصر در آمد ومتعاقباً به صفت بازرس (مفتش) در وزارت معارف مقرر شد، زندگی ادبی سیدقطب در واقع در اثر برخورد با عباس محمود العقاد ادیب سرشناس مصری شکل گرفت.

اویکی از مبارزین اسلامگرای مصر است که سالیان درازی از عمر خویش را صرف مبارزه پیگیر بر ضد ظلم واستبداد نمود وفریاد اسلام خواهی وی گستره های شرق وغرب را درهم نورده است، او سر انجام در سال 1966م بصورت مظلومانه به شهادت رسید. (8: 10-30)

موصوف علاقه وافری به ادبیات داشت واسلام را از دیدگاه ادبی وزیباشناختی اش شناخت. ازینکه با انگیزۀ ادبی واحساس اسلامی به قرآن روی آورد واز دیدگاه هنری وزیباشناختی به نقد وبررسی وتحقیق پرداخت ودرهمین زمینه نظریات وآراء جدیدی را بوجود آورد که مورد توجه ناقدان وادب پژوهان، به ویژه پژوهشگران حوزۀ ادب عربی وفارسی گردید، واین شاید از آن روست که رویکرد سید قطب در کتاب اصول وروشهای نقد ادبی» رویکردی مستقل وبیشتر برخواسته از تأملات، اندیشه ها وتجربه های شخصی اوست، وکوشیده است با توجه به ویژگیهای خاص ادب عربی در گذشته وحال، وعدم پیروی از شیوه های ادیبان غربی درین زمینه، پدید آورندۀ سبک وسخن ویژۀ باشد. (9: 253)

همین عامل در کنار ارزشهای ادبی زبان فارسی ورونمایی آن در ادبیات عرب؛ خواننده را با رویکردهای ودیدگاه های سید قطب پیوند می دهد واو را بی آنکه احساس نا شناختگی وبیگانگی کند، با خویش همراه می سازد، وتوجه دیرینۀ پژوهندگان حوزۀ ادب عربی وفارسی را به این نویسنده مبذول داشته است.

2.2.محمد قطب (1919- 2014م)

نظریه پرداز دیگری ادبیات قطب، محمدبن ابراهیم قطب الشاذلی است. وی متولد روستای مربوط استان اسیوط صعید مصر است ودر کنار برادرش سید قطب رشدکرد. سید قطب که حدود دوازده سال از وی بزرگتر بود، اثر بزرگی برحیات وی گذاشت. محمد قطب در دانشگاه قاهره تحصیل کرد ودر سال 1940م در رشتۀ ادبیات انگلیسی لیسانس گرفت وسپس از دانشکدۀ تربیت مدرس مدرک روانشناسی گرفت، وی در اوائیل دهۀ پنجاه میلادی به حرکت اخوان المسلمین پیوست، ودربین سالهای 1954م و1965- 1971م دوبار زندانی شد وباردوم مدت شش سال را در زندان سپری کرد.

چندماه پس از آزادی از زندان به عربستان سعودی پناهنده شد وپس از دریافت اقامت در آنجا به تدریس در دانشکدۀ عقیده ومذاهب معاصر دانشگاه ام القری پرداخت وشاگردان زیادی را تربیت کرد وتا اینکه تاثیر نظریات وی در بین دانشجویان سعودی حرکتی را بوجود آورد که بنام بیداری اسلامی» مسمی شد. وی در زمان اقامتش در عربستان سعودی از درستی راه واز اندیشه ونظریات برادرش دفاع کرد، ودر آنجا به ترویج اندیشه های پرداخت که بنام اندیشه قطبی» یا ادبیات قطب» معروف شد. اندیشه های ادبی وی در آثارش: منهج الفن الإسلامی، مذاهب فکریة معاصرة و من قضایا الفکر الإسلامی المعاصر.في الأدب، منعکس یافته است.(11: 10-25)

محمد قطب به پیروی از نظریات سید قطب، رویکرد مستقلانه ومبدعانه داشته وکوشیده است با توجه به حفظ ارزشهای اصیل اسلامی عرب، به نوآوری در ساحۀ ادب بپردازد که نمایانگر سبک ادبی اوست. نوآوری های سید قطب در کتاب های التصویر الفنی فی القرآن، نقد الأدبی اصوله ومناهجه وابداعات ونوگرایی های محمد قطب در منهج الفن الإسلامی، مجموعه نظریات جدیدی است که در ادبیات عرب سابقه نداشته است، این نظریات سبب شده که ادبیات قطب» به عنوان مذهب جدید ادبی بر گسترۀ ادب عربی اسلامی هنر نمایی کند.

نکته ی دیگر اینکه از نظر زبانی نقد الشعر» واز نظر ادبی روش شناسی» باعث مکث وتأمل بنده شده اینست که یک شاعر دیروزین را با یک شاعر امروزین یا معاصر به ویژه با تفاوت زبان وزمان وزمینۀ رشد آنها، به آسانی نمی توان سنجید، واین که میزان تاثیر یک شاعر بر شاعر دیگر، ومقدار تاثیر آن برادب عام، وگویای میزان ارزشمندی - از دید ادیب عام- این عمل ادبی دارد، برعظمت هنری ومقام شامخ ادبی دلالت دارد که پژوهش حاضر نمونه ی از آنست.

3.عمل ادبی (اثرادبی)

در زبان ادبی، برخلاف زبانِ محاوره، مخاطب پیش از آنکه به مدلول ومعنای کلمات وتعبیرات دست یابد، به لفظِ آن توجه می کند، زبان ادبی از زبان وفرهنگ مردم الهام ومایه می گیرد واز این راه غنی وبارور میگردد، زبانِ ادبی سنّت دارد که حفظ آن از راهِ تتّبع در آثار گذشتگان میّسر است وعمل ادبی بالای زبان ادبی صورت می گیرد.

پس عمل ادبی، هدف، مرام وارزشهای احساس وتعبیری آن وسخن گفتن از روشها، راه های بیان وگونه های آن، همان نقد ادبی در خاص ترین عرصه های آنست.

تعریف عمل ادبی: عمل ادبی عبارت است از بیان تجربه احساسی در قالبی الهام بخش. (9:9) با توجه به این تعریف میتوان گفت که هدف ومرام عمل ادبی این نیست که حقایق عقلی ویا مسائل فلسفی، را در قالب ها وچهارچوب خاص محصور کند، بلکه هدف ومرام آن بیان ارزشهای احساسی وبیانی آنست.

ازین جهت است که عمل ادبی به محض حضور در ساحۀ ادب، گونه ی از گونه های احساسی را مُتحقق می سازد واین تحرک واحساس در ذات خود مرام انسانی وزنده ای است که به صورت مستقیم سبب تحقق یافتن آثار بزرگتر وماندگارتر  میشود.

نا گفته پیداست که عمل ادبی، بالای گونه های ادبی صورت گرفته ونتایج بر خواسته از آن دست آورد نقد ادبی است. پس شناخت گونه های ادبی ضرورت می افتد.

 

4.گونه های ادبی

گونه های ادبی که در زبان عربی به آن عناصر ادبی» گفته میشود، عبارت از طراوش های ذهنی وفکری ادیبان است که ساخته ای عمل ادبی است.

در نخست گونه های ادبی بدو بخش عمده تقسیم می گردد: یکی شعر ودیگری نثر.

شعر نخستین نوع از گونه های ادبی است که پا به عرصۀ وجود نهاده وتاریخ کهنتر از دیگر گونه های ادبی دارد. وطبیعت اشیاء نیز اقتضا می کند که پیدایش نثر فنی پس از پیدایش شعر باشد؛ زیرا ضرب آهنگ موزون وپراکنده در شعر آن را با تعبیر بدنی از تاثیر پذیریهای احساسی وبه اهتزاز در آوردن اعضای جسم همراه کرده است. (9: 55)

مقاله نیز نوع دیگری از گونه های ادبی است، زیرا تاثیر پذیری نویسنده اش را در برابر یک پدیدۀ تاثیر گذار، همچون چکامه به تصویر می کشد، همچنان پژوهش ادبی یا آنچه ادبیات توصیفی» خوانده می شود نیز چنین است، ودرین نویشتار هم به گونه ای عنصر تجربۀ احساسی پیش از آنکه در ردیف ادیبات قرار گیرد، وجود دارد. تنها چیزی که درین میان وجود دارد میزان احساس وتاثیر پذیری است که در گونه های مختلف ادبی شُدت وضعف می یابد. (9: 14)

میزان این تاثیر پذیری در شعر بیشتر از دیگر گونه های ادبی است، ودر داستان، زندگی نامه، مقاله یکسان نیست، ودر برخی مواقع ممکن است به پاسی از شعر نیز برسد. بطور کلی شعر ونثر مانند هر هنر دیگری به انواع متعددی تقسیم می شود.

5.شعر (کلام منظوم)

شعر، بیان مجازی است، هر سخنی که در زندگی عادی، ساده وسلیس وسرِ راست گفته شود، در زبان شعر مقید، مغلق ودرهم گفته میشود. (4: 1)

شعر از وجود شاعر، از نگاه وحرکاتش می جوشد وگرنه ساختن شعر» کار سادۀ نیست. شاعر یعنی کسی که قادر است شعور خود را به کار بیاندازد، خلاقیت داشته باشد. هورمون کلمات واصوات را حسّ کند. (7: 100)

ابن خلدون در تعریف شعر می گوید: شعر بلیغ ومبتنی به استعاره واوصاف است که به اجزای (ابیاتی) هم وزن ورَوِی تجزیه گردد چنانکه هر جزء (بیت) آن از لحاظ غرض ومقصد نسبت به جزء (بیت) ما قبل ومابعد مستقل باشد وبر وفق اسلوبهای مخصوص زبان عرب جاری شود. (1: 789)

شعر معمولاً در قالب غزل، قصیده، مثنوی، قطعه، رباعی وچهارپاره، شعرنو، آزاد وسفید سروده می شود. شاعر جوان با ذوق اگر به قدر کافی انواع شعر را مطالعه کند، خودش بنا بر ذوق وسلیقه واستعداد درونی اش راه خود را پیدا می کند وجهت شعر، قالب، فُرم ومضمون وغیره را به طور طبیعی انتخاب می نماید.

شعر، شعرنو وقدیم ندارد. شعر اگر شعر سرائیده شود، حاوی نکته ی ظریف وبیان زیبا وهماهنگی واحساس لطیف باشد خوبست وشعر گفته می شود. هر گفته ونبشته ی که آنی داشته باشد شعر می باشد.

برای یافتن مهارت وزیبایی سرودن شعر لازم است که آگاهی واطلاع کافی از شعر سنتی وکار سرایندگان قدیم داشته باشد تا به سخن چیره شود وکلمات در نوایش نرم شود در آن زمانست که می تواند سخن پایدار وماندگار به وجود آورد.

پس درست است که گفته اند موضوع شعر سرایش بی قید وبند عواطف واحساسات وتاثیر پذیریهای درونی آدمی است، آن گاه که این عواطف واحساسات از زندگی عادی فراتر رود وآن گاه که این تاثیر پذیریها به حدّ بر افروختگی واشراق ویا به نوعی اهتزاز وجاری شدن برسد. (9: 57) درین صورت به کمک غریزه والهام راهِ خود را می یابد.

شاعر در عین حال که اوزان وموازین شعری را می شناسد وعواطف واحساساتش او را بر انگیخته است، واز پدیدۀ تاثیر پذیرفته، می تواند از سبک شاعری پیروی کند، ولی هرگز مقلد نباشد، باید خود خلق وزیبا خلق کند وگفته هایش شعار گونه نباشد. زیرا شعار، شعر نیست. چنانکه صائب تبریزی میسراید:

دست طلب به پیش کسان چون کنی دراز                پل بسته ی که بگذری از روی آب خویش

اینجا شاعر شعار نداده است، وعواطف واحساسات خویش را از روی صداقت وراستی بیان داشته است. واین عمل بر اساس همان فطرت انسانی ابراز شده که خالق بشریت انسان را خلق کرده است لذا در آن هم سرور نهفته است وهم خفگان، هم احساس شادی وغم، هم رضا وخشم، هم عتاب وهم تشویق، هم عفو انتقام، هم دوری جستن وهم سازگاری جای سازی شده است.

ادبیات به هر زبانی که ابراز شود بکر وتازه بودن آن مرادست وجنبه اسلامی بودن ادبیات، فقط در دوری از بدی وپلیدی است. واین طبیعی است که انسان بر پایۀ آن آفریده شده است، تفاوت اساسی در بین ادبیات اسلامی وادبیات غیر اسلامی-باتوجه به کلام فوق- التزام است به طبیعت اسلامی. واین طبیعت محدود به اغراض خاص ادبی نیست، یعنی همه گونه های ادبی را شامل میشود، امّا در چوکات مزایای اسلامی صورت گیرد اسلامی تلقی می شود.

علت اینکه از نمونه های شعری شاعران ادب فارسی در ادبیات قطب از عمر خیام واقبال لاهوری، سخن رفته است. التزام آنان بر ادب اسلامی وتعهد آنان نسبت با ادبیات اسلامی بوده است، ویاهم شهرت را که آنان در جهان عرب به عنوان شاعر واندیشمند اسلامی کسب کرده اند میتواند علت دیگری بر این گزینش بوده باشد.

6.ارزشهای ادبی شعر فارسی

ارزش یک عمل ادبی عبارت است از مجموعه زیبایی های که آن عمل ادبی از جنبه های گوناگون دارد. جنبه هنری یک اثر تنها یکی از ارزش هاست که البته در ارزیابی یک عمل ادبی، عنصر بسیار مهم واساسی است. (2: 22)

هنر سخن پردازی عمر خیام البته در سراسر شعر فارسی نمودار است، ولی مهارت وی را در هنر شعر سرایی تنها آنجا میتوان مشاهده کرد که محتوای شعر وی عواطف واحساسات وی را بیان کند.

پس شاعری که ما را به هستی بزرگ وزندگی رها از بند زمان ومکان فرا میخواند، ودر عین حال به رویدادهای کوچک ولحظه های جزئی وحالتهای خاص، وعمل زیرکانه هم بپردازد، شاعر بس بزرگ وبی مانندی است، آن گونه که ما در مورد خیام گفتیم ، امّا شاعری که ما را در لحظه های پراکنده ی به زندگی هستی برساند ودرین لحظه ها با روزگار بی پایان جاوید وزندگی سرمدی، ویا تنها با زندگی انسانی وطبیعت بشری ارتباط بدهد، واحساس ما را در درون سینه ها به تپش بیاندازد همچون اقبال شاعر ممتازوهنرمند والای است.

هنر عبارت است از تازه دیدن، از زاویۀ غیر تکراری، دین اشیاء، ارزشها روابط کهنه، مکرر یا روزمرۀ که اغلب از شدّت دیده شدن، دیده نمی شوند. هنر، هم باید پیچیدگیها را ساده کند، وهم سادگی ها را پیچیده سازد. (4: 2)

6.1.ارزشهای احساسی

هر گونه تعبیر در الفاظ یا ساختار آن ویا همسازی عبارتها وترتیب آنها ویا در شیوۀ پرداختن به موضوع وبه دنبال آن در طبیعت، نوع ودرجۀ اثری که در احساسات مخاطبانش باقی می گذارد، ارزش احساسی گفته میشود. (9: 34)

ناگفته نماند که ارزشهای احساسی از طریق همین ارزشهای بیانی آشکار گشته ودر مخاطب اثر می گذارد. وعوامل تاثیر گذار حسّی مشخصِ بر انسان مستولی می شود واو نیز به این عوامل پاسخ معینی می دهد.

روانشناسان بر این باورند که بر روی کرۀ زمین دونفری را نمیتوان یافت که احساساتشان مثل هم باشد، هر انسانی یگانه نسخه ای است که مانندش در جهان آفریده نه شده است، حتی دوگانگی های که چهرۀ ایشان شبیه هم است. آنان شبیه هم اند ولی به هیچ وجه مثل یکدیگر نیستند وهمچنین ویژگیهای روانی آنها هم با هم شبیه نیست، شاید تفاوت در میان آنها هم بیشتر نباشد، چراکه هر زوایۀ کوچکی در جزء کوچک از جرئیات جهان هستی ومحیط پیرامون وموقعیتها سر انجام به زاویه ی بزرگ می انجامد.»(9: 22)

این نظریه برای ما جهان هستی را بسیار فراتر از محدوده ها ی مادّی آن می نمایاند ویک دنیای بی انتها را به تصویر می کشد که در آن احساس ها متفاوت هستند ودر مجموع هیچ شباهتی با هم ندارند.

عامل دیگری که به معنای لغوی واژه وآوای آن افزوده میشود تصویر صحنه یا رویدادی است که با کاربُرد واژه همراه میشود. این تصویر که با خاطره ی احساسی  تغییر ماهیت می دهد، هر گاهی که از آن واژه یاد شود در خیال زنده می شود وآوای مخصوص آن در گوش طنین انداز می شود.

از تبصره فوق چنین بر میآید که در عمل ادبی عناصر لفظ ومعنی، احساس وتعبیر هردو همزمان مؤثرند پس ارزشهای احساسی وارزشهای بیانی هردو در عمل ادبی وجود دارد وجدایی نا پذیرند. (9: 21) وصورت بیانی چیزی جزء ثمرۀ اثر پذیری از تجربه احساسی، وارزش احساسی نیز چیزی جز آنچه که الفاظ می تواند آن را به تصویر بکشد وبه محدودۀ احساس دیگران منتقل کند؛ نیست.

با وجود این حقیقت انکار ناپذیر، نا گزیریم در بارۀ این ارزشها به عنوان ارزشهای مستقل سخن بگوییم تا بتوانیم ارزشهای شعری فارسی را از روزنۀ دید شاعران حوزۀ زبان فارسی از منظر ادبیات قطب» به بررسی گرفته ومیزان ارزشمندی آنان را در گسترۀ ادبیات عرب معلوم کنیم -درین شکی نیست که اندازۀ تاثیر گذاری یک ادب بر ادب دیگر کسی را یارای انکار نیست- واین سنجش بر اساس معیاری وضع شده ادبیات تطبیقی صورت گرفته است.

6.2.ارزشهای بیانی

هر گونه تعبیر با لفظ وساختار آن ویا تنظیم عبارت ها وترتیب آنها در شیوۀ پرداختن به موضوع ودنبال کردن آن، همه وهمه در صورت وقالبِ که تعبیر وبیان آن را به دیگران منتقل کند، ارزش بیانی گفته میشود. (9: 24)

وظیفه تعبیر وبیان در ادبیات تنها به دلالت معنوی واژه ها وعبارت ها محدود نمی شود وبه این دلالت، عوامل تاثیر گذار دیگری که کامل کنندۀ بیان هنری است، افزوده میشود. هنگامیکه یک ادیب واژۀ را به کار می برد می کوشد آن را از همۀ موقعیتهای احساسی جدا سازد تا بتواند مدلول ذهنی انتزاعیش را بیان کند. وبدین ترتیب بوضوح وثبوت دلالت واژه را تضمین نماید؛ چراکه معنای انتزاعی واژه ثابت است وتا مادامی که اصطلاح دیگرگون نه شود، در طول زمان تغییر نمی کند، امّا معنای احساسی متغییر است؛ زیرا هر روز موقعیت احساسی جدیدی به دست می آورد که به اندوخته این واژه افزوده می شود، واین موقعیتها تا زمانی که احساسات افراد ونسلهای گوناگون را که این واژه را به کار می برند، درگیر نه کند وبه اندوختۀ احساسی وتجربه های آنان بیفزاید، پایان نمی پذیرند.

همچنین دانسته می شود که دلالت احساسی واژه در افراد مختلف فرق می کند، همچنان که در هر نسلی نیز تفاوت مشاهده می شود. این تفاوت در درجۀ نخست برخواسته از مشاهدات وتجربه های است که هر فرد نسبت به دلالت این واژه داشته است، به گونه ی که چون واژۀ از میان واژه ها یاد شود، میدان برای شیوه های بی شماری از احساسات و واکنشها گشوده واز حافظه تصویرهای از این تجربه ها ومشاهدات طلب می شود.

آشکار است که همۀ این تصویر ها در ذهن نخستین بنیاد گذاران زبان نه بوده است، زیرا احساسات واذهان آنان با تجربه های که ما اکنون از آن داریم بر خورد نداشته است، ازین جهت است که واژه در ذهن آنان یک یا چند تصویر را به نمایش می گذاشته است تا یکی را بکار ببرد که در هر حال میزان تجربۀ آنان در جهان حسّ وخیال محدود می شده است.

7.ارزشهای احساسی وبیانی در شعر فارسی

عمل ادبی، واحد متشکل از احساسات وبیان است، این واحد از جنبۀ احساسی دارای دومرحلۀ پی در پی در وجود است، ولی این دو مرحله از جنبۀ ادبی در ظرف وجودیِ واحد ویکپارچه ای قرار می گیرد. (9: 21)

این یکپارچگی احساس خود را از لحظات جزئی وحالات روحی به گونه ی نیرومند به ما منتقل می کند وآن را همچون چشمه ی جوشان در احساس ما جاری می سازد ومارا به دنیای خویش ببرد تا با احساساتشان همراه شویم، چنان که گویی با این احساسات زندگی می کنیم.

 

 

7.1.ارزشهای احساسی وبیانی در اشعار خیام (1048- 1131م)

حکیم عمر خیام فرزند ابراهیم متولدسال439هـ در نیشاپور است، اوشناخته ترین ومشهورترین سخنور زبان فارسی در دنیاست با اینکه مقام شعری او بسیار فروتر از مقام بلند علمی اوست، امّا مفاهیم ومعنای بلندی که در قالب چند رباعی معدود از او به یادگار مانده وی را در عرصۀ سخنوری شهسوار بلا معارض ساخته ومقام علمی اورا تحت شعاع مقام شعری او قرار داده است. رباعیات خیام از دوران عصر اسلامی به بعد از میان تمام طوفانهای بنیاد کن وحوادث ونوائب نابود کننده نجات یافته وچون گوهرهای گرانبها ومیراث نابود نشدنی دست بدست گشته با تحریر ها وترجمه های گوناگون به زبانهای متعدد جهان جلوه گری کرده است، ادیبی در موردش می گوید:

تجربۀ جهان نا پیدا وناشناخته ی عمر خیام را رنجور کرده بود، واورا بر آن داشت تا برای ما شعر بگوید: زیرا این قلب او بود که از آن جهان ناشناخته تاثیر پذیرفت نه ذهنش، ودر نتیجه انسان وار در برابر این جهان ایستاد که احساس داشت نه عقلی که بیندیشد، واینجا اثری را که تعبیر خشک وبی روح می تواند بر احساس بگذارد و موجب خشکی وبی روحی آن شود، از یاد نبریم.» (9: 68)

این ابیات عمر خیام بیانگر آنست که او از جهان دیگری حرف می زند:

از آمدنم نبــود گردون را ســـود                        واز رفتن من جاه وجلالش نفزود

وز هیچکس نیز دو گوشم نشُنود                         کاین آمدن ورفتنم از بهز چه بود

***                                                                             (5: 2)

در گوش دلم گفت فلک پنهانی                     حکمی که قضا بود مرا می دانی؟

در گردش خویش اگر مرا دست بُدی                 خود را برهاندمی زسر گردانی!

***                                                                           (5: 48)

زان کوزه می که نیست در وی ضرری             پرکن قدحی، بخور به من ده دگری

زان پیشتر ای صنم! که در رهگذری              خاک من وتو کوزه کند کوزه گری

***                                                                             (5: 46)

خیام حکایت از دنیای سر گردان ونا اُمیدی دارد که حسّ می کند در زندگی وهستی شتابان به سوی مرگ ونیستی در گذر است، وهیچ نوری نیست که بر تاریکیهای غیب وسر نویشتش بتابد، وآن گاه که از کوفتن درهای غیب ودر خواست بارقۀ نوری رنجور بتابد، به کنج خاک خزیده وبا آن همنوا می شود تا سرگشتگی خویش را در تاریکی از یاد ببرد. (9: 17)

چنانچه در نمونۀ دیگری از شعر خیام احساس نا امیدی به درجه بالایی میرسد وبا بیان شیوا چنین می سراید:

این یک دوسه روز نوبت عمر گذشت              چون آب به جویبار چون باده بدشت

هر گــز غــم دو روز مرا یاد نگشــت                روزی که نیامدست وروزیکه گذشت

***                                                                             (5: 6)

امروز تــو را دستــرس فردا نیســت               اندیشـــه فردات بــجـــز سودا نیسـت

ضایع مکن ایندم اَر دلت شیدا نیست              که این باقــی عــمــر را بهــا نیســـت

***                                                                              (5: 4)

در خواب بُدم منرا خردمندی گفت               کز خواب کسی را گل شادی نشگفت

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت            می خور که به زیر خاک می باید خفت

***                                                                             (5: 10)

در دایرۀ که آمـــد و رفتن ماســـت                    او را نه بدایت نه نهایت پیــداست

کس می نزند دمی در این معنی راست               کاین آمدن کجا ورفتن بکجاسـت

***                                                                             (5: 9)

خیام شکوه از دنیای دیگر وسفر دیگر دارد، سفری که بدون شک خسته کننده است، امّا لذت بخش، وهمراه با لذت ودرد، وآن توشۀ الاهی که قوت جانهاست، در این سفر چه بسیار احساسها وعواطفی که بر انگیخته می شود: احساس نا امیدی وافسردگی ودلسوزی برای روح سر گشته ودرد ورنجی که خود را برای رسیدن به روشنایی نابود می کند. (9: ) این درد ورنج است که در ضمیر نا خود آگاه وی جای گرفته است وآنرا آرام نمی گذارد.

سید قطب در مورد ارزشهای احساسی وبیانی شعر خیام چنین می نویسد: نحن مع الخیام في عالم حائر ملهوف معجل یخبط في الظلام، فلا تهدیه شعاعة من نور، ولا بصیص من ضیاء، وقد أسدلت دونه الحب، وأغلقت في وجهه الأبواب.»(9: 23)

یعنی: با خیام به دنیای سرگشتۀ اندوهگین ودستپاچه که در تاریکیها گم شده واز هر گونه نور وروشنایی بی بهره است، پای می گذاریم: دنیای کسی که پرده ها در برابر دیدگانش آویخته شده، ودرها به رویش نا گشوده مانده است.

گفته اخیر وی احساس نا امیدی وتنگدلی روز افزونی دارد:

سیر آمدم ای خدای از هستی خویش                      از تنگدلی وز تهی دستی خویش

از نیست چو هست میکنی بیرون آر                      زین نیستم بحرمت پستی خویش

                                                    ***                                                                      (13: 324)

سید قطب در مورد ارزشهای بیانی شعر خیام چنین بازگویی می کند:

خیام در رباعیات تکراری، تک رنگ، ژرف وگیرای خود ما را به گونه ای با نا امیدی روبرو می سازد، واین انسان بی نوایی که از تاریکیهای ازل بیرون آمده وگرفتار تاریکیهای ابد شده است، هیچ پرتو نوری در هیچ جا نمی بیند تا درآن نور راه خود را بیابد، امّا با این حال مسئله ی را برای ما پیش می کشد که نه تنها ذهن بلکه احساس را پُر می کند وجان و وجدان آدمی را فرا می گیرد.»(9: 32)

با توجه به سطرهای برگرفته شدۀ فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که ارزشمندی شعر خیام به اندازۀ بوده که ازبین شعر شاعران حوزۀ ادب فارسی تنها خیام مورد توجه ادیب بزرگ ونویسنده چیره دست مصری سیدقطب قرار گرفته است واشعار وی را مورد بررسی وارزیابی قرار داده است.

7.2.ارزشهای احساسی وبیانی در اشعار اقبال لاهوری (73-1938م)

این اندیشمند وادیب مسلمان که تربیت یافته عرفان سر زمین هند ومکتب قرآن وعرفان اسلامی ویکی از شاعران نامدار زبان فارسی است که بربسیاری از اندیشمندان جهان نیز تاثیر گذار بوده است. آنقدر که اشعار فارسی وی وِرد زبانهاست ونام وی را در سطح شاعران جهان نشانیده است، اشعار اردو اش با آن تراز نمی رسد (3: 23) اشعار وی در حوزۀ ادب عربی از اهمیت وارزش والایی بر خوردار است که توجه یکی از ادیبان ومتفکران چیره دست عرب را بخود جلب کرده تا حدّی که به بررسی اشعار وی پرداخته است، آن دانشمند کسی نیست جز محمد قطب که یکی از علم برداران در ادبیات قطب» است ودر مورد اقبال چنین می گوید:

محمد اقبال در اندکِ از اشعارش فلسفه را با شعر آمیخته است، این تجربۀ وی بصورت آشکارا در شعرش احساس می شود که از تجربۀ ذهنی ومزج فلسفی وی حکایت دارد. تجربه ای که در مغزش احساس ودر وجدانش جوش وخروش بوجود آورده واین مورد به سبب گرفتگی های نفسی وسوژه های مشکلات ذهنی اش ناشی می شود، وبا تعبیر منغم وموزون از آن سخن می گوید.»(10: 268) چنانکه می گوید:

چه می پرسی میان سینه دل چیست                      خرد چون سوز پیدا کرد دِل شد

دل از ذوق تـپـش دل بود، لیکــن                      چو یک دم از تپش افتاد گل شد

***                                                                    (12: 177)

مرا روزی گل افسـرده ای گـفــت                      نمـــود ما چو پرواز شرار است

دلم بر محنت نقش آفرین سوخت                     که نقش کلک او نا پایدار است

***                                                                    (12: 0)

به پـهـنـــــای ازل پر می گشودم                       زبنـــد آب و گل بیـــگانه بودم

به چشم تو بهــای من بلنــد است                     کــه آوردی بـــه بـــازار وجــودم

***                                                                   (12: 177)

بیان اقبال نسبت به احساس ورغبت سر گشته ای که به زندگی دارد، حکایت از سوز وگداز زندگی دارد، این مفهوم زندگی حقیقی است! وزندگی پر تحرک که از احساس آن خشکی وخستگی در نفس پیدا می شود، واین خستگی از یک رغبت دائمی حاکی بوده وزندگی را به تصویر می کشد که سخن از بیقراری وآرامش به یک وضعیت زندگی دارد، گرچه این زندگی در نوع خود زیباست، امّا سر گشتگی وروح خشک از آن پیداست. درین زندگی است که مشاعر انسان را به درجۀ از توهج واشتعال می کشاند. واین سوز وگداز خلاصه از یک زندگی وآثارِ آنست، با آنکه درین زندگی "عمرانسان" و"زمان" با هم مساوی نیستند. پس طول زندگی مهم نیست، زندگی مهم است که مملو از سوز وگداز باشد . گرچه مدت زمان یک لحظه یا یک شب باشد، مساوی به تمام جوهر زندگی است. (10: 274)

اقبال در جای دیگر ومجال دیگر چنین می سراید:

جهان ما که جـــز انگاره ای نیســــت                      اسیر انقـــلاب صبح وشام است

زســـوهـــان قضـــا همـــوار گــردد                     هنوز این پیکر گل نا تمــام است

***                                                                    (12: 4)

دلا رمز حیــات از غنچــه دریاب                     حقیقت در مجازش بی حجاب است

زخاک تیـــره می روید ولیکـــن                     نگاهــش بر شعـــاع آفتـــاب اســت

***                                                                       (12: 5)

فـــــروع او به بـــزم باغ وراغ است                  گل از صهبــای او روشن ایاغ است

شب کس در جهان تاریک نگذشت              که در هــر دل از داغ او چــراغ است

***                                                                        (12: 5)

دل من راز دان جسم وجـــان اســت                  نپنداری اجل بر من گــران است

چه غم گریک جهان گم شد زچشمم                   هنوز در ضمیرم صد جهان است

***                                                                       (12: 5)

درین اشعار اقبال هماهنگی وتناسب تعبیر، احساس ومطابقت تاثیر پذیری، چینش واژه ها وجذب توان ونیروی احساس در الفاظ، چیزی است که می توان آن را به کاری از جنس الهام توصیف کرد، البته این حالتها در زندگی ادیب بطور کلی نادر واندک است، وادیب در بیشترین حالتهای خود از آگاهی، تحمّل، رنج وسختی واختیار بیشتری برای مطابقت میان ارزشهای احساسی وارزشهای بیانی برای بهره گیری کامل از توان احساسی در راستای تعبیر وبیان بر خوردار است.

محمد قطب در زمینه می گوید:

انسان از دید اقبال یک نیروی دنیوی بزرگِ است که تمام نیروی انسانی در آن به نمایش گذاشته شده است، طوری که اوبر گرفته از نور است، بر گرفته شده از نیروی پروردگار، روح! ازین جهت است که لقب انسان به صفت خلیفه خدا در روی زمین درست معنا می یابد، ازین سبب گرانبها ترین پدیده دربین موجودات است ومقرر شده با تمام نیروی زندگی. واین درست زمانی متحقق می شود که او از خدا استمداد جوید چون بر اساس فطرت، روح انسانی نیازمند آفریده شده است.»(10: 269)

منظور از آن این نیست که چنین ابیاتی حکمت محض اند، حکمت گاهی میوۀ تاثیر پذیری از احساس است که گرم وجهنده وسرشار از تصویر ها وسایه ها بیرون می جهد. وبی هیچ مخالفتی در دیوان شعر ورتبه وجایگاه خویش قرار می گیرد.

ازین جهت است که در اکثری از اشعار اقبال اندیشه خیامی موج می زند که درونمایۀ رباعیات منسوب به اوست وبعدها در کلیه قالبه های شعری وی تسریّ وامکان بروز یافته است: این رباعیات درکل، مجموعۀ را تشکیل می دهد که مضامین آن از حیث تنوع عبارت است از دم غنیمت شمردن، کوتاهی عمر وزندگی، مسامحه، افکار عالم گیر، اعتقاد به قضا وقدر، نیکو انگاری کارنامه بزرگان عجم وفنای آن را تذکار وعبرتی شمردن، طرح مسائلی چون تضاد مرگ وزندگی، یا وجود وعدم، مسئله آفرینش وحکمت های آن» (6: 158) در کل ارزشهای برخواسته از شعر فارسی اقبال ترکیبی از احساس وبیان وحکمت است.

8. نتیجه گیری

این بررسی مقایسوی بر اساس معیار های ادبیات تطبیقی در بارۀ ارزشهای شعر فارسی ودرجه تاثیر آن در ادبیات معاصر عرب انجام شده وآثار ارزشمندی که در یکی از مذاهب ادبی معاصر عرب بر ملا گشته، شاکلۀ آن در چند مورد به رقم این ارزشمندی افزوده است که از همه بیشتر ارزشهای احساسی وبیانی آن بسیار چشمگیر است.

حاصل این کاوش در چند نکات زیر فهرست می شود:

1-    با وجود آنکه فوران احساسات، عواطف سرشار از جوش وخروش در اشعار خیام واقبال حس می شود، در مقام مقایسه رباعیات خیام، فرد را به س وآرامش فرا می خواند وبر عکس در رباعیات اقبال حرکت وپویایی یکی از بارزترین ویژگی های شعر وی محسوب می شود.

2-    معلوم است که اشعار اقبال آنجاکه با ماهیت هستی سرو کار دارد وگفته های در بارۀ نظام آفرینش هستی، آغاز وانجام کار جهان و. دارد، دقیقاً درونمایه ای اندیشه های خیامی را به یاد می آوردکه بروز آن در برخی از قالب های شعری اقبال تسری یافته است.

3-    یکی از ارزشهای شعر فارسی به ویژه رباعیات اقبال با آنکه بن مایه وشالودۀ ذهن وزبانش خیام وار است با گرایش به سبک هندی، با استقبال از سروده های بیدل، اقتباس از عبارات وتعبیرات حافظ وتضمینهایش از سخنان خیام سروده شده که موجب ارزشهای مقایسوی بیانی (محاکاة) در عرصۀ شعر شده است

4-    رباعیات خیام واقبال غالباً عاطفه گرا، احساسی وبر خواسته از انفالات درونی آدمی است که خوانند احساس می کند این شعر با قیاس بر زندگی وی سروده شده واز حالت وی سخن دارد واز وضعیت که وی را احاطه کرده است، حکایت می کند.

5-    دیگری از ویژگیهای شعر اقبال داشتن طرز قیاسی- منطقی است که در برخی اشعار حافظ دیده می شود، در اندک اشعارش فلسفه را باشعر آمیخته است واین عملکرد وی بصورت آشکارا در ابیاتش دیده می شود.

6-    این دو نمونه شعر کم نظیر که هم قوّت قریحه وهم صلابت ایمانی وغیرت دینی هردو شاعر را نشان می دهد، نیز مانند شعرهای بلند دیگر آنان به صریح ترین وجه مؤید نظریه ای است که دین مقاله مورد بررسی وکنکاش قرار گرفته است.

7-    درین مقاله میزان تاثیر پذیری اقبال از خیام ونقاط تاثیر بر جسته گردید وهمچنان درجۀ مؤثریت آن در ادبیات عرب وجلب توجه ادیبان معاصر عرب (سید قطب ومحمد قطب) بر اهمیت وجایگاه آنان، وتبصرۀ آنان بر ارزشهای شعر فارسی، بیانگر ارزشمندی زبان وادب فارسی است.

8-    اهمیت دهی قطب وبر جسته سازی ارزشهای شعر فارسی در ادبیات عرب ونشاندهی این ارزشمندی برای ادیبان دیگر حوزۀ ادبیات عرب، بر محبوبیت ادبیات قطب» در قلمرو ادب فارسی بیشتر از پیش می افزاید.

9-   حال آنکه رباعیات خیام واقبال بخاطر سرایش به زبان گیرای فارسی شهرت جهانی وعظمت جاویدانی کسب کرده است، اگر سعادتمندی دامن همت بر کمر زند ودر مورد میزان این ارزشمندی در ادبیات جهان به تحقیق بپردازد شکی نیست که اثر شرین وجالب ترتیب خواهد شد که جای آن در کتابخانه زبان وادب فارسی خالی است.

9.فهرست منابع

1-    ابن خلدون، عبد الرحمن (1988م) تاریخ ابن خلدون ج2، ت: خلیل شحادة، بیروت: دار الفکر.

2-    آقا علیخانی، علی محمد (1389هـ) تربیت دینی در آینۀ شهنامه، تهران: مهکامه دالاهو.

3-    تسبیحی، محمد حسین (1993م)  اقبال نامه  ، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران وپاکستان.

4-    خرمشاهی، بهاء الدین (1383هـ) نبض شعر، نقد شعر بر هیجده شاعر از شامل تا هیوامسیح ، تهران: روشن مهره.

5-    خیام؛ عمر بن ابراهیم (1369هـ) رباعیات عمر خیام نیشاپوری، ت: محمد علی فروغی، تهران: انتشارات ناس.

6-    شمیسا، سروس (1387هـ) سیر رباعی چ3، تهران: نشر علم.

7-    طوسی، بهرام (1387هـ) هنر نوشتن ومهارت های مقاله نویسی ، مشهد: انتشارات ترانه.

8-    غفوری، شریف الله (1388هـ)  سید قطب در امواج زندگی، چ2، کابل: انتشارات قلم.

9-    قطب، سید (1983م) النقد الأدبي أصوله ومناهجه، چ5، قاهره: دار الشروق.

10-قطب، محمد (1983م) منهج الفن الإسلامی، چ6، قاهره: دار الشروق.

11-قطب، محمد (1396هـ) پیام اسلام به بشریت سرگردان، تر: شریف الله غفوری، کابل: انتشارات قرطبه.

12-لاهوری، محمد اقبال (1382هـ) کلیات اقبال لاهوری، چ7، ت: پروین قائمی، تهران: انتشارات پیمان.

13-          نظامی عروضی سمر قندی (1388هـ) تعلیقات چهارمقاله ، به کوشش دکتر محمد معین، تهران: نشرمعین.


 

فشردۀزندگی نامه اندیشمند این قرن محمد قطب

مقاله پوهنیار شریف الله غفوری

استاد پوهنحی  زبان وادبیات پوهنتون تخار 

 

دهکدۀ موشا» در شهرستان اسیوط شهرک صعید مصر- در 26 اپریل 1919م مصادف با سال 1338هـ - با قدوم کودک زیبایی بنام محمد قطب فرزند محمد ابراهیم حسین شاذلی شرف حاصل کرد. وی دوران کودکی اش را درین قریه سپری نمود وازمحیط سرسبز، دلکش وطبیعت زیبای آن تأثیر پذیرفت وتصویرها ومنظره های زیبا آنجا در مشاعر واحساس وی خواطر زیادی را ترسیم نمود که بیانگر دنیای ادبی وی شد. این قریه زراعتی در صعید مصر موقعیت داشت واز حیث مساحت وشمار ساکنین بزرگترین قریه به شمار میرفت که جایزه زیباترین قریه در سطح شهرستان را بخود اختصاص داد وبه قریه شیخ عبد الفتاح»[1] معروف واین قریه نسبت به قریه های مجاور با مدنیت، ترقی، خوشججمنظری وثروتِ سرشارش زبانزد خاص وعام شد.

مردمِ روزگار قدیم این دِه را بنام قریۀ اهل علم، علماء، دانشمندان، روشنفکران ودانشوران میجشناختند که در آن بسیاری از مدرسه های دینی ومکتب های عالی وپوهنتون ها بنا شده بود. واز آن برمیامد که مردمش دوستدار علم وفزونی دانش در این دیار بوده اند. بسیاری از دانشمندان مشهور ودینداری ازین منطقه قد علم کرده اند.

محمد قطب در کتابش فرد واجتماع» در وصف آن مینویسد: دینداری مردم این قریه از هزار سال به اینطرف زبان زد است، ساکنین این قریه به چندین آئین همچون فرعونی، مسیحی واسلام گرویدند. متأسفانه درین سالها از اثر سایۀ فلسفه مادیگری بر اذهان آنان؛ علمانیت وبی دینی در آن رخنه کرده است، وروابط اجتماعی در بین اهل قریه از هم پاشیده راهی است و گوشه گیری وبی مهری جای تعاون اجتماعی وهمگرایی را گرفته است.» (همان ص 86و87)

دکتور زکی مبارک در کتابش رسالة الأدیب» در وصف آن مینویسد: اسیوط یکی از قریه های حضری وبا مدنیت مصر است که در آن زندگی ادبی نمودار است. فقط تعدادی از رسانه های ومطبوعات که در قاهره، دمشق وبیروت وبغداد موجود است اسیوط کم دارد، پیدایش ونشأت بزرگترین مفسر ومحدث عصر اسلامی جلال الدین سیوطی در اسیوط و بنیاد گذاشتن سومین پوهنتون درمصر در ولایت اسیوط از جمله افتخارات آن است.» (همان ص 332)

محمد قطب در یک خانواده متوسط از پدرو مادر متدین وبا دیانت که فرهنگ دینی ومیهنی اسیوط سالهای درازی در رگ وخون ومشاعر ایشان عجین بسته بود؛ به دنیا آمد. پدرش محمد ابراهیم قطب‌ از جملۀ دهاقین باسواد آن دیار به شمار میرفت كه سطح آموزش وی از مرحله ابتدائیه نمیکرد واما به مطالعه علاقۀ وافری داشت ودوستدار علم ودانش بود و به همین سبب بود که وی یکی از مردان با رسوخ وپر نفوذ ومورد احترام اهل منطقه بشمار میجرفت. محمد ابراهیم قطب یکی از طرفداران دنیای رومه وعضو انجمن حزب وطنی ومدیر مدبر خانواده خود بود که مردانگی، شهامت، دلاوری ومهربانی از جمله ویژگی های وی بشمار میرفت واز غرور وتکبر وخشک دماغی به دور بود.

مادرش فاطمه حسین عثمان» عضو یکی از خانواده های دیندار ودوستدار علم واهل شعر وادب بود که پنج فرزند به دنیا آورده بود دُو پسر وسه دختر بنام های نفسیه، سید قطب، امینه، محمد قطب وحمیده [به ترتیب ولادت] واهتمام خاصی به تربیت دو پسرش سید قطب و محمد قطب داشت وبه همین دلیل، آن ها را پس از پایان دوره های متوسطه وثانوی برای تحصیلات عالی به قاهره فرستاد كه هر دو در مراحل تحصیلی به موفقیت ‌های چشمگیری نایل شدند.

در قاهره برادری شاعر وادیب وقلم بدستش احمد حسین عثمان (مشهور به احمد حسین موشی) که به رومه نویسی مشغولیت داشت ونسبت به استعداد سرشار وتوانایی قلمی که داشت در دنیای رسانه وت آن دیار شهرت بسزایی کسب کرده بود.

دکتور یوسف قرضاوی در مقاله بنام الأمة الإسلامیة تودع محمد قطب» چنین نوشته است محمد قطب یکی از اعضای خانواده محمد ابراهیم قطب بود وآنان چهار طیف از ادیبان بودند: سید، محمد، امینه وحمیده، آنها کل شان از اصحاب قلم، اهل علم، دانش، نور هدایت ودعوت بطرف اعلای کلمت الله شمرده می شدند.»

برخی از نویسندگان در اصلیت خانوادۀ قطب نظریات مختلفی دارند، جمهور به این نظرند که خانواده قطب در اصل عرب واز گذشته های دور ساکن صعید مصر هستند. دومی که شامل دکتور عبد الله عزام وسید ابوالحسن ندوی میشود به این نظرندکه در اصل خانواده قطب هندی هستند وبطرف بلاد حرمین مهاجرت کردند واز آنجا به مصر آمدند ودرآنجا متوطن شدند ونام پدرکلان سید قطب را هم حسینا ذکر نموده اند، زمانی که این خبر با محمد قطب درمیان گذاشته میشود. وی در جواب می گوید: سخن سید ابو الحسن ندوی از باب مجامله ابراز شده است. و تأکید میدارد که خانواده قطب در اصل وریشه عرب مصری هستند.

از اقوال فوق چنین برداشت میشود که سحنه هندی دلیل بر هندی بودن ایشان نمیشود اگر هم بوده باشد هیچ قرینه وشواهدی بر هندی بودن خانواده قطب به نظر نمی رسد.

پدر محمد قطب ساکن بومی صعید مصر بوده ودر اصل خانوادگی مصدر نجابت وپاکی وصداقت ودرست کاری شهرت افزایی داشته ودربین اهالی آنجا از نام نیکی برخوردار بوده است، این فضیلت خانوادگی در محمد قطب وبرادرش اثر گذاشته واین اثر از سیما وراهکرد آنان هویدا بود. وبا تأسف که محمد قطب در عمر یازده سالگی در سال 1928م از رحمت پدر وسرپرستی وی محروم شد ودر سال 1940م از شفقت ومهر مادر محروم گردید وسرپرستی خانواده ایشان به سید قطب سپرده شد.

توانایی محمد قطب در مسیر علم ودانش

آغاز آموزش های رسمی محمد قطب بعد از انتقال خانواده به قاهره به انجام رسید که عمر محمد قطب-به گفته خودش- یازده سال كوچكتر از سید قطب بود، تحت تربیت وآموزش برادرش قرار می گیرد. محمد قطب درس را از مدرسه ابتدائیه شروع کرد وتا درجه ثانوی تداوم بخشید وسپس درسال 1936م دانشجوی رسمی پوهنتون قاهره شد ودر سال 1940م از رشته زبان وادبیات انگلیسی دانشنامه لیسانس خود را در یافت کرد. موصوف میگویید: علاقه داشته زبان وادبیات عربی را بخواند ولی بنا برتوصیۀ برادرش سید قطب رشته زبان وادبیات انگلیسی را خوانده است. متأسفانه درین سال از سایۀ رحمت وشفقت مادر محروم شده ومادرش به دار ابدیت می پیوندد. مرگ مادر هر دو فرزند را سخت متألم وسوگوار می سازد که سید قطب در مرگ مادر اشک های فراوانی ریخته است.

بعد از فراگرفتن دوره لیسانس دوره بعدی را در رشتۀ تعلیم وتربیه وروانشناسی فرا می گیرد ودوسال بعد ازآن فراغت حاصل می کند. وی از خاطرات این دوره حکایت می کند:

ایامی برمن گذشته است –چه در اثنای درس پوهنتون چه بعد از آن- به مطالعه در علوم وفنون مختلف بسیار علاقه ورغبت داشتم، روزی نمی گذشت که بدون مطالعه کتاب خورد ویا قسمتی از کتاب کلان را سپری نه کنم، واز بین علوم وفنونی که بی نهایت علاقمند مطالعه اش بودم تاریخ اسلام وتاریخ عمومی جهان بود، بعد از فراغتم متعاقباً به تدریس در مرحله ابتدائیه ومتوسطه آغازکردم، اهل معارف ما را مم به تدریس مضمون تاریخ کرده بودند، باوجود آن که رشتۀ تخصص من زبان وادبیات انگلیسی بود، پس چهار سال را در تدریس مضمون تاریخ اسلام سپری کردم، درین مرحله پی بردم تاریخ اسلام با روش درست به دانش آموزان ودیگر خوانندگان ارایه نمی شود وبیشتر آنچه را تدریس می کنند جزوه درسی است وازجکتاب های خاورشناسان غربی گرفته شده است.» (وم بازنویسی تاریخ اسلام ص19)

محمد قطب تحت مدیریت مستقیم سید قطب قرار داشت وهمیشه از رهنمودهای وی بهره ‌مند می‌ شد. به تدریج هر دو از نویسندگان چیره دست واستادان حاذق وادیبانِ صاحب طبع لطیف وفرزانه شدند، مقاله ها وكتاب های ایشان با استقبال گرم نسل جوان مصر وکشورهای عرب مواجه شد وترجمه آثار ایشان دهات وقصبات کشورهای اسلامی را در هم نورد.

محمد قطب آوان جوانی را با نوشتن مقاله، شعر وقصه آغازید. زمانی که معلومات کافی در مورد انسان، زندگی ومحدوده دنیا پیدا کرد، به مقایسه وموازنه نظریات دانشمندان پرداخت وگاهی در جایگاه ناقد چیره دستی ظاهر می شد که برخی از مقالات نقدی وی در مجله های الرساله والثقافه بیانگر این مدعاست وگاهی همانند ادیب چیره دست اشعار زیبایی می سرود که میتوان از آنجمله به قصاید فرحة» وکنت أهواک» وفی التیه» ومجموعه قصه های بنام الأطیاف الأربعة  وترجمه صخریات صغیره» وسلسه مقاله های نقدی بنام الإنسان بین المادیة والإسلام اشاره کرد.

برازندگی محمد قطب در ساحه عمل

در ابتدا شغل رسمی محمد قطب معلمی بود، وی به صفت معلم در مربوطات وزارت معارف استخدام شد. وسپس وظیفه وی به اداره "تألیف وترجمه" درین وزارت منتقل شد وتا سال 1950م درآن سمت بماند. بعد از آن دوسال دیگر به شغل معلمی خود بازگشت. سپس عضو عالی رتبه وزارت فرهنگ مصر شد وبه صفت مدیر دار الکتب المصری» در قاهره تقرر حاصل نمود وتا سال 1954م در آن شغل بماند. او از راه فرهنگ وتألیف و نشر كتب اسلامی، خدمات ارزنده ‌ای بر جامعه اسلامی نموده است.

درین دوران قاهره وضعیت دیگری داشت و رویدادها بسرعت عوض می شد تا اینکه وقت انقلاب ژولای» 1952م رسید، انقلابیون با صاحبان فکر واندیشه از جمله برادرهای مسلمان (اخوان المسلمین)  ودر رأس آن سید قطب روی فضای ی کشور اتفاق نمودند وانقلاب را به پیروزی رسانیدند دیری نگذشت که آنها مسیر خود را عوض کرده وبا اخوان المسلمین تصادم کردند. فضای ی وتنش زای کشور وحالت ناگوار امنیتی سخت شکننده بود تا این که اعضای اخوان المسلمین از محمد قطب خواستند شامل تشکیلات اخوان گردد. چند ماه نگذشته بود که نمایشنامه معروف میدان منشیة البکری» در اسكندریه مصر (اكتوبر 1954م)ـ به اجرا گذاشته شد،گویا جوانی از اخوان المسلمین، از ناحیۀ كه پنججصد متر از محل سخنرانی فاصله داشت، به سوی جمال عبد الناصر تیراندازی كرده باشد ـ با طرح این نمایش تمام اعضای برجسته اخوان بشمول سید قطب، محمد قطب، محمد عوده، عبد اللطیف السبکی، یوسف هواش ودیگران باز داشت وزندانی شدند.

محمد قطب، در حین اینكه تازه به اخوان ‌المسلمین پیوسته بود ویكی از رجال ی ومجرب نبود، فقط به جرم اینکه برادر سید قطب است وبه علت‌ گرایش اسلامی وآثار وتألیفات روشنگر خود و نشر آن، بازداشت شد متعاقباً زینب الغزالی، امینه قطب وحمیده قطب دستگیر شدند وبه زندان وشكنجه ‌گاه معروف السجن ‌الحربی» برده شدند.

محمد قطب خاطرۀ تلخ زندان را اینطور بیان می کند: فتنه زندان نظامی كه نخستین تجربه من در زندگی اجتماعی بود، تأثیر منفی عمیقی در من گذاشت؛ زیرا من همیشه درآفاق مطالعه كتاب، علم وشعر وادب بودم وهرگز تصور چنین اعمال وحشیگری را در حق خود نمی ‌كردم. در آنجا علاوه بر شكنجه‌ های جسمی، از لحاظ روحی هم معذب بودم؛ چون از سرنوشت برادر وسه خواهرم هیچ اطلاعی نداشتم؛ ولی با توجه به رفتاری كه با من می ‌شد، حدث میزدم كه بر آن ها چه می‌ گذرد واین بسیار آزار دهنده بود؛ اما یك چیز همواره منرا آرامش می ‌بخشید وآن توكل به خدای متعال بود ویقین داشتم كه این ظلم، ستم وحشیانه دیری دوام نخواهد یافت واین گرفتاری ها، امتحان الهی است درمورد  كسانی است كه خود را مؤمن می ‌نامند وخداوند می ‌فرماید ما آنان را بدون آزمایش، به حال خود رها نمی‌ كنیم.»

محمد قطب چندین سال به اتهام تجدید چاپ كتاب های برادرش سید قطب» كه گویا بر خلاف مصالح عالیه مملكتی مصر بوده، در زندان ناصری باقی ماند واز كار خود در وزارت فرهنگ معزول گردید. او از جمله رجال ی جمعیت اخوان المسلمین» نبود و تنها جرمش آن بود كه برادر سید قطب است وكتاب های او را در مدت ده سالی كه سید قطب در زندان قاهره به سر می ‌برد، تجدید چاپ كرده است.

سید قطب مرد انقلاب ونویسنده توانا وپرتحرک، سخنران پر احساس، صاحب شجاعت وشهامت منحصر به فرد، بود. مرد دوران تغیر وتحول، مرد دوران تاثیر وبازسازی جامعه بر مبنای کلمه حق است و مقطع انقلاب کسانی را می‌خواهد که توفنده باشند واو نیز چنین بود.

این بودکه قدرت های شرق وغرب چنین مردی با تصمیم آهنین را تحمل کرده نتوانستند وتصمیم بر حذف آن گرفتند. سید قطب بعد از چند سال متداوم زندان وشکنجه بالآخره توسط جلادان جنرال عبدالناصر به اعدام محکوم وعملیۀ اعدام درسال 1966م به مرحله اجرا گذاشته شد. وسرنویشت محمد قطب وخواهرانش معلوم نبود، آوازه شده بود که محمد  قطب در زندان به شهادت رسیده است. این خبر در اندکی وقت در فضای جهان پیچید وسرو صدا واعتراضات زیادی از طرف مسلمانان بلند شد.

متن نامه اتحادیه پاكستانی های حقوقدان مقیم خاورمیانه» به دبیر کل سازمان جهانی حقوق بشر واقع ژنو:

ترجمه متن نامه سرگشاده ‌ای را كه انجمن آزاد پاكستانی های حقوقدان مقیم خاورمیانه» سال1346 در مورد (شهادت سید قطب وزندانی بودن محمد قطب وخواهرانش) به دبیر كل سازمان جهانی حقوق بشر در ژنو نوشته ‌اند، در اینجا می ‌آوریم:

جناب آقای دبیركل مجمع جهانی حقوق بشر ژنو (رونوشت رئیس جامعه عربی) توجه شما در نشر اخبار مربوط به فشار و شكنجه افراد وابسته به نهضت اسلامی اخوان ‌المسلمین در مصر و اعزام آقای پیتر ارتر» به مصر برای بررسی وضع افراد دستگیر شده و نشر گزارش های وی كه جهان اسلام را تكان داد، موجب نهایت تشكر است.

ما مسلمانان سراسر روی زمین از این اقدامات بشر دوستانه شما تقدیر می‌ كنیم؛ ولی چنانچه جناب عالی اطلاع دارید، حكومت مصر علی رغم خواست مردم آزادی ‌دوست جهان، سید قطب ـ رهبر اخوان ‌المسلمین ـ و دوستان وی را اعدام كردند. و طبق گزارشی كه از طرف نماینده اعزامی شما منتشر شده است، هزاران نفر از جوانان و بانوان مسلمان در زندان های مصر با ننگین ‌ترین وضع تحت شكنجه و آزار بدنی قرار گرفته ‌اند كه بی‌ شك با حقوق بشر تضاد كامل دارد و در واقع این فجایع، به بازی گرفتن و مسخره نمودن انسانیت و حقوق بشر، در عصر پیشرفت و فرهنگ وآزادی است. ما در اوج امید از شما و سازمان انسانی شما می‌ خواهیم كه دو موضوع مهم زیر را مورد بررسی قرار داده، برای اطلاع جهانیان حقیقت را اعلام دارید:

1ـ محمد قطب ـ برادر شهید عزیز سید قطب كه خود دارای تألیفات اسلامی زیادی است ـ قبل از دستگیری و اعدام سید قطب، بازداشت شده وتاكنون هیچ گونه اطلاع صحیحی از سرنوشتش در دست نیست. سید قطب در دادگاه در مورد برادر خود محمد قطب صحبت كرد؛ ولیکن تا امروز ما نمی‌ دانیم كه محمد قطب زنده است یا كشته شده است؟ و این موجب ناراحتی همه مسلمانان گشته است.

2ـ ما از سازمان جهانی حقوق بشر تقاضا داریم كه گزارش های مربوط به شكنجه و آزار افراد وابسته به اخوان‌ المسلمین مصر را به طور مشروح منتشر سازد و از طریق سازمان ملل اقداماتی به عمل بیاورد كه از ادامه فشار و شكنجه جلوگیری شود.

ما بسیار متأسف هستیم كه به نام انقلاب و آزادی و پیشرفت و تحول، خون بی‌ گناهان ریخته می‌ شود و عزت و احترام و حقوق اساسی انسان ها از بین می‌ رود و پایمال می ‌شود. بسیار جای تعجب است كه گروهی به نام انقلابیون پیشرو! مردم مسلمان را به تعصب و ارتجاع متهم می‌ كنند؛ ولی‌ خودشان مرتكب وحشیانه ‌ترین جنایات و شكنجه ‌های ضد بشری می شوند.

آیا جای شگفتی نیست كه افراد به اصطلاح انقلابی و پیشرو، هرگونه ظلم و ستم و استبدادی را كه استعمار مرتكب آن ها می ‌شد، خود مرتكب می ‌شوند؟

آقای عزیز! ما نمی ‌خواهیم در امور داخلی مصر دخالت كنیم؛ ولی به حكم انسانیت و برای دفاع از حقوق بشر، این نامه را برای شما می ‌فرستیم. ما برای بار دیگر از خدمات بشر دوستانه شما تشكر می ‌كنیم و انتظار داریم كه در اسرع وقت اقدامات لازم را در مورد سرنوشت نویسنده اسلامی محمد قطب و دیگر افراد اخوان المسلمین به عمل بیاورید و برای اطلاع جهانیان، آن را منتشر سازید.

با احترامات فراوان!!

 از طرف: داكتر شاهد احمد، انجینرحمید ‌الدین احمد، محمد اقبال سهیل، محمد سرفراز جیمه، داكتر صالحه نسرین (بانو)، محمد سلیم معینی، داكتر محمود رشید، شمشاد علی، رانا آغاب علی ‌خان (قاضی)، داكتر فهمیده خاتون (بانو)، هدایت ‌الله محمدانی، محمد اسلم، عبدالواحد هاشمی، ظاهر سعید و.

لازم به یادآوری است که در آن تاریخ و اوج بحران ی در مصر، دفتر مولانا مودودی ـ رهبر جماعت اسلامی پاكستان ـ متن این نامه را به سید هادی خسرو شاهی به ایران فرستاد ودرخواست نشر آنرا کرد وی نیز ترجمۀ نامه را در یک یا دوهفته نامه در ایران منتشر کرد. ولی به رغم پیگیری مقامات پاكستانی ودیگر بلاد اسلامی متأسفانه سه سال واندی از این ماجرای اسف ‌انگیز گذشت و از سرنوشت قطعی محمد قطب و خواهرش (امینه قطب)، اطلاع صحیحی به دست نیامد.

محمد قطب و خواهرانش (امینه قطب وحمیده قطب) پس از تحمل شکنجه های طاقت فرسا، هر كدام به بیش از ده سال زندان محكوم شدند ومحمد قطب هم پس از سپری کردن شش سال زندان آزاد شد ومدتی بعد به كشورهای عربی خلیج فارس هجرت كرد وبه تدریس پرداخت وسر انجام در سال 1972م بدعوت رئیس پوهنتون ملک عبد العزیز (پوهنتون ام القری) به عربستان سعودی سفر کرد ودر آنجا متوطن شد ودر   دانشكده اصول الدین، بخش عقیده ومذاهب معاصره، واقع در مكه مكرمه به تدریس مشغول شد.  البته محمد قطب به علت موقعیت علمی که داشت در دانشگاه های سعودی، جایگاه ویژه‌ ای یافت. بعد از چهارده سال تدریس، درسن 65سالگی متقاعد شد. وبه عنوان استاد راهنما بر بسیاری از پایان نامه های تیز ماستری ودکتورای» دانشجویان اشراف داشت. وبه صفت استاد متفرغ ومحاضر تا آخر عمر باقی ماند.

محمد قطب در خانه خود که در محلۀ سرک صدقی در قریه عزیزیه در مکه مکرمه ست میکرد، وبه مطالعه وتألیف مصروفیت داشت با جبین باز از مراجعین استقبال میکرد.

روشنفکران، دانشمندان، استادان ودانشجویان جهت ملاقات به خانه اش میرفتند واو را می دیدند وراهنمایی میگرفتند. چون محمد قطب برادر خورد سید قطب ومرجع اصیل فکر واندیشه او بشمار میرفت، علاقمندان میتوانستد توسط برادرش از افکار علامۀ دوران مستفید شوند ومحمد قطب هم یکی از دانشجوی مکتب سید قطب است وتا آخر عمر به آن وفادار ماند.

یکی از مهم‌ترین کارهایی که سید  قطب در زمینه تفسیر درست از اسلام بازخوانی شعار لا إله إلا الله به عنوان یک شعار رهایی‌بخش وی انجام داد، این بود که به معنای إله روح تازه ای بخشید واین را تفسیر وتشریح صحیح کرد.

سید قطب میجگفت: چیزی که انسان‌ها را مسلمان می‌کند لاإله إلا الله است. إله یعنی کسی‌که به اصطلاح سید قطب وگفتمان وی، حاکمیت دارد وسخنش در تعیین حلال وحرام رواست. لا اله الا الله بدین معنا‌ست که کسی جز الله حق تعیین حلال وحرام را ندارد و به زبان جامعه‌شناسی، واگذاشتن انحصاری سبک زندگی به الله است. اوست که انسان را مسلمان می‌کند. در غیر این صورت اگر ما إله را به معنای خالق تفسیر کنیم، وقتی قرآن می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ﴾ [جاثیه: ۲۳]؛ پس آیا دیدى کسى را که هوی وهوس خویش را معبود خود قرار داده» معنای آیه درست به نظر نمی‌رسد، در طول تاریخ بشر، هیچ کس هوای نفس را خالق خودش نمی‌دانسته است. نظر سید قطب این ا‌ست که شما نباید حلال وحرام وسبک زندگی خود را خود، از لیبرالیسم واز اخلاق مدرن بگیرید که تحت عناوین سانتی‌مانتالیزم اخلاقی یا آنچه که خوشایند نفس است، برای شما مجاز باشد به شرط احترام به آزادی دیگران به عنوان مکتب زندگی آن را اعمال کنید. سید قطب روی این مطلب خط بطلان می‌کشد ومی‌ گوید این مکاتب در تعیین زندگی بشر اگر مبنا قرار بگیرند نقض لا اله الا الله است.

محمد قطب هم براین باور بود وانکشاف نظریه سید قطب را اینگونه بیان می کند: قبل از فهمیدن مفهوم توحید وكادرسازی كامل وایجاد درك در میان توده ‌‌های مردم، حركت اسلامی نباید در فكر تغییر رژیم ‌ها وتشكیل دولت باشد، واین مرحله اگر پیموده نشود، هرگونه اقدامی با شكست مواجه خواهد شد. به نظر می ‌رسد كه تجربه اخیر اخوان در مصر، صحت نظریۀ او را ثابت می‌ كند؛ زیرا اخوان در شعار» خوب عمل كردند ولی از ایجاد شعور» در مردم غفلت ورزیدند وبدون كادری آزموده، مسئولیت دولت را در بحرانی ‌ترین شرایط مصر، پذیرفتند ودشمنان ـ به ویژه غربیجها ـ به آن ها میدان یا اجازه فعالیت دادند كه ریاست دولت یک کشور ورشکسته واز هم پاشیده را بدوش گیرند ودر عمل هیچ كمكی به آن ها نه كردند تا زمینه برای پیروزی كودتا آماده شود وتوده‌ های مردم نیز چنین تصور كنند كه حركت اسلامی در مصر، صلاحیت ادارۀ ارگانی را ندارد چه رسد به این كشور بزرگ.

سید قطب از جمله متفکرانی است که اندیشه‌اش تبدیل به یک جریان اجتماعی» شد واین جریان اجتماعی را از یک نهاد خیریۀ محلی تبدیل به یک حرکت بین‌المللی ساخت واین نهاد اجتماعی نهضت اخوان‌المسلمین» است که سرنوشت امتهای آزادی خواه جهان را رقم زد. این خود موضوع قابل مطالعه وقابل ترکیز است. این در حالی است که بسیاری از متفکران آرای شان تنها به فضای اکادمیک محدود می‌ماند. اما آرای سید قطب فضای تفکر قارهجها را تسخیر کرد. این امر، شاید امتیاز» یک تفکر یا شاید هم اشکال» آن باشد چرا که عمومی شدن اندیشه» گاه به تحریف آن اندیشه» می‌انجامد؛ این مسأله‌ای است که در مورد اندیشه سید قطب یا آنچه تحت عنوان قطب گرا » می‌شناسیم، موضوعیت دارد.

هویداست استاد محمد قطب ادامه افکار واندیشه سید قطب بود که  تا آخر عمر به آن وفادار ماند واز موقف برادرش سید قطب دفاع نموده  سدّ راه افکار ونظریات مهلک وتاخت وتاز سکولاران قرار گرفت. ودر جزیرة ‌العرب به هسته گذاری فکر اسلامی در لابلای تدریس وتألیف ونشر كتاب های برادر ش تا آخرین رمق حیات ادامه داد.

ترجمه نامه محمد قطب، منتشر شده در مجله المجتمع  الکویتی شماره 271، شوال 1395هـ ق

سردبیر محترم مجله المجتمع ـ السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

. از بحث ها و واكنش هایی كه در میان جماعت اخوان پیرامون محتوای بعضی از آثار منتشر شده شهید سید قطب صورت گرفته و اینكه این افكار، مخالف و متناقض با اندیشه اخوان است، اطلاع دارید. دوست دارم در این مورد برخی از حقایق را روشن سازم. تألیفات سید قطب بر موضوع معین كه همان مفهوم حقیقی كلمه لااله الاالله و بیان ویژگی های حقیقی ایمان طبق قرآن و سنت است، تأكید دارد؛ زیرا وی این احساس را داشت كه اكثر مردم از مفهوم حقیقی توحید» آگاهی ندارند و اوصاف و ویژگی های ایمان را فراموش كرده‌ اند.

او تمام تلاشش را به كار گرفت تا روشن سازد كه مقصود وی از این سخنان، صادر كردن احكام بر ضد مردم نیست، بلكه تنها هدفش این بود كه آن حقیقت فراموش شده را بار دیگر به مردم بشناساند و سرانجام خود آنان مشخص سازند كه آیا در راه مستقیم الهی گام برمی ‌‌دارند یا آنكه از این راه منحرف شده‌ اند، پس زیبنده است كه به سوی آن بازگردند. خود من چندین بار از وی شنیدم كه می ‌گفت: ما دعوتگر مردم هستیم نه صادركننده حكم» و هرگز وظیفه ما صدور حكم درباره مردم نیست، بلكه تنها وظیفه ما این است كه مردم را با مفهوم توحید آشنا سازیم؛ چرا كه مردم از مفهوم حقیقی آن كه همان برگشتن به شریعت خداست، ناآگاه هستند.»

همچنین بارها از او شنیدم كه می ‌گفت: صدور حكم علیه مردم مستم وجود قرینه قاطع و یقینی است كه تحقیق در این امر، جزو وظایف ما نیست و به همین دلیل معترض آن نمی ‌شویم. علاوه بر آنكه راه و روش ما دعوت است نه دولت؛ دعوتی كه وظیفه‌ اش تعیین حقایق برای مردم است نه صادر كردن احكام بر ضد آنان.» اما پیرامون مسأله دوری و جدایی فكری كه او در سخنانش بیان كرده است كه این عزلت و جدایی فكری، می‌ بایست در وجدان انسان مسلمان و به طور خودكار در برابر آن هایی كه به اسلام پایبند نیستند، شكل بگیرد و هرگز مقصود از آن، دوری و جدایی فیزیكی نیست، ما در این جامعه زندگی می ‌كنیم و آن را به سوی حقیقت اسلام فرا می‌ خوانیم و از آن دوری نمی‌ كنیم، وگرنه دعوت جامعه به سوی حقیقت اسلام چگونه ممكن خواهد بود؟!

آنچه بیان شد خلاصه اندیشه برادرم سید قطب است كه این جانب پیرامون این مطلب به دو نكته اشاره می ‌كنم:

اول: تأكید كامل دارم كه در تالیفات سید قطب، اصولاً مسأله ‌ای كه مخالف و متناقض با قرآن و سنت كه دعوت اخوان ‌المسلمین بر آن دو استوار باشد، وجود ندارد.

دوم: تأكید دارم كه در تألیفات سید قطب، هیچ گونه رأی مخالف افكار و اندیشه‌ های شهید حسن ‌البنا و حتی مخالف اقوال وی نیست؛ از جمله سخنان حسن البنا در رساله تعالیم» در بند بیستم این است: تكفیر مسلمانی كه شهادتین را بر زبان جاری ساخته و به مقتضای آن دو عمل كرده و فرائض و واجبات را به جا آورده است، جایز نیست»

مقصود و هدف اساسی تألیفات سید قطب، صدور حكم درباره مردم نیست، بلكه هدف وی همان هدف شهید حسن البنا ست: تبیین حقیقت اسلام و روشن ساختن ویژگیهای انسان مسلمان طبق قرآن و سنت پیامبرصلی الله علیه وسلم.

برادرت

محمد قطب

 (مجله المجتمع، شماره 271، شوال 1395هـ)

 

بعد از نشر نامه چندین سال گذشت ومحمد قطب از بیماری دماغ رنج می برد وچندین بار در شفاخانه مركز طبی بین ‌المللی جده، عربستان سعودی بستری شد وبالآخره به اثر سکته مغزی در روز جمعه6/4/2014م که مصادف 15 حمل 1393هـ، درین شفاخانه به عمر 95 سالگی دارفانی را وداع گفت. ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ [بقره:156]

وبعد از ادای نماز جنازه که تعداد کثیری از دانشمندان ودعوتگران جهان اسلام حضور بهم رسانیده بودند. جسد وی در مقبره معلا واقع مکه مکرمه دفن گردید.

وفات وی ضایعۀ بزرگ بر امت اسلامی بود وخبر وفات وی در اندک وقت در فضای مجازی دست بدست می شد و پیام سوگواری واظهار الم شدید در بین نهادها، انجمن ها واندیشه های اسلامی حاکی ازین خبر متأثرکننده داشت.

بی مناسبت نیست چند نکته از گفته های گهربار محمد قطب را درینجا- جهت ع مشاعر خواننده عزیز از کتاب هذا هوالإسلام» - نقل کنم، طوریکه می گوید:

مسیری که دعوتگران برای خود انتخاب کرده اند راه بسیار مشقت باری است که در مقابل با جاهلیت معاصر قرار دارد واز مسیرآن میگذرد، آن راه بطرف جنت است. ﴿والذين جاهدوا فينا لنَهديَنّهم سُبُلَنا وإنّ الله لَمَعَ المُحسنين﴾ [العنكبوت: 69]

ترجمه: ‏كساني كه براي (رضايت خدا) تلاش دارند و در راه (پيروزي دين خدا ) جهاد می كنند، آنان را در راه هاي منتهي به خود رهنمود (و مشمول حمايت و هدايت خويش) مي‌گردانيم، وقطعاً خدا با نيكوكاران است (وكساني كه خدا در صف ايشان باشد پيروز و بهروزند).‏ ودر آیه دیگر میفرماید: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ[آل عمران: 142] ترجمه: ‏آيا گمان شما براین است که (تنها با ادّعاي ايمان) به بهشت داخل خواهيد شد، بدون آن كه خداوند كساني از شما را مشخّص سازد كه به تلاش وپيكار برخاسته‌اند، و بدون آن كه خداوند صبر کنندگان را متمايز گرداند (كه رنجها وسختيها، آنان را پاكيزه وآبديده كرده باشد).‏

 وهمچنان اگر به حساب آنان بگیریم تلاشی که آنان می نمایند هرگز دست آورد آن-بحول الله- تنها نجات جهان اسلام نیست، آنجا که امت اسلامی در حالت ذلت، تحقیر، فساد، تخلف وعدم ارزش بسر میبرند و واز میهن خویش رانده میشوند، کل دست آوردی که دعوتگران بشریت امروزی تقدیم داشته اند کناره گیری از مسیر مشکلات امت است، راهی که با ضلالت، گمراهی وفساد مملو است.در حالیکه وظیفۀ پیامبرگرامی اسلام برای نجات عموم بشریت از تاریکی های جهل بطرف نور وهدایت میباشد:﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ [الأعراف: 158]

ترجمه: ‏اي پيامبر!  (به مردم) بگو : من فرستاده خدا به سوي جملگي شما هستم (اعم از عرب وعجم آسیایی واروپایی، امریکایی) خدایي كه آسمان ها وزمين از آن او است. وهمچنان﴿وما أرسَلْناكَ إلّا رحمةً للعالَمين﴾ [الأنبياء: 107]ای پیامبر! ما نفرستادیم تورا مگر رحمت به تمام جهانیان.» واز هشدار الله متعال حذر کنید : ﴿وإنْ تتولَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثمّ لا يَكونوا أَمْثالَكُم﴾ [محمد: 38]اگر شما (از فرمان خدا سرپيچي كنيد و) روي برتابيد، اقوام ديگري را جايگزين شما مي‌گرداند (واين مأموريت را به گروه ديگري مي‌سپارد) كه هرگز همسان شما نخواهند بود (واز ايثار  فداكاري وبذل جان ومال خود داري نخواهند كرد واز فرمان الله متعال روي‌گردان نخواهند شد.»ازترجمه کتاب هذا هو الإسلام بنام (نگرش های بنیادین اسلام ص198).

زندگی اجتماعی وخانواده محمد قطب

زندگی اجتماعی محمد قطب بی نهایت ساده وبسیار سطحی مثل طبقه متوسط جامعه بود. خانواده قطب همانند آل یاسر بسیار امتحانات وآزمایش های الهی را سپری کرده وازآن موفق بدر آمدند. طوریکه اشاره شد با شهادت سید قطب وزندانی شدن محمد قطب وخواهرانش نظام خانواده  قطب به دروازۀ زندان کشانیده شد. وتحت انواعِ از آلام وشکنجه از عقیده وآئین خود دفاع می کردند.

خواهر بزرگتر ایشان نفیسه قطب که قبلاً عروسی کرده بود، ودارای فرزندانی بود وزندگی محلی داشت، ازین معرکه در امان نماند، با زندانی شدن سید قطب خواهرزاده اش بنام رفعت که تازه جوان بود، بازداشت وبه زندان برده شد ودر زندان ناصری تحت شکنجۀ بدترین حیوانات درنده وخون آشام، به شهادت رسید.

درین معرکه علامۀ دهرسید قطب شهید رحمه الله باسپری نمودن سالهای زیادی زندان بدون ازدواج به زندگی ابدی پیوست، وعروسی اش به زندگی ابدی موکول شد. (جهت معلومات بیشتر مرامعه کنید به کتاب سید قطب در امواج زندگی ص52)

امینه قطب در زندان با یکی از اعضای اخوان بنام دکتور کمال سنانیری نامزد شد، وی تقریباً بیست سال را در زندان  سپری کرد وبعد از آزادی با امینه قطب عروسی نمود و هفت سال با وی سپری کرد ودوباره به زندان برده شد ودر زندان به شهادت رسید وامینه قطب بقیۀ عمر را تنها وبا دعوت دین الهی درمسیر زندگی اجتماعی تداوم بخشید تا اینکه در سال 2007م به رحمت حق پیوست.

حمیده قطب بعد از سپری کردن ده سال زندان با دکتور حمدی مسعود عروسی نمود ودر دیار غربت زندگی خود را با دعوت خواهران وادای واجبات سپری میکرد تا اینکه در سال 2012م به رحمت حق پیوست.

محمد قطب بعد از آزادشدن از زندان در بین سالهای 1972-1975م که عمرش از پنجاه وپنج سال گذشته بود، با یکی از دوشیزگان مربوط خانواده اصیل دمشقی که خود را "أم اسامه" لقب داده بود ازدواج نمود واز آن صاحب سه اولاد شد، دوتا پسر بنامهای أسامه وعبدالرحمن ویک دختر که ممکن نامش فاطمه باشد ودر رشته تاریخ تخصص دارد. ودر قریه عزیزیه نزدیک حرم مکه مکرمه زندگی می کنند.

 در سنگر نویسندگی

نخستین کتاب محمد قطب که در سال 1951م  بنام الإنسان بین المادیة والإسلام» منتشر شد او درین کتاب  به بررسی ونقد فلسفۀ غرب پرداخته وآنرا به مقایسه گرفته است. او پس از پژوهش های بسیار، سر انجام به این نتیجه میجرسد كه تنها راه رِهایی انسان وجامعه در پیروی از مفاهیم اصیل اسلامی است. او در این میدان خود را مدیون برادر بزرگش سید قطب می ‌داند ومشكل اساسی واصیل جوامع اسلامی را دوری مسلمانان از روش های زنده وسازنده اصول اسلامی وپرداختن به ظواهر توأم با خرافات و پیروی كوركورانه از هر آنچه در همه زمینه‌ ها از غرب» می ‌آمد؛ می ‌دانست كه باعث شده بخشِ از روشنفكران مسلمان، به ایّادی وعوامل پیدایش غرب ‌زدگی و وابستگی فكری به غرب و فلسفه مادی غرب تبدیل شدند.

محمد قطب، تنها راه‌ رهایی از این تباهی را گرایش صادقانه به اسلام اصیل می ‌دانست ودر همین راستا علاوه بر تدریس در مراكز فرهنگی ونوشتن مقالات در جرائد وایراد سخنرانی در محافل گوناگون، به تألیف و نشر آثار گران بهایی پرداخت كه هر كدام به نوبه خود، بخشی از خلای موجود در اندیشه نسل سوم را پر می كرد.

محمد قطب دارای تألیفات وآثار سودمندی است كه از آن جمله: شبهات حول الاسلام، الأطیاف الأربعة. و دیوان شعری به نام فی ‌التیه» را میتوان نام برد. بعضی از آثار او از جمله شبهات حول ‌الإسلام» ده ها بار به عربی چاپ شده و به زبان های انگلیسی، اردو، تركی و فارسی . نیز ترجمه ومنتشر شده است. از دیگر آثار استاد، تاكنون علاوه بر شبهات حول‌ الاسلام» كتاب های زیر به فارسی منتشر شده است : انسان بین مادیگری و اسلام، روش تربیتی در اسلام، جاهلیت قرن بیستم، فرد و اجتماع و.

بعضی از این كتاب ها چندین بار وتوسط چند نفر به فارسی ترجمه شده است و ای كاش دوستانی كه به ترجمه مجدد كتابی از محمد قطب یا دیگران پرداخته ‌اند، به جای تَلف وقت، كتاب ها وتألیفات دیگری استاد محمد قطب را به فارسی ترجمه می کردند تا فارسی ‌زبانان، استفاده بیشتری از آثار این دانشمند عالی قدرجهان اسلام می ‌نمودند.

فهرست مهمترین آثاری كه بارها وبارها در کشورهای عربی چاپ ودر سطح وسیعی منتشر شده وبعضی از آن ها هم به زبان های زنده  ودر حال توسعه جهان  بارها ترجمه ومنتشر شده است، عبارت است از:

بخش کتابهای ادبی واقتصادی

1-     منهج الفن الإسلامی.

2-     الأطیاف الأربعة (مجموعه قصه)

3-      فی التیه (مجموعه شعر)

4-     من قضایا الفكر الإسلامی المعاصر" فی أمور الدین، وفی التاریخ، وفی الاقتصاد، وفی الأدب"

بخش کتابهای رشته تفسیر وحدیث

1-     دراسات قرآنیة، آشنایی با معارف قرآن وپژوهش های قرآنی.

2-     دروس تربویة من القرآن الكریم، درس های تربیتی از قرآن کریم.

3-     قبسات من الرسول، درسهای فنی احادیث رسول الله.

4-     ركائز الإیمان. گوهرهای قیمتی ایمان.

بخش کتابهای تأصیل علوم اجتماعی

1-     التطور والثبات فی حیاة البشریة، اسلام وتحولات زندگی.

2-     حول التأصیل الإسلامی للعلوم الاجتماعیه،اسلام ونابسامانیهای روشنفکران1و2.

3-     فی النفس و المجتمع، فرد و اجتماع.

بخش کتابهای تاریخ  و واقع معاصر

1-     كیف نكتب التاریخ الإسلامی؟، وم بازنویسی تاریخ اسلام.

2-     حول التفسیر الإسلامی للتاریخ.

3-     معرکة التقالید، نبرد سنت ها.

4-     واقعنا المعاصر، موقعیت کنونی ما.

5-     رؤیه إسلامیه لأحوال العالم المعاصر.

6-     دروس من محنه البوسنه و الهرسك، درسهای از فاجعه هرسک وهرزگوین.

7-     الجهاد الأفغانی ودلالاته، ثمره وانگیزه های جهاد افغانستان.

بخش کتابهای تربیتی روانشناسی

1-     منهج التربیة الاسلامیة، روش تربیتی اسلام وکاربرد عملی آن.

2-     مکانة التربیه فی العمل الإسلامی، جایگاه پرورش در فعالیت های اسلامی.

3-     دراسات فی النفس الإنسانیة، درسهای از نفس انسانی.

بخش کتابهای دعوتی

1-     كیف ندعو الناس؟، چگونگی دعوت به اسلام.

2-     هذا هو الإسلام، نگرش های بنیادین در اسلام.

3-     لا یأتون بمثله!.

4-     ماذا یعطی الإسلام للبشریة، ارمغان اسلام به بشریت.

5-     رسالة الإسلام إلی البشریة حائرة، پیام اسلام به بشریت سرگردان.

6-     حول تطبیق الشریعة، پیرامون تطبیق شریعت.

7-     قضیه التنویر فی العالم الإسلامی.

8-     هلُمَّ نخرج من ظلمات التیه، بيا تا از گمراهی های بیابان برویم.

بخش کتابهای فکری ومعلوماتی

1-     لا إله إله الله عقیدة وشریعة ومنهج حیاة، لااله الا الله روح زندگی.

2-     جاهلیة القرن العشرین، جاهلیت قرن بیستم.

3-     مفاهیم ینبغی أن تصحح.

4-     هل نحن مسلمون؟، آیا ما مسلمانیم؟!

5-     شبهات حول الإسلام، شبهات پیرامون اسلام.

6-      المستشرقون والإسلام، اسلام وخاورشناسان.

7-     المسلمون والعولمة، مسلمانان وجهانی شدن.

8-      قضیة التحریرالمرأة، زن در اسلام.

بخش مذاهب فکری معاصر

1-     الإنسان بین المادیة والإسلام، انسان بین مادیگری واسلام.

2-     العلمانیون والإسلام، اسلام وسکولاریستها.

3-     مذاهب فكریة معاصرة، مکتب های اندیشوی معاصر.

4-     مغالطات.

بخش کتابهای ترجمه شده: سخریات صغیرة وچند مقاله دیگر

وتعداد زیادی از بحثها وسیمینارهای صوتی وتصویری ومقاله های علمی که در مشهور ترین مجله های کشورهای اسلامی نشر شده است. وقتی یکی از خبر نگارها از محمد قطب درباره بهترین آثارش می پرسید!، -در گفتگویی كه مدتی قبل از وفاتش منتشر گردید-در جواب چنین می ‌گوید: همه كتاب ها و آثارم، به مثابه فرزندان عزیز من به شمار می ‌روند؛ ولی من نخستین فرزند خود یعنی كتاب الإنسان

زرتشت پیامبر خدا نه بود بلکه پیام آور اهورامزدا بود!!

پیش ازینکه به فرضیه زرتشت پیامبر خدا بود یا نه » ضرورت است زرتشت را به معرفی بگیریم:

زرتشت زاده سرو کاشمر پدرش پوروشَسپ (یعنی صاحب اسبان خاکستری) و مادرش دوغدو نام داشت. نام خانوادگی وی اِسپَنْتْمان (زرتوشتره سپیتامه) بود. حاصل ازدواج پوروشسپ و دغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن‌هاست. و نوشته‌ اند که چون زرتشت به‌دنيا آمد به‌جای آن‌که مانند همه ی نوزادان گريه کند، لبخند زد. واین لبخند زدن را معجزۀ پیامبری وی قلمداد می کنند که غیر عاقلانه ومضحک است.

گویند زرتشت استان کاشمر» زاد گاهش را آباد نموده است. راجع به آن در بسیاری از متون کهن مطالبی نگاشته شده است، از جمله در تاریخ بیهقی و معجم ‌البلدان از علاقه ایرانیان به سرو کهن کاشمر سخنان بسیاری به میان آمده است.در مورد پدر و مادر زرتشت جز نام آن ها، هیچ اطلاعی در دست نیست. اما نام زرتشت، که احتمالاً دارنده شتر زرد» معنا می دهد و نام های خويشاوندان او، همه دلالت بر مردمی می کند که به طور سنتی گله داری می کردند. آنچه به احتمال می توان حدس زد، آن است که آموزش ابتدايی زرتشت از هفت سالگی آغاز شده بود و از آن لحظه به بعد، به سبب وسعت آنچه که می-‌بايست فراگيرد، شب و روز به ياد گرفتن می گذارنيد.

تاريخ گذاری روی داده های زندگی زرتشت را تنها در آثار سنتی می توان يافت. از آن‌جا که در فاصله های ده سال به ده سال ذکر می‌شوند، آشـکار اسـت تصنعی می‌باشـد.

روایات سنتی زرتشتيان حاکی بر آن است: زرتشت در سن پانزده سالگی دانش های زمان خود را فراگرفته بود. از همان‌زمان بود که، در درستی باورهای کهن آريايی و پرستش خدايان گوناگون، ترديد کرد و به‌جستجوی حقيقت برخاست. و به گفتۀ جان بایر ناس، در سن پانزده‌ سالگی نزد آموزگاری به شاگردی پرداخت و از او کشتی دریافت کرد(تاریخ جامع ادیان، ص ۱۰۳ و کتاب دیدی نو از دین کهن (فلسفه زرتشت)، ص ۳٧) در بيست سالگی بدون ‌رضايت پدر و مادرش، خانۀ پدری را ترک گفت، تا به سير آفاق و انفس بپردازد. اینکه اين روايت چقدر به حقیقت نزدیک است، این مسئله جداست اما این واقعیت است که زرتشت ابتدا به جنگل کاشمر پناه برده واین پیام (اوستا یعنی پیام مزدیسنا) را دریافت میکند وخود را پیام آور اهورامزدا(همان که یک تعداد مرد اورا خدای زمینی میخوانند) معرفی می کند.

سرانجام، پس از سال ها بررسی و تفکر درباره ی آفرينش، و موشکافی در موردآنچه آموخته بود، سپس بينش زرتشت در مورد اهورا مزدا انکشاف نمود وحامل اسرار آیین از طرف اهورا مزدا گردید، باز بدو فرمان داد که پيامبری دين مزديسنا و رسالت خود را اعلام دارد. زرتشت به راهنمايی مردم پرداخت. اما کرپنان، اوسيگ‌ها و کويان که بزرگان و پيشوايان دين کهن آريايی و فرمانروايان محلی بودند» به دشمنی با او برخاستند و برای نابودی او به تکاپو افتادند. (اسطورۀ زندگی زردشت، ص ۴۱ و42)

چون مردم آن دیار دروغبافی های آن را میدانستند وبه او اعتنایی نه کردند وتنبیه اش کردند از آنجا فرار کرد. در سياهی نا اميدی روحش فرياد برآورد که( تاريخ کيش زرتشت، ج ۱، ص٢۶٠ ) به کدام سرزمين روی آورم، به کجا روم، [از که] پناه جويم؟ از آزادگان و ياورانم دور می‌دارند. برزگران و فرمانروايان دروند سرزمين [دهيو] خوشنودم نمی کنند (پیامبر از یاد رفته، ص ۱۳۵؛ به نقل از یسنا، هات ۴۶، بند ۱)

بنابراین، وی از قبیله خود می‌گریزد. و به کی‌گشتاسب، فرمانروای بلخ، پناه می‌برد (خراسان یزرگ مهد آیین زرتشت، ص ۱۶؛ به نقل از: یسنای ۴۱ بند ۱ )

زرتشت زمانی که چهل ساله بود، به بلخ رفت و در آن‌جا از گشتاسب خواست تا به آیین وی درآید؛ گشتاسب پس از م با جاماسپ و فرشوشتر آیین تازه (مجوسی) را پذیرفت و زرتشت، پس از آن توانست دین خود را گسترش دهد. (خراسان بزرگ مهد آیین زرتشت، ص ۱۶)

زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده است؛ زن سوم او هووی نام داشته، از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتره (فرشوشتر) بوده ‌است (اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، ص ۱۰۴۶)

بالآخره زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تور، در بلخ به‌دست یک تورانی کشته شد، در کتاب‌های پهلوی نام قاتل وی تور برادر وَش یاد شده ‌است. ( ایران، آیین و فرهنگ، ص ۱۴۰ و پیامبر از یاد رفته، ص ۱۴٧)

از آن‌جا که اسلام، صریحاً آیین مجوسی را باطل وگمراه کننده اعلام کرده است و پیامبر کاذب زرتشت» را نه تنها یک مؤحد نمی داند بلکه او را یک مشرک معتقد به وحدت، قلم داد میکند به این معنی که هرکس یک بُت را بیپرستد یا هزار بُت را در نظام عقیده فرقی نمی کند، مهم آنست یک الله متعال واحد ولا شریک را از طریق فرموده های او بشناسد نه از طریق عزلت وگوشه نشینی در جنگل.

از همه مهمتر زرتشت او خود را پیام آور اهورامزدا میداند! نه پیام آور خالق جهان، او خواسته مردمش را به آرمانهای خودش برابر می کند نه متوازن با فرامین وفرموده های خالق آسمان ها وزمین. پس هر کسی که زرتشت را پیامبر الله متعال میداند، امت پیامبر آخر زمان حضرت محمد(صلی الله علیه وسلم) محسوب نمیشود، برابر است که دو گوش وسیمای انسان را داشته باشد، یا دوشاخ ویک دم را، به هر ترتیب طعنه زدن به دین به هر اصطلاحی که با شد از مرز اسلام خارج است.  به گفته ای شاعر:

تـهـــــــــــــی از نـنـگ و نـامـت مـیـشـنـاسـم

بـه بـیـگـــــــــــــــــانـه غـلامـت مـیـشـنـاسـم

بـه هـر رنـگـی کـه خـواهـی جـامـه مـیـپـوش

مـن از طــــــــرز خــــــــرامـت مـیـشـنـاسـم

اکثر مفسرین همانند ابن کثیر دمشقی در تفسیر (تفسير القرآن العظيم ج3 ص41 و221و464) وامام فخر رازی در(التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب) ونیشابوری در(غرائب القرآن ورغائب الفرقان ج3 صص31- 222) وعبد الرحمن السعدی در(تيسير الكريم الرحمن في تفسير كلام المنان ج1 ص334) ضمن آیه های ذیل:

1-                ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ (سوره توبه:28)

2-                ﴿إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئِينَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ (سوره حج:17)

تفسیر این آیات قرآنی دو گونه تفسیر با خود دارد. یک نوع تفسیر این است که در این آیه مردم به سه گروه تقسیم شده‌اند: ۱. مؤمنان ۲. اهل کتاب: یهود، نصاری، صائبان و مجوسان ۳. مشرکان، این سه فرقه با ذکر اسم موصول ﴿الَّذِينَ ﴾ از هم جدا شده‌اند ؛ بنابر این مجوس از مشرکان شمرده شده و در ردیف یهود و نصاری و صابئان قرار گرفته است. دوم: درآیه ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ﴾ مجوس که مشتق از نجس  است که با حرف حصر ﴿إِنَّمَا﴾ قید شده است ومشر کین را در مجموع پلید خوانده است.

مفسران قرآن کریم در ذیل آیات فوق آورده است، آیین زرتشت از جمله ی کفار بوده واز جمله ای نجس ترین آنان است، زیرا در آیات فوق آنان را نجس وآیین ایشان را مجوسی خوانده است، و در ردیف مشرکان آورده‌است.  و این اعتقاد امروزه در میان مسلمانان کماکان برقرار است. پس توصیه من برای ستیزه گران دینی اینست که مسلمانان را آزار ندهید، خاطر مسلمین را نیازارید. وتوصیه الله تبارک وتعالی را بپذیرید واختلاط دربین حق وباطل نیاورید: ﴿لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ (آل عمران:71) چرا حق وباطل را ترکیب می کنید درین ترکیب حق را می پوشانید در حالیکه ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ ﴾ (بقره:252) این مسایل ها بارها بحث وتبیین شده است پس چرا دامنۀ ستیزه گری خویش را گسترش میدهید. وچرا همانند مشرکان شبهه می افگنید؟ وسد راه مسلمانان واقع می شوید؟، چرا مسلمانان را آزار میدهید: (بقرة: 109) و (آل عمران: 99) از کرنش خویش پشیمان شده توبه کنید وبر آلام مسلمانان نه افزایید.

 

فهرست منابع دینی:

1-    قرآن کریم به خط عثمان طه.

2- ابن کثیر دمشقی (وفات: 774هـ) (تفسير القرآن العظيم) أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي با تحقیق سامي بن محمد سلامة، دار طيبة للنشر والتوزيع، چ2، 1420هـ - 1999 م.

3-    فخر رازی (وفات: 606هـ) أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسن بن الحسين التيمي الرازي الملقب به فخر الدين الرازي (التفسیر الکبیر او مفاتیح الغیب) دار إحياء التراث العربي ، بيروت، چ 3،  1420 هـ

4- نیشابوری  (وفات: 850هـ) (تفسیر غرائب القرآن ورغائب الفرقان) نظام الدين الحسن بن محمد بن حسين القمي النيشابوري، با تحقیق: الشيخ زكريا عميرات، دار الكتب العلميه،  بيروت، چ1، 1416 هـ

5- عبد الله السعدی (وفات: 1376هـ) (تيسير الكريم الرحمن في تفسير كلام المنان) عبد الرحمن بن ناصر بن عبد الله السعدي  باتحقیق: عبد الرحمن بن معلا اللويحق، مؤسسة الرسالة، القاهره، چ1،  142هـ -2000 م

 

فهرست منابع تاریخی:

1- دانش‌نامه‌ی آريانا (دايرةالمعارف آريانا) این دانشنامه ثمره‌ی مساعی در حدود ۱٠٠ نويسنده از اكادمی علوم، پوهنتون‌ها و ساير نهادهای علمی در افغانستان می‌باشد، نشر شده درکابل، ۱٣۹۱ خورشيدی.

2- مهدیزاده کابلی، خراسان بزرگ مهد آیین زرتشت، مشهد: نشر نوند، چاپ اول - ۱۳۸۱ خورشيدی.

3- جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمۀ علی‌اصغر حکمت، ویراستاری پرویز اتابکی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۵ مرداد، ۱۳۸۵ خورشيدی.

4- مهر، فرهنگ، دیدی نو از دین کهن (فلسفه زرتشت)، تهران: جامی، ۱۳۸۰ خورشيدی.

5-اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۷۴ خورشيدی.

6- افتخارزاده، دکتر محمود رضا،کتاب (ایران، آیین و فرهنگ)، تهران،  رسالت ‌قلم‌.1377 خورشيدی

 



 
سیستم مؤثرِ آموزش زبان عربی در افغانستان
Adequate System of Arabic learning in Afghanistan
پژوهشی اندر باب راه‎کارها وچالش‎ها»
Research intercalary operations and growingpansies

نویسنده: پوهنیار شریف الله غفوری، استاد زبان عربی پوهنحی زبان وادبیات، پوهنتون تخار، افغانستان
Authoress: Sharifullah Ghafoori Associate Professor of the Arabic Department at the Language and Literature Faculty, Takhar University Afghanistan.
 
چکیده
سیستم آموزشی زبان عربی در کشور ما کهنه وارد بوده که کارکردگی آن به سال‎های قدیم در افغانستان بر می‎گردد، نظامی‌‎که محصور به معلم وکتاب وتخته است. در چنین نظام نمی‎توان شوق ورغبت نسل جوان را نسبت به یادگیری زبان عربی تحریک نمود وتوقع شایستگی آنان را در اندک زمان داشت. با وجودی‎که اصلیت نظام آموزشی مدرن زبان عربی، به ترغیب دانشجویان می‌اندیشد. در حقیقت سیستم تحصیلی مدرن، آموزش برای دانشجو است ونه دانشجو برای آموزش. طبق همین نظریه سیستم کنونی آموزش زبان عربی وطن ما، در وضعیتی نیست که راه را برای دانش آموزان آسان کند. بناءً نیازمندی به یک سیستم جدید، تصویری، صوتی وفیش کارت با موضوعات تازه وجای گذاری خلاقیت ونوآوری در آن؛ تقاضای جامعه‎ی امروزی است تا نظام آموزش، از منابع ومتون درسی گرفته تا شیوه‌های تدریس، از بندِ تقلید وقالب‌گرایی خارج شود. در حالی‎که نظام کنونی آموزش زبان عربی درکشور هنوز در دام تقلید از نظام کهنه» گیر مانده است.
کلید واژه‎ها: سیستم جدید، آموزش عربی، دانشجویان افغانی، نوآوری‎آموزشی، راه کارها، وراه چاره.
 
 
مقدمه
در هرکشور فراگیری قواعد زبان، اصول ترجمه، فهمیدن زبان بیگانه یک کمال علمی بوده ودانش آموخته زبان با مدرک تحصیلات عالی وبطور تخصصی جایگاه بسیار برجسته وممتازی را دارد. انکشاف در آموزش زبان از نظر فرهنگی، ی، اقتصادی و اجتماعی مرهون افراد تحصیل کرده، آگاه، دانشمند، محقق ومترجم می‌باشد.
توسعه وپیشرفت هرکشور بدون تربیت کدر علمی متخصص، مترجم، دانشمند ومحقق آرزوی دست نیافتنی تلقی می‌گردد. در حالی‎که سیستم مغلق وپیچیده آموزش زبان عربی، کهنگی و فرسودگی این سیستم در افغانستان، بی تخصصی، نا آشنایی وکم تجربه‎گی استادان درین زمینه، بی رغبتی نسل جوان به فراگیری زبان عربی در کشور را زیاد نموده وکیفیت تحصیل وکمیت فراگیری زبان عربی را دچار رکود ونا مؤفقیت ساخته است[[1]] واز دیر زمان است که نگارنده در فکر ارایۀ راه حل برای این وضعیت بوده وبا مطالعه وبررسی سیستم های آموزش زبان عربی سابقه وسالیان جستجو وکاوش درین راستا، حاصل کردن تخصص زبان عربی وبدست آوردن مدرک ماستری از بهترین پوهنتون بین المللی جهان؛ واداشت تا روی این موضوع ترکیز نموده وبا تغیر وضعیت ی در افغانستان وبهتر شدن موقعیت زبان عربی در کشور، این سیستم جدید آموزش زبان عربی که بنام  المحاورات الیومیة في تعلیم اللغة العربیة» معرفی می‎شود وکتاب های درسی این سیستم در چهار جلد گردآوری شده است که آراسته با دیزاین زیبا ومزین با دیکور های سیستم جدید چاپ وجذابیت آموزش زبان عربی در جهان است که در زمان تدریس، مجهز با سیستم صوتی، کتاب آنلاین بصورت فیلم آموزشی، آموزش کارت تصویری، وکتابنوشت همواره مجهز بوده واین ویژگی‎ها ست که مؤثریت وکارآیی آنرا پیش از پیش تضمین می‎کند واین سیستم را بیشتر موضوعات وعناوین تشکیل می دهد که صلح وامنیت ومصالح علیای کشور در آن نهفته وبرنامه های روزانه نسل جوان ودانش آموز ما را در جامعه تشکیل میدهد ومی‎تواند سبب تشویق وترغیب هر چه بیشتر جوانان ما در فراگیری زبان عربی در کمترین وقت گردد وگرد آوری این سیستم با برنامه های از قبل طراحی شده وآمار گرفته شده که بیشتر اکادمیک گونه بوده ومیتواند جوابگوی نیاز های دانشجویان ما در پوهنتون‎ها وآموزشگاه ‎های زبان باشد ومیتواند مورد استفاده درست ومثمر قرار گیرد  وجوانان ما در صورت فراگرفتن بهتر زبان عربی ومکالمه آن، میتوانند در بازار کار دنیای عربی از جمله کشور های خلیج عربی جذب شده ویا زمینۀ دعوت آنان را از طرف کشورهای عربی فراهم کند واین روند سیستم آموزش زبان عربی را درکشور تقویت نموده وسبب دست آورد های بیشتر درین راستا خواهد شد.
در مورد تاریخچه تحقیق میتوان به مقاله تعليم اللغة العربية للشعب الأفغاني» اثر پروفیسور دکتور گل محمد باسل[[2]] استاد بخش عربی دانشکده ادبیات وزبان‎های خارجی پوهنتون کابل، اشاره کرد که ایشان در راستای زبانشناسی، اساسات آموزش موضوعی واژه ها در قرآنکریم انجام داده اند که یک سلسله از تحقیقات ایشان تازه، خلّاق وبکر در راستای فراگیری زبان عربی وغنامندی دانشنامه‎ی دانشجویان زبان وادبیات بوده که تلاش ایشان قابل تمجید است  واین آثار وموارد دیگر  باعث احساس‎مندی وهدف مایان در ایجاد این سیسستم برای آموزش زبان عربی در افغانستان شد.
بنابراین برای رهایی از وضعیت کنونی واصلاحات لازم در نظام های آموزشی کشور احساس نیازمندی به یک سیستم فراگیر در راستای آموزش زبان عربی احساس می‎شد وتوجه جدی را درین زمینه می طلبد. اگر این سیستم در این مقطع تاریخی به صورت تدریجی راه اندازی نشود، پیامدهای منفی آن دامن همه جامعه را خواهد گرفت ونتیجۀ آن بدبینی دینی، ضعف کادرهای دانش آموخته وبیکار، حالت سرسام آوری را در جامعه بوجود خواهد آورد که جبران آن در اندک زمان آینده مشکل خواهد بود روی این ملحوظ این مقاله را برای آگاهی نسل جوان جامعه گردآوری وصادر خواهیم کرد تا جوانانی که سالیان متمادی با محبوبیت زبان عربی زیسته اند وحبّ آن در رگ وخون آنان عجین بسته؛ خبر شده واحساس خویش را در مورد ابراز داشته وپروانه وار بدور شمع معرفت آموزش زبان عربی جمع شوند وآنرا بدرستی فراگیرند.
این مقاله یک تحقیق همگانی بوده که گردآوری معلومات به شیوۀ کتابخانه‎ی-مقایسی ترتیب شده است یعنی معلومات در جریان تحقیق با استفاده از تجارب تدریسی نگارندگان وبا استمداد به آرای نویسندگان تحلیل وتجزیه شده است ودر مواردی در میان نظریات قدیمی وسیستم جدید مقایسه صورت گرفته وبرخی از آن  نقد نیز شده است .
 
 
 
ضرورت آموزش زبان عربی
زبان دارای نقش مهم وارزندۀ در زندگی انسان وارتباط جهانی دارد وهم در ساختن فرهنگ واجتماع انسانی نقش به سزایی داشته که این ارزشمندی از بعاد مختلف قابل بررسی است: یکی بُعد دینی آنست ودیگری بُعد فرهنگی واجتماعی آن که در یابلای بحث به اینها پرداخته می شود.
الف: بُعد دینی:- هیچ دینی در جهان یافت نمی شود مگر اینکه بواسطه زبان انتشار وگسترش یافته وهر قوم وملتی که از زبان دین شان کنار رفته اند دچار انحراف، از هم پاشیدگی، از دست دادن هویت واصلیت خویش شده اند. پس زبان عربی حلقه‎ی محکم وابزار ارتباط میان مسلمان ودینش بوده که بقای ایمان واسلام انسان را زمانی تضمین می کند که در پیروی از فرامین آلهی بسر برد واین احکام آلهی وقتی در نهاد انسان جای می‎گیرد وایدئولوژیک می شودکه آگاهی کامل از آن داشته باشد. علاقه بین دین وزبان بسیار محکم وقوی بوده که انفکاک نا پذیر هستند، هر گاه این علاقه قوی شود باعث افزایش وقوت ایمان انسان می‎گردد وهر گاه سسست وضعیف گردد باعث ضعف ایمان انسان می شود. پس کمال ایمان انسان متعلق به فهم ودانش وی از زبان عربی می باشد، زیرا این مسئله کدام مورد ساده وپیش پا افتاده نبوده بلکه امریست خیلی ها ارزشمند وبلند مرتبه که مرتبط به فهم درست احکام آلهی وشعایر عبادی می‎شودکه آموختن زبان عربی بقدر استفاده ازکتاب الله وسنت رسول الله صلی الله علیه وسلم واجب است.»[[3]] موارد متذکره اموری هستند که ملازم یکدیگرند ویکی دیگری را تقویه یا تضعیف می نماید بخاطری‎که ایمان به خداوند وفهمیدن زبان عربی دو کلید فهم کتاب الله وتدبر در آن می باشد به هر اندازۀ که این دو قوی یا ضعیف باشد به همان اندازه فهم کتاب الله وسنت رسول الله قوی یا ضعیف می‎گردد.
ب: بُعد فرهنگی واجتماعی:- طبق احصائیه زبانشناسان، 45% واژه های زبان فارسی و 65% واژه های زبان پشتو را کلمات عربی تشکیل می‎دهد چنانکه دکتور خسرو[[4]] فرشیدورد در مورد می گوید: زبان عربی تحت تأثیر عوامل مذهبی، ی، اجتماعی وفرهنگی بیش از هر زبان دیگری در فارسی تأثیر کرده است  وبه آن لغات، ترکیب وجمله قرض داده است به این جهت نیاز ما به این زبان بسیار است»[[5]] وهمین زبان شناس گفته است که: اگر کلمات زبان عربی از زبان فارسی خارج شود، زبان فارسی به یک زبان بیمار ومریض می ماند.»[ [6]] باقیاس به این نظریه ونویشته های دیگر میتوان گفت که اگر کلمات زبان عربی از فارسی وپشتو خارج شود، زبان فارسی بیمار وزبان پشتو به یک جسد بی روح تبدیل می‎شود وحیات آن مبتنی بر تقویت آموزش زبان عربی است.
با توجه به درستی نظریه دکتور خسرو میتوان گفت که دانستن زبان عربی برای نسل جوان وتحصیل کرده افغانستان بسیار مهم وضروری بوده وبیشتر کتاب های فرهنگی ما که از سالیان سابق در کتابخانه های افغانستان» نگهداری می‎شود یا به زبان عربی خالص است ویاهم بیشتر از کتاب با کلمات زبان عربی عجین شده است. ازین لحاظ است که دانشیار سوما نظری[[7]] استاد زبان وادبیات پوهنتون هرات وازجمله استادان پر آوازۀ کشور وفعال اجتماعی، که تدریس همه زبانها را در کشور لازمی دانسته وآموزش زبان عربی را از اولویات مهم جامعه افغانی قلمداد نموده است واز نسل جوان می‎خواهد تا با یاد گیری زبان عربی، زبان وفرهنگ خویش را تقویت نموده ودانش عصری خویش را با فراگیری ادبیات عرب وحفظ میراث گذشته خویش همت گماشته ودر راستای نگهداری آن اقدامات بی شایبه نمایند.[[8]]
با توجه به توضحیات فوق می توان گفت که آموزش زبان عربی یکی از مهمترین موردی است که دانشمندان به آن تاکید داشته اند وهم آموختن زبان عربی وفراگیری آن در راستای غنامندی ادبیات زبان کمک به سزایی را برای دانش آموختگان فراهم می کند. ازین لحاظ تاکید ما بر آموزش زبان عربی یکی از اولویت های جامعه انسانی بوده وباید سیستم مؤثری برای آموزش زبان عربی که قناعت بیشترخوانندگان واشتیاق دانشجویان را فراهم کند مهیا ودر دسترس قرار گیرد تا این نیازمندی مرفوع گردد.
 
بررسی سیستم‎های قدیمی آموزشی زبان عربی
هدف از بررسی سیستم های آموزش زبان عربی تجاهل در زحمات وتکالیف مؤلفین نیست بلکه زحمات آنان قابل قدر است وهمچنان بحث بر کهنگی واژه ها وموضوعات زبان عربی نیست بلکه بحث در مورد نا کارآیی ونا مناسب بودن آن در شرایط فعلی ومحیط پر فراز ونشیب کشور وبي‎میلی برخی از دانشجویان است که یک سیستم کارآمد وبَرُوز با کشش آموزشی وجذب سلیقه های آن در راستای فراگیری زبان عربی بکار برده شود که محتوای آن متناسب با محیط، ظرفیت، سویه، تنگی وقت وهزینه اقتصاد دانشجویان بوده باشد وتوجه آنان را به فراگیری زبان عربی ترغیب وجلب کند تا هر چه بیشتر مؤثر تمام شود. می‌خواهیم تا با یک نگاه کلی بر روند سیستم آموزش زبان عربی در گذشته وکار آمدی آن برای چند سال آینده را رصد نمایم. با این نظر گذرا بر برخی از سیستم های آموزشی ومشهور زبان عربی در کشور ‎که در حیطۀ مطالعه وبررسی نگارنده بوده واز آن فیض برده است قرار ذیل است:سیستم مشروع العربیة للجمیع» بنام عربي بین یدیك» در چهار جلد ضخیم که چهل سال قبل توسط مختار الطاهر حسین ومحمد عبد الخالق، تحت اشراف دکتور عبد الرحمن الفوزان گردآوری شده بود وبوسیله مؤسسة الوقف الإسلامي» در کشور عربستان سعودی چاپ ومنتشر شد واین سیستم که توسط اللجنة السعودیة لاغاثة الشعب الأفغانیة» در مدارس وآموزشگاه های مربوط مهاجرین افغان در پشاور راه اندازی شد.[[9]] ودر آن زمان شاید کارایی لازم را داشته چون دانشجویان آن زمان به تعلیم می اندیشیدند وبه حجم کتاب که این سلسلۀ بسیار قطور وطولانی است که برای دانشجویان ملال آور، وقت‎بر وپُر هزینه است وبرای نسل جوان امروزی طاقت فرساست. وباید برای فراگیری زبان عربی وقت طولانی واقتصاد زیاد را بایدتخصیص داد که در توان جامعه افغانی نیست. سیستم اللغة العربیة لغیر الناطقین بها» که بنام اللغة الضاد» مشهور است واز طرف عبد اللطیف احمد الشویرف ورجب الهادی ضیاف تحت اشراف دکتور محمد خلفة الأسود ودکتور مسعود عبد الله الوازنی گردآوری شده وتوسط جمعیة الدعوة الإسلامیة العالمیة-طرابلس» در چهار جلد نسبتًا ضخیم که سی سال قبل در کشور لیبیا در طرابلس نگاشته شد واین سیستم  گرچه طویل نیست وشامل عناوینی است که با فرهنگ وثقافت وظرفیت های محیط کشور ما نا سازگار بوده وموضوعات وعناوین نا متناسب وعجیب را احتوا کرده است. که از حیث کهنگی وعدم تناسب محیطی قابل تطبیق نیست.سیستم دروس اللغة العربیة لغیر الناطقین بها» که بوسیله دکتور فیهان عبد الرحیم گردآوری شده وتوسط برخی آموزشگاه های زبان بنام تدریبات في المحادثة» معرفی و از طرف پوهنتون اسلامی مدینه منوره[[10]] در چهار جلد چاپ ومنتشر شده است نسخۀ که در دسترس است سال چاپ آن 1408هـ است ممکن نوبت چاپ هشتم آن باشد چون نوبت چاپ درآن نیست،  واین سیستم که صوتی آن در دسترس نیست با توجه به امکانات آن زمان عربستان سعودی نگاشته شده وبرای کشور ما کارایی لازم را ندارد.سیستم العربیة للناشئین منهج متکامل لغیر الناطقین بالعربیة» که بنام العربیةللناشئین» شهرت یافته است وتوسط اداره تدوين کتاب های درسی[[11]] وزارت معارف کشور شاهی عربستان سعودی گردآوری ودر شش جلد نسبتًا ضخیم منتشر شده است که از انتشار آن تقریباً چهل سال گذشته است واین سیستم که برای دانشجویان غیر عرب در آموزشگاه های سعودی شده است که حکایت از یک محیط آرام واقتصاد عالی داشته وبرای دانش آموزان ما خیلی زیاد زمانبر واقتصاد کش بوده وکار آمد کافی را ندارد. سیستم الكتاب الأساسي»که توسط تعداد از استادان  معهد اللغة العربية پوهنتون أم القرى گردآوری شده [[12]] ودر شش جلد چاپ ومنتشر شده است نسخه که در دسترس است سال چاپ آن 1405هـ است واین سیستم که صوتی آن در دسترس نیست با توجه به ابزار درسی وامکانات پوهنتون ام القری نگاشته شده ومطالب آن اکنون وضعیت فعلی کشور ما کارایی لازم را ندارد.سیستم دیگری بنام علم اللغة التطبیقی وتعلیم اللغة العربیة»که توسط عبده الراجحی نگاشته شده واز طرف پوهنتون امام محمد بن سعود الإسلامیة در ریاض منتشر شده است وچون یک سیستم تحقیقی است که متناسب با ذهنیت دانشجویان عربی زبان بوده وبرای محیط عربی نگاشته شده است برای محیط جنگ زده ما نسبتًا نا سازگار بوده ونمیتوان آنرا هو به هو تطبیق نمود، ومیشود در لابلای سیستم جدید از تجارب آن مدد جست. سیستم الطریقة العصریة في تعلیم اللغة العربیة»که توسط دکتور عبد الرزاق سکندر مدير دار العلوم اسلامی بنوری تاون در کراچی جمع آوری گردیده ومنتشر شده است که دو جلد آن که اکنون در دسترس است گفته می‎شود که هدف از نگارش آن آموزش زبان عربی برای دانشجویان ترک مقیم آنجا عنوان شده است، چون سالیان زیادی بر آن گذشته واز محتوای آن کاسته وهم اکنون به زبانهای فارسی وپشتو هم ترجمه شده است ومیتواند یک کتاب کمک آموزش برای دانشجویان توصیه شود.سیستم العربیة لغة المسلم أینما کان ومن کان» که بنام لغة المسلم» مشهور است وتوسط الشیخ موسی الشهاب العراقی در دو جلد  نگاشته شده وتوسط لجنة خدمة اللغة العربیة –کراتشی[[13]]، در سال 2002م منتشر شده وهدف از گردآوری هم برای تعلیم دانش آموزان مدرسة ابن عباس کراچی گفته شده است ولغت نامه زبان اردو هم در آخرآن اضافه شده است گرچه این سیستم هم از نظر موضوعات وعناوین با محیط وذهنیت دانشجویان ما سازگار نبوده وهمچنان با ظرفیت وسویه دانشجویان ما همخوانی نداشته وطولانی مدت است. سیستم الطریقة الجدیدة لتعلیم اللغة العربیة» این یک سیستم پاکستانی  با مؤلف افغانی است وبرای آموزش زبان عربی در مدارس پشاور وجلال آباد ترتیب شده است ولی جزوه‎های آن با کاستی‎ها ونا رسایی های همراه است که نا مناسب بودن عناوین آن نسبت به محیط این حوزه را هویدا می سازد وبا سیستم معلم وکتاب وتخته بیشتر همخوانی داشته وسیستم عقب مانده است که با ذهنیت دانشجویان سازگار نیست.سیستم های چپتری که در افغانستان از طرف برخی از آموزگاران آموزشگاه‎ها ساخته شده است بیشتر بازاری بوده وبرای آموزش‎های کوتاه مدت ترتیب شده که حکایت از نا پختگی، نا رسایی وعدم تخصص مؤلفین آن دارد وموضوعات مهم واساسی جامعه را انعکاس نداده واگثرًا برگرفته از سیستم های وارداتی بوده که پدیده های اجتماعی را در سرتاسر افغانستان در نظر نگرفته  واگرچه تاثیرات کوتاه مدت داشته وبا یاد گرفتن چند جمله عربی وقت دانشجویان به پایان رسیده وادامه سیستم برای آنان طاقت فرسا وبا رکود اقتصاد همراه بود که متصف به نا کار آمدی است.
به یقین که این سیستم آموزشی پس از هدفی که ما از مرام خود به دست آورده ایم به دور از طبیعت نیست؛ بلکه وقتی می خواهیم زبان عربی را با یک برنامه درسی صحیح یاد بگیریم ، باید ماهیت خلاق برنامه درسی روشن آن را تقلید کنیم؛ وطبیعت برای ما سوژه داده است که چگونه هر جوانی‎که زبان را فرا می گیرد فکر می کند به او تحمیل شده است. برای گذراندن مراحل آموزش در سه مرحله: شنوایی وتدریس، سپس شبیه سازی و تقلید، سپس نوآوری وآفرینش است. [[14]]  این سیستم های آموزش از طبیعت آموزش زبان دور بوده وقابل کارایی بهتر در وطن ما  نیست.
نارسایی‎ها وکاستی‎های سیستم های سابقه
نظام های آموزشی  زبان عربی در موارد زیر به چالش مواجه بوده وحس کار آمدی را ندارد:این سیستم های آموزشی که برای آموزش غیر عرب در کشورهای عربی تدوین شده  بود، به سالیان قبل در حدود چهل وپنجاه سال ویا بیشتر از آن؛ بر می‎گردد.سیستم های آموزشی زبان عربی در افغانستان بسیار کهنه وفرسوده بوده وجوابگوی نیازمندی های نسل جوان امروزی در کشور ما نیست.[[15]]سیستم های آموزشی زبان عربی برای محیط پر تجمل عرب و برای فراگیری غیر عرب درکشورهای ایشان ترتیب شده ودر محیط ما کارآیی اش نسبتًا کمتر است.برخی از سیستم های آموزشی زبان عربی بسیار مطول و وسیع بوده که برای جوانان امروزی ما خسته کن، وقت کش وپر هزینه است.سیستم های آموزشی زبان عربی سازگار با ظرفیت، سویه وذهنیت جوانان امروزی ما نبوده وکار آیی لازم را در محیط ما ندارد.سیستم های آموزشی با روش های قدیمی تدوین شده وبا متناسب با تکنالوجی معاصر ترتیب نه شده در جهت جلب توجه نسل جوانان ما مؤثر نبوده وسردچار نا کارآمدی است.
باتوجه به نگاهی اجمالی به نا کارآیی‎های سیستم های سابقه آموزش زبان عربی در کشور که تعداد زیادی از اهل نظر به آن اصرار دارند وانتشار بی سابقه آن در شبکه های اجتماعی دلیل بر این مدعاست. واین سیستم باعث در مشقت انداختن ودل‎سردی دانشجویان در مرحله آموزش زبان عربی شده است که پیام نا کارایی آن را به جامعه مخابره می‎کند و از روند نهادینه شدن آن جلوگیری نموده چون دانشجویان سهم فعال در زمینه را ندارند واین روند جلو توسعه وگسترش زبان عربی را گرفته است. درین زمان در جستجوی سیستم بدیل بودکه خوشبختانه در دسترس است، وتمام مواردی که برای آموزش یک زبان ضرورت است از جمله: کتاب مطبوع، کتاب تصویری، کتاب صوتی، کتاب شنیدنی، کتاب پروجکتوری، فلم های آموزشی زبان وفلش کارت کتاب آماده بوده وهمزمان با تدریس در دسترس علاقمندان قرار گرفته وبا روش ساده، کم هزینه، در وقت کم وهزینه اقتصادی کمتر میتوان زبان عربی را آموخت.
ویژگی‎های سیستم جدید وکارآیی‎های آن
این سیستم جدید آموزش زبان عربی که بنام  اَلمُحَاوَرَاتُ الیَومِیّةُ فِي تَعلِیمِ اللُغَةِ العَرَبِیَةِ» یعنی (گفتگوی روزانه در زبان عربی)معرفی می شود ومشهور به نام کوتاه اَلمُحَاوَرَاتُ الیَومِیّةُ» است  ودر چهار جلد گردآوری که یک جلد آن چاپ شده وجلد های دیگر زیر چاپ است. این سیستم تمام تجارب سیستم‎های فوق را در خود جای داده است. برای وضاحت بهتر ویژگی‎های آن را زیر بیان می کنیم:این سیستم آراسته با وسائیل تکنالوجی جدید ونظام عصری آموزش زبان عربی در جهان است.[[16]]گرد آورندگان واهل خبره ومتخصص زبان این سیستم را بوجود آورده اند که این مورد خیلی مهم واساسی در برنامه ریزی سیستم های آموزشی است.[[17]]با عناوین جالب که متناسب با محیط ماست ومحتوای فشرده ومختصر آراسته شده است.یکی از پیچیده شدن آموزش زبان عربی انبار کردن قواعد دستور زبان عربی در یک کتاب است، که روند فراگیری زبان را با مشکل مواجه می سازد. درین سیستم قواعد ضروری زبان عربی بصورت ساده، کوتاه وفشرده وبا مثال‎های محیطی بیان شده است.   آراسته با ابزار تکنالوجی است که همواره با شیوۀ تدریس آسان وساده ترتیب شده است.[[]]با سیستم تدریس صوتی مجهز بوده ودر کنار تدریس برای دانش آموزان ودانش جویان کتاب صوتی برای بهتر آموختن در اختیار شان قرار گیرد.کتاب آنلاین وکتاب بصورت فیلم آموزشی در آورده شده تا برای دانشجویان محیط درس عربی فراهم کند.درآغاز درس آموزش کارت های تصویری برای دانشجویان توزیع گردیده ونکات عمده درس را قبل ازدرس در اختیار آنان قرار داده وپس ازدرس فیش کارت خلاصۀ از آن بوده که جهت آماده کردن ذهن دانشجو وفضای آموزشی مفید است.این سیستم باکتابنوشت عربی مجهز بوده وطریق نویشتن خطوط عربی وروش ساده آموزش آن را در اختیار دانشجویان قرار می دهد.فیدبک کارت که این سیستم را باسیستم های سابقه متمایز می سازد واز طریق این میتوان وضعیت ذهنی دانشجویان را بررسی نموده وتوجه فکر عربی را در ذهن دانشجو بوجودآورد. فضا وذهنیت عربی، با تغییر وضعیت ی در کشور، رغبت وشوق جوانان برای فراگیری زبان عربی بیشتر شده وتوجه کشورهای عربی هم را میتوان جلب کرد تاکه توجه خویش بالای این ملت فراموش شده، بیشتر نموده وامیدواری فرصت های بهتری را برای این سیستم بوجود آورد.با معرفی بهتر این سیستم در آموزش زبان عربی وراه اندازی آن، جایگاه آن را در سطح نفوس بین الملل بیشتر نموده دانش آموختگان زبان عربی را در موقعیت بهتر درسطح منطقه قرار می دهد.بازگشت زبان عربی به جایگاه دینی وی خویش این موضوع را در ذهن جوانان جهان سوم، بهتر از قبل بوجود آورده ومقام ومنزلت آن را در بین امت اعاده خواهد کرد.با توجه به آنچه ارایه شد وموارد دیگر؛ مؤثریت وکاراآیی این سیستم آموزش زبان عربی را پیش از پیش تضمین کرده و وضعیت بهتری قرار را برای دانشجویان مهیا می سازد.
امیدوار هستیم که با اجرای این سیستم راه را برای هر چه بیشتر فراگیری زبان عربی بصورت بهتر برای نسل جوان دانش آموز ، فراهم شده ودر غیر این صورت حاکمیت تقلید فکری- سنتی برخی از متولیان امور اکادمیک واندیشة انحصارگرایانه‌ی که از گذشته به ارث رسیده است بیش از گذشته با استفاده از امکانات نو وتلفیق گرایش‎های سنتی ومدرن سرنوشت آمار آموزش زبان عربی وعدم جذب جوانان به بازار کار کشورهای عربی را برای سالها به تأخیر خواهد انداخت.
 
نتیجه گیری
این سیستم گفتگوی روزانه در زبان عربی اَلمُحَاوَرَاتُ الیَومِیّةُ» سبب تشویق وترغیب هر چه بیشتر جوانان ما در فراگیری زبان عربی خواهد شد وفرصت این را مهیا می‎کند که فرصت کم ودر اندک وقت بتوان گفتگوی زبان عربی را فرا گرفت وروزنۀ امیدواری برای هر چه بیشتر فراگیری زبان عربی مهیا شود، این سیستم که در پیوند وتجدید سیستم های قبلی بدست آمده یک سیستم موفق می‎تواند باشد وهمچنان تجارب استادان نخبه ودکتوران زبان عربی در پوهنتون های افغانستان از جمله دکتوران زبان عربی پوهنتون کابل، ننگرهار، هرات، البیرونی، وپوهنتون تعلیم وتربیه را در امر گردآوری وتهیه وترتیب این سیستم با خود داشته واز تجارب آنان بهره برده شده است ومی‎خواهد با این وضعیت نه تنها یک واحد مناسب برای فراگیری زبان عربی در کشور بوجود آید بلکه یک نصاب واحد در تمام رشته های عربی پوهنتون های افغانستان برای مضمون "المحاورة" و(التدریبات والمحادثة) بوجود آورد ودرین زمینه امکانات تمام استادان را توحید نموده ویک نصاب تحصیلی واحد وکارآمد را بوجود آورد.
چون این سیستم بیشتر اکادمیک بوده ومیتواند در پوهنتون های کشور وآموزشگاه ها برای فراگیری زبان مورد استفاده قرار گیرد درصورت بیشتر درخشیدن دانش آموختگان زبان عربی ونمایش شایستگی آنان در مکالمه عربی، ویراستاری، بازخوانی آثار، نویسندگی آنان را در موقعیت بهتری در جامعه قرار داده وآنان میتوانند در بازار کار دنیای عربی از جمله کشور های خلیج بیشتر جذب شده وشغل زایی مناسب وبهتری برای آنها دریافت واستخدام گردند واین روند (گفتگوی روزانه در زبان عربی) را تقویت نموده وسبب دست آورد های بیشتری درین راستا خواهد شد. در حالی‎که ضرورت جامعه ما هم همین خواهد بود که افراد تحصیلکرده، کار ، شغل متناسب با رشته وگرایش تحصیلی خود را می طلبند اما اگر به صورت درست در رشته مورد نظر تخصص لازم را فرا نگرفته باشند، این امر پتانسیل کارآیی ومدیریتی آنان در در داخل وخارج کشور کاهش داده و زمینة رشد نیتی عمومی و فساد اداری را بیش از پیش فراهم می‌سازد.
منابع ومراجعنظری، دانشیار سوما. (1395هـ) "طرق تدریس اللغات الأجنبیة (2)"، (اندیشه: فصلنامه علمی- پژوهشی علوم اجتماعی پوهنتون هرات) سال چهارم، شماره 1و2، صص232-242.اسکندر، دکتور عبد الرزاق. (1996م) الطریقة العصریة في تعلیم اللغة العربیة، کراتشی، دار العلوم اسلامی بنوری تاؤون.الأسود، دکتور محمد خلفة  ودکتور مسعود عبد الله الوازنی. (1405هـ) اللغة العربیة لغیر الناطقین بها (1-4)، لیبیا: جمعیة الدعوة الإسلامیة العالمیة-طرابلس.چینی، دكتور محمود إسماعيل وناصف مصطفى عبد العزيز. (1428ه) مرشد المعلم في تدريس اللغة العربية للناطقين بغيرها، ریاض: مكتب التربية العربي لدول الخليج، ط8ـ.حسین، مختار الطاهر ومحمد عبد الخالق ودکتور عبد الرحمن الفوزان. (1402هـ) سلسلة عربي بین یدیك (1-6)، الریاض: مؤسسة الوقف الإسلامي به همراه اللجنة السعودیة لاغاثة الشعب الأفغانیة.الراجحی، دکتور عبده. (1408هـ) علم اللغة التطبیقی وتعلیم اللغة العربیة، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامیة.شوق، محمود احمد. (2001م) الاتجاهات الحديثة في تخطيط المناهج الدراسية في ضوء التوجيهات الإسلامية، بیروت: دار الفكر العربي.عبد الرحیم، دکتور فیهان. (1403هـ) دروس العربیة العربیة لغیر الناطقین بها تدریبات في المحادثة» (1-4)، المدینة المنورة: الجامعة الإسلامیة.العراقي، الشیخ موسی الشهاب. (2002م) لغة المسلم العربیة (1-2)، کراتشي: لجنة خدمة اللغة العربیة –کراتشي.العریان، محمد سعید (1937م) "الضعف في اللغة العربية"،(القاهرة: مجلة الرسالة التي أصدرها أحمد حسن ايات باشا) شماره210 ص22.علیمی، دکتور عبد الرافع. (1395هـ) "بررسی رابطه زبان عربی ودین اسلامی"، (مجله علمی- تحقیقی البیرونی، تابستان) سال دوم، شماره چهارم، ص76.غفوری، أ.شریف الله. (20م) المحاورات الیومیة في تعلیم اللغة العربیة (1) کابل: انتشارت تمدن شرق.غفوری، أ.شریف الله. (2019م) المحاورات الیومیة في تعلیم اللغة العربیة (2-4) پشاور: دار الفکر للطبع والتوزیع.فرشیدورد، دکتور خسرو. (1348هـ) عربی در فارسی، تهران: کتابخانه طهوری، چ2 افست.لجنة التألیف والتدوین. (1998م) العربیة للناشئین منهج متکامل لغیر الناطقین بالعربیة (1-6)، الریاض: مملکة العربیة السعودیة.مدکور، علی احمد. (2001م) مناهج التربية أسسها وتطبيقاتها، بیروت: دار الفکر العربي، ط2.
 
[1] - برای معلومات وتجاب بیشتر در زمینه برنامه‎ریزی آموزش زبان به این کتاب مراجعه کنید: چینی، دكتور محمود إسماعيل و ناصف مصطفى عبد العزيز (1428هـ) مرشد المعلم في تدريس اللغة العربية للناطقين بغيرها، ریاض: مكتب التربية العربي لدول الخليج، ط8، ص12-43.
[2] - پروفیسور گل محمد باسل فرزند محمد بشیر متولد سال 1972م درۀ غوربند ولایت پروان است که دکتورای خویش را از پوهنتون بین المللی اسلامی- اسلام آباد فراگرفته وتیزیس خویش را تحت نام المعرب والدخيل في اللغة» درسال 2003م مؤفقانه به انجام رسانیده است که یک تحقیق در راستای زبانشناسی است وتا سال 2011م درین پوهنتون به تدریس مشغول بود ومتعاقباً در سال 2012م به حیث استاد در دانشکده ادبیات وزبان‎های خارجی پوهننون کابل مقرر شد. از موصوف آثار وتحقیقات زیادی به نشر رسیده است که از جمله: ظاهرة الصفة والموصوف بين اللغتين: العربية والفارسية (تیزیس ماستری) ومقاله‎های: دور القوانين الصوتية والصرفية في معرفة الكلمة العربية الأصلية من الدخيلة (دراسة لغوية)، المعربات في القرآن الكريم (دراسة لغوية)، المعربات في الحديث النبوي الشريف، الصوت اللغوى عند القدماء والمحدثين(دراسة لغوية)،، الجملة ذات الموقع النحوي الواحد في كتاب سيبوية، الفواصل القرآنية (دراسة صوتية)، هود المجامع اللغوية في الدول العربية في ظاهرة التعريب ومجمع اللغة العربية بالقاهرة نموذجًا، أثر إثبات الألف وحذفها في تفسير الآيات القرآنية را نام برد.
 http://afghanphdunion.net/detailview/teacher/4
[3] - علیمی، دکتور عبد الرافع  (1395هـ) "بررسی رابطه زبان عربی ودین اسلامی"، (مجله علمی- تحقیقی البیرونی، تابستان ) سال دوم، شماره چهارم، ص76.
[4] - پروفیسور دکتور خسرو فرشیدورد استاد دانشکده ادبیات پوهنتون تهران ایران بوده است، موصوف در سال 1326خورشیدی به صفت آموزگار در دبیرستان عالی تقرر حاصل کرد ومتعاقبًا به صفت استاد در پوهنتون تهران مقررشد وسالیان درازی را درین رشته تدریس نموده وآثار زیادی از ایشان درین زمینه به چاپ رسیده است که کتاب عربی در فارسی، نقش دستوری کلمات عربی در فارسی، ترکیبات عربی در فارسی، تاثیر قواعد عربی در فارسی وتغییر شکل کلمات عربی در فارسی از آثار آنست.
[5] - نگاه شود فرشیدورد، دکتور خسرو (1348هـ)  عربی در فارسی، تهران: کتابخانه طهوری، چ2 افست، صفحه نخست(پیشگفتار).
[6] - نفس مصدر صص1-125.
[7] - دانشیار سوما نظری بنت محمد ابراهیم یکی از استادان زبان وادبیات عربی دانشکده ادبیات وعلوم بشری پوهنتون هرات بوده که درجه تحصیلات خویش را تا مقطع ماستری در زبان وادبیات ادامه داده واز ایشان یک اثر وچندین مقاله علمی در زمینه تدریس زبان عربی به نشر رسیده است. برای معلومات بیشتر به این لینک مراجعه شود: www.hu.edu.af/prs/%D8%AF%DB%8C%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%AA-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%DB%8C
[8] - نظری، دانشیارسوما (1395م)"طرق تدریس اللغات الأجنبیة (2)"، (اندیشه، فصلنامه علمی- پژوهشی علوم اجتماعی پوهنتون هرات) سال چهارم، شماره 1و2، صص232-242.
[9] - حسین، مختار الطاهر (1401هـ) "مشروع العربیة للجمیع عربي بین یدیك»" پشاور: اللجنة السعودیة لاغاثة الشعب الأفغانیة. مقدمه.
[10] - عبد الرحیم، دکتور فیهان (1408هـ) دروس العربیة العربیة لغیر الناطقین بها (1)، مدینه منوره: الجامعة الإسلامیة.تصدیر الکتاب.
[11] - اداره تدوین کتاب درسی، (1998م) العربیة للناشئین منهج متکامل لغیر الناطقین بالعربیة(1)، ریاض: عربستان سعودی، مقدمه.
[12]- لجنة من أساتذة معهد اللغة العربية (1405هـ) الكتاب الأساسي، بجامعة أم القرى: وحدة البحوث والمناهج بمعهد اللغة العربية.
[13] - عراقی، الشیخ موسی الشهاب (1408هـ ق) العربیة لغة المسلم أینما کان ومن کان بنام لغة المسلم»: کراتشی: لجنة خدمة اللغة العربیة، مقدمه.
[14] - العریان، محمد سعید (1937م)" الضعف في اللغة العربية" (مجلة الرسالة التي أصدرها حسن ایات) شماره210 ص22.
[15] - نگاه کنید به سلسلة العربیة للناشئین ، چاپ ریاض: عربستان سعودی، 1998م ، ودرسهای 13، 15، 28 و32.
[16] - مدکور، علی احمد (2001م)  مناهج التربية أسسها وتطبيقاتها، بیروت: دار الفکر العربي، ط2، ص37-4.
[17] - شوق، احمد محمود (2001م) الاتجاهات الحديثة في تخطيط المناهج الدراسية، بیروت: دار الفکر العربی، ط1، ص 363.
[] - نفس مصدر صص267-280.


حمیده قطب وسفر شبهنگام در خار

 

پوهنمل شریف الله غفوری

استاد پوهنحی زبان وادبیات پوهنتون تخار

مقدمه

وفاداری وفداکاری از ویژگیهای اساسی بانوی مسلمان است که با آن اصلیتش هویدا میشود وبدین سبب شایسته نخواهد بود نقش ن فداکار که نصف از پیکر جامعه انسانی است؛ را نادیده گرفت واز ایثارگریهای آنان سخن به میان نیاورد. درحالیکه بانوان مسلمان تجربه های ارزشمندی را در میدانهای خون وشهادت گذرانده اند؛ هم خود به صحنه مبارزه وجهاد شتافته اند وهم شوهران و برادران و فرزندانشان را راهی میدان نموده اند.

بانوان قطب فرزانه‎گانی اند که ارزش، قداست، اصالت جهاد،  مبارزه شان فرسنگها از مبارزه دیگر ن پیشی دارد. این بانوی تا آن جا مبازه کردند که مرشد عام اخوان آنان را به صراحتِ تمام همکاران حرکت اسلامی ورهبران آن خواندند. برخی از ین بانوان شهکاریهای بی مثالی را که در امر گسترش اسلام وسر بلندی مسلمین مؤثر بوده، به انجام رسانیده اند وسرمشق خوبی برای تمام خواهران مؤمن ما در عصر کنونی وآینده را رقم زده اند.

زندگی ومبارزۀ بی امان حمیده قطب در ایّامی شکل می‌گیرد که هنوز دوشیزۀ نوجوان وبی پناهی است که درین مسیر پر مخاطر گام بر میدارد وآغاز جوانی این دوشیزه پر از مصایب، رنج، زندان وشکنجه است وبا انواع از ابتلاء وآزمایش‎ دست وپنجه نرم میکند تا اینکه لقب بیوۀ زندان حربی» را به وی می دهند، موصوفه اساس زندگی خویش را بر مبنای باورهای ایمانی خویش تهداب گذاری نموده بود وتا آخر هم بعهد خود وفادار ماند ازین وجه دوستی ایمانی ایشان را به طرف ایثار وفداکاری بزرگی رهنمون شد که سعادت دنیا وآخرت ایشان را رقم زد وداستان حیرت بر انگیز آنان در حافظه روزگار ماندگار شد.

بانوییکه قلم از وصف فداکاری ورشادتهای آن ناتوان است و بالاتر این که هیچ انسانی نمی تواند انگیزههای معنوی وفکری آن را در راستای ایثار وشجاعت به تصویر بکشد. و اینها همه به برکت ارزشهای اصیل و متعالی اسلام به ویژه ارزشهای حماسی ومعنوی است که درین امت وجود دارد. تردیدی نیست که برای بانوان ما الگوهای جامعِ زندگی و حضور اجتماعی و سرمشقهای انسانی و اسلامی، شخصیتهای پاک و ارزندهی چون حمیده قطب هست که در کانون گرم خانوادۀ تربیت شده که شخصیت انسانی آنان در وی اثر گذاشته است. چه اینکه بانوان سلحشور ومتعهد وانقلابی ما که در چارچوب اندیشه های تابناک سید قطب ونهضت اصیل وکاملاً دینی انقلاب اسلامی تشخص یافته وخوشه چین اوامر واندیشه ها شخصیتهای بزرگی صدر اسلام ویاران واصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند، خود الگوی دیگر ن جهان به ویژه بانوان مسلمان می باشند و این مایه افتخار وبالندگی است. معارف وارزشهای والایی که از پیامبر اکرم صلیالله علیه وسلم و ویاران راستینش بر جای مانده و دستمایه حیات طیّب» وزندگی سراسر امید ونشاط وعزت و معنویت همه کسانی است که به فضیلتهای انسانی وزندگی برتر در این دنیا وحیات جاودانه در آخرت می اندیشند.

درین مقاله کاوش مختصری در مورد حماسه آفرینیها و فداکاری‌های  این بانوی مسلمان انجام شده که به مشکلات دعوت، مبارزه وزندگی مشترک وی پرداخته شده است که سرمشق نیکویی برای تمام خواهران مؤمن ما در عصر کنونی وآینده است.

 

  1. شخصیت تاریخی حمیده قطب

پاکدامنی وعفت نفس حمیده قطب در سالیان حبس وزندان وتحت شدید ترین شکنجه وفشارهای سخت محبس به لطف پروردگار کمترین آوازۀ بد نامی نداشته واین بانوی شجاع در سخت ترین شرایط زندان توانست از حریم خویش دفاع نموده وعفت وپاکدامنی خویش را حفظ کند، خوشا به شجاعت وشحامتی که بانوان خانواده قطب وسازمان ن مسلمان از آن برخوردارند وسر مشق خوبی برای ن مسلمان ما در عصر حاضر و الگوی جاودانی برای ن مسلمان در آینده گذاشتند، شاید کسانی درین زمان و عصور آینده باور کردن به رویداد این داستان برایشان مشکل باشد واین را یک داستان افسانوی بشمارند در حالیکه تحقیق حاضر که حاصل مقاله علمی بنا بر منابع مؤثق است تا الگوی واقعی را برای ن مسلمان معرفی کند چون داستان حمیده قطب نور افگن مسیر همۀ بانوانی است که با عزت وتعالی معنوی خود وجامعه می اندیشند وخوشبختی را تنها در کسب خشنودی خداوند وعمل به مسؤولیتهای دینی در هر شرایطی می دانند وهمه را به آن فرا میخوانند.

حمیده قطب دختر ابراهیم قطب در ماه نومبر سال 1937م در قاهرة پایتخت مصر چشم به جهان هستی گشود. پس از چندی خانواده به سوی صعیدکوچید و او دوران کودکی را در در روستای صعید مصر سپری نمود وازمحیط سرسبز، دلکش وطبیعت زیبای آن تأثیر پذیرفت وتصویرها ومنظرههای زیبا آن در مشاعر واحساس وی خاطره‌های زیادی را ترسیم نمود که باعث رشد دنیای ادبی وی شد.

حمیده قطب در یک خانواده متوسط از پدر ومادر دیندار که فرهنگ دینی ومیهنی اسیوط سالهای درازی در رگ‌، خون ومشاعر ایشان نقش بسته بود؛ در حالی به دنیا آمد که پدرش رحلت نموده بود وسه سال پس از تولد مادرش را هم در سال 1940م از دست داد. دنیای کودکی ومرگ‌ ناگهانی‌ مادرش‌، او را یتیم وبرادرانش را شدیداً دچار غم‌ و اندوه‌ کرد، تا آنجا که‌ خود را در زندگی‌ تنها و غریب‌ می‌دیدند.

سرپرستی وکفالت او بدوش برادر بزرگش سید قطب (صاحب تفسیر فی ظلال القرآن) افتاد، سید قطب‌ در زندگی‌اش‌ ادیب‌ بزرگی‌ به‌ شمار می‌رفت‌. در واقع‌ زندگی‌ ادبی‌ و روشنفکری‌ او عمیقاً در اثر برخورد با عباس‌ محمود العقاد شکل‌ گرفت‌، او در ابتدا از کسب رومه‌نگاری، مقاله‌نویسی وداستانسرایی امرار معاش خود وخانواده خویش را تأمین میکرد که هر کدام با تحمل مشکلات وپایداری در مسیر فراگیری علم ودانش به مدارج تحصیلی بالا وموفقیت ‌های چشمگیری نایل شدند.

حمیده قطب درس های ابتدایی وثانوی را در قاهره ودانشکده را نیمه تمام رها کرده بود ودر سال 1965م که عمر وی 29 سال بود با همراه برادرانش وخواهرش امینه قطب بندی شد، او به خاطر برادرش سید قطب به زندان افتاد و مورد شکنجه مأموران زندان قرار گرفت. او پس از سپری کردن شش سال وچند ماهی زندان در سال 1972م رهاشد وقویتر از گذشته، در مسیردعوت دین الهی واهداف والای انسانی تلاش قرار گرفت ودرین راستا با مشکلات ورنج ها وشکنجه های حکومت استبدای مواجه شد وزمانی زیادی را در زندان با انواع مصایب سپری نمود وجز صبر در برابر مصایب ومقاومت در برابر ظلم  واستواری بر کلمه لا اله الا الله سر مشقی به ارمغان نگذاشته است وسپس به همراه شوهرش به فرانسه رفته ودر آنجا اقامت گزیدند. حمیده قطب با وجود مصروفیت های خانواده ودعوت توانست تحصیلات خویش را ادامه دهد وبرای فرا گرفتن زبان فرانسوی در آموزشگاه زبان فرانسوی ثبت نام میکند ومتوازی به آن در دانشکده زبان وادبیات پوهنتون پاریس شامل میشود ودر سال 1976م از رشته زبان وادبیات عربی فراغت حاصل نموده وسپس در رشته تاریخ تخصص ماستری خویش را هم دریافت میکند وتیزیس خویش را تحت نام قضاوت در بین علی ومعاویه رضی الله عنهما التحكيم بين عليّ ومعاوية» (پژوهش تاریخی-تحلیلی) نویشت ومؤفقانه تحت اشراف یک استاد فرانسوی دفاع نمود.

اوکتاب هایی به نام رحلة في أحراش الليل» ودرس في الصغر» نویشت. باورمندی حمیده قطب به مسائل اسلامی در این کتابها کاملاً واضح است. وی در مقدمهی کتاب رحلة في أحراش الليل» می نویسد: در حقیقت آنچه به آن حرص شدید به نویشتن داشتم، راستی ودرستی است. در قدم اول حقایق تاریخی را درست انعکاس بدهم، تاریخ آنست که از درستی، اشتباهات ومشکلات در مسیر عمل اسلامی حکایت کند واین مسیری است که هیچ شکی در راه رسیدن به اهداف عالی از طریق آن نیست  هدف او اعلای کلمت الله در زمین است، با وجود آنکه خطر ها ومشکلاتی در مسیر آنست». وبه مناسبت وفات خواهرش أمینه قطب در سال 2007م یک مقالۀ پرسوزی نگاشته ودر آن چنین می نویسد: مدیر مهربان مجله منبر الداعیات با مهربانی از من خواستند که فشردۀ از زندگینامه أمينة قطب» که خواهر نسبی وخواهر فکری من بود، وچند روز قبل از دنیا رخت بست پس از زندگی سخت وپر قساوت که  از دنیای فانی را تجربه کرد؛  را بنویسم»

حمیده قطب هنگامیکه از زندان بیرون آمد، خود را هم‌چون سرباز امانتداری تسلیم رضای حق کرد تا فداکاری های جدیدی انجام دهد؛ او از شادی بال در نیاورد تا هم‌چون شخص آزاد شده‌ی به خانه بشتابد واز آزادی بهره گیرد؛ زیرا این کار، مناسب یک شخص و سرباز عقیده نیست و دنیا برای یک فرد مسلمان صحنه دعوت وگسترش دین آلهی است. نا گهان فرمان حق متحقق می شود ودکتور حمدی مسعود آنرا از برادرش محمد قطب خواستگاری میکند وحمیده هم به فرمان حق لبیک گفته به ازدواج تن میدهد، نمیگوید هنوز من آماده نیستم ومن سالیان را در زندان بودم واکنون وقت ازدواج من نیست وباید صبر کرد چون معطلی فرمان حق تعالی را نمیخواهد که رکن اصیل در زندگی است با ازدواج موافقت نموده وتنها اینقدر بازجویی میکند که دکتور حمدی مسعود از تبار نیکو کاران وشیفتهی فداکاری ها وقربانی های خانواده قطب است.

حمیده قطب چهل سال از عمر خویش را با دکتور حمدی مسعود که شرین ترین اوقات زندگی مربوط آنان بود در شهر پاریس کشور فرانسه سپری نمودند. تا اینکه داعی اجل او را در روز جمعه 23 شعبان 1433 هـ مصادف به 13 يوليو2012م در ساعت دوبجه ظهر، فرا خوانده ودر منزلش در نواحی ماسی شهر پاریس  به رحمت حق پیوست. ونماز جنازۀ موصوفه را در روز سه شنبه 17 یولیو2012م در مقر اتحاد المنظّمات الاسلامية اداء نمودند. اللهم ارحمها رحمة واسعة. همه انسانها خواهند مرد، اما مرگ ها در خود رنگ وبوی موفقیت ندارند بجز مرگی که برای هدف والای انسانی باشد.

 

  1. ازدواج با دکتور حمدی مسعود

داستان ازدواج  حمیده قطب با برادر مجاهد دکتور حمدی مسعود که از نوع داستانهای تراژیدی است وخیلی شگفت از ناحیهی مقاومت وسر سپردگی افراد آنست که نمونهی  بارزی از شهامت بانوان تریخ است وبرای نسل‌های آینده چراغی درخشنده و تابان بر فراز راه خواهد بود.

دکتور حمدی مسعود اهل مصر ومتولد سال 1940م در قاهره ودانش آموخته دانشکده طب بود وتخصص خویش را در طب جراجی از از دانشکده طب القصر العيني- پوهنتون قاهره بدست آورده بود وچندین سالی را در شفاخانه قصر عینی قاهره وظیفه اجراء می کرد وبالآخره به فرانسه رفت ودر دانشکده طب بخش جراحی قلب و عروق جراحة القلب والأوعية الدموية» پوهنتون پاریس به صفت استاذ مقررشد ودر شفاخانه مربوط به پوهنتون وظیفه اجراء میکرد وازجمله دکتوران حاذق وماهری است مربوط به جوانان مسلمان است برخیها او را طبیب خانواده قطب  ومشاور طبی ایشان میدانند بنا بر پاسخی‎که دکتور حمدی مسعود بر پرسش مجله منبر الداعیات در مورد ازدواجش با حمیده قطب مطرح نموده بود؛ چنین می گوید: تصمیم من در مورد مصاهرت با خانواده شهید سید قطب برای ازدواج خواهرش حمیده (حبیبة القلب)، این تصمیم سالها پس از اولین ملاقات وی در اکتبر 1960م اتخاذ شد که وی برای معالجه در شفاخانه القصر العینی آورده شد که از شفاخانه زندان لیمان طرّه به آنجا محول شده بود، و دوره دوم دیدار، هنگامیکه وی برای معالجه در سال 1961م به بیمارستان القصر العینی آورده شد. به محض آزادی از زندان وآزادی عفو صحی اش در سال 1964م به رهبر شهید پیشکش خواستگاری وازدواج ش حمیده را نمودم، امّا در طی سالهای طوفان و پریشانی منتظر ماندم که سال 1965م فرا رسید وروابط من با خانواده در طول سالهای سخت ودشوار قطع نشد زیرا من نه تنها خواستگار حمیده قطب بودم بلکه طبیب خانواده  وداکتر مشاور ایشان نیز بودم وآن خارج از وظیفه وساحۀ کاری من بود. تا که از جانب خدا رفعتی پیش آمد ویکی از اعضای برادر استاد محمد آزاد شد وبه دنبال آن حمیده از زندان رها شد ومن شاهد آن بودم متعاقباً قضیه ازدواج را با ایشان درمیان گذاشتم با موافقه ایشان ازدواج مان در پایان سبتمر سال 1972م صورت گرفت، یعنی بعد از نامزدی که هشت سال بطول انجامید.»

دکتور حمدی مسعود پس از رهایی حمیده قطب از زندان او را از محمد قطب خواستگاری نمود. تجلی اراده شخصیت بزرگ در گروی خانواده بزرگ واراده رهبری سترگ همچون سید  قطب که جز به اسلام و مصالح مسلمانان نمی اندیشد، توانست میلیونها زن شجاع و فداکار وآزاده ودر عین حال پای بند به چارچوب شریعت وارزشهای دینی را به صحنه مبارزه وجهاد وتلاش برای حفظ پیروزی بکشاند ودر مقابل دشواریها ودر بوته آزمایشهای بسیار سخت، آنان را به ایستادگی آگاهانه وا دارد. ارادهی خلل ناپذیر که چون کیمیایی سحرانگیز، مس وجود آنان را به طلایی تمام عیار مبدّل ساخت که تاریخ، ظهور وحضور آنان را همواره مایۀ مباهات خویش خواهد شمرد و برای همیشه دستمایه افتخار مسلمانان به ویژه ملت انقلابی مصر خواهند بود.

درهنگام ازدواج حمیده قطب بیشتر از 36سال عمر دارد ودکتور حمدي مسعود 32 ساله است وهشت سال هم در میان زندان وفضای وظیفه منتظر نامزاد خویش بوده است. مردان بلند همت همسری بانوان بلند همت، نمونه، و وفادار را میخواهند وبرای تصرف آنان سالها شکیبا وپایدار می مانند وامید وتوکل واقعی خویش را به الله از دست نمیدهند تا با آن پیوند مشترک زندگی خویش را گره بسته وادامه زندگی را در مسیر دعوت آلهی ادامه دهند، درین وقت حمیده قطب دوشیزه دردمند ومصیبت زدهی است که سالیان درازی را در زندان وتحت شدید ترین شکنجه سپری نموده ودرین مدت برادر بزرگش را از دست داده ودر سوگ آنان بسر می برد وخواهر بزرگش امینه قطب هنوز در زندان است وبرادر دیگرش محمد قطب در تبعید به سر می برد، خانوادهی که با لحظات تلخ زندگی دست وپنجه نرم کرده است وهنوز در مسیر مقابله ومبارزه است وبانوی حسرت کرده که جوانیش را با شکنجه های زندان از دست داده است ودلخوشی که با چنین دوشیزه مهجور ودرمند میسر نیست. راستی هدفش چیست؟

مردان بلند همت به دنبال پوره کردن خواهیشات وی هوی وهوس خویش نیستند بلکه دنبال گوهر زندگی ومونس با وفا میگردند که درین ازدواج چند هدف کلی وبزرگ نهفته است که میتوان در نکات زیر خلاصه کرد:

  1. دکتور حمدی مسعود مرد بلند همتی است که میخواهد نامش در ردیف مرد بلند همتی چون سید قطب قرار بگیرد.
  2. او از جملۀ برادران مخلصی است که میخواهد سر پرستی چنین دوشیزۀ با وفایی را بدوش بگیرد که سر بلندی دنیا وآخرت در آنست.
  3. میخواهد به یکی از دردمندترین شخص خانواده قطب چون حمیده قطب -که به بیوۀ زندان حربی مشهور است- همدم ومونس شود واز آلام آن بکاهد.
  4. میخواهد جوان فداکاری باشد که از زمرۀ خانواده قطب به حساب آید در حالیکه این خانواده ای است که تنها نصیبش از دنیا قربانی های بزرگ وثبات وپایداری وحماسۀ وفاداری است وبس.
  5. میخواهد به تمام سکولاران بگوید که با دوشیزۀ پاکدامنی وبا عفتی عروسی کرده است که در طول چندین سال زندان وسالیان زجر وشکنجه تسلیم انسانان پست همت نه شده واز حریم خویش پاسداری نموده است.
  6. میخواهد به جوانان پیام بدهد که فداکاری و وفاداری با دوشیزگانی صورت می گیرد که بجز در مقابل کلمۀ حق در مقابل هیچ انسانی سر تسلیم را نداشته وچون قلعه مستحکمی از نوامیس خویش دفاع نموده است.

 

  1. پایداری حمیده قطب بر حجاب اسلامی در فرانسه

قصهی جالبی را دکتور حمدی مسعود در مورد حرص وپای بندی حمیده قطب بر مزایای اسلامی بیان می کند که خیلی شگفت انگیز است:

وقتی ما با همسرم به فرانسه رفتیم وخواستم رایش کارت اقامه بگیرم واوراق ودوسیه خویش را ترتیب نمودیم ودر میان اوراق تصویر حمیده قطب با حجاب اسلامی بود آنها درخواست اقامه را رد کردند وگفتند ما نمیتوانیم با تصویر محجبه کارت اقامه را صادر کنیم، باید حمیده تصویر بدون حجاب وسر تهیه نماید، وحمیده برای اینکه به وی حق اقامت در پاریس را بدهد از تهیه تصویر بدون حجاب خودداری کرد و ترجیح داد مرخصی ومقیم نشود، وگفت اقامتی که از من اصول اسلامیم را می گیرد نمیخواهم! سبحان الله زنی با این همت وشهامت پیدا می شودکه در مورد حجابش ایقدر محکم باشد، واقعًا خواهر سید قطب است ونمیخواهد جایگاه اسلامی خود را بعنوان یک مسلمان خدشه دار کند.

دکتور حمدي مسعود ادامه میدهد: چون از موقف گیری های اسلامی حمیده میدانستم با آن اصرار نکردم ومیدانستم که که کسی از خدا بترسد حتمًا الله متعال در کارش آسانی را وراه بیرون رفت را مهیا می کند ﴿وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا(طلاق:4) پس دریافیتم که در قانون فرانسه ماده وجود ندارد که از ظهور محجبه در اقامت منع کند، وحمیده واعتراضنامه خود را به مسؤل توزیع اقامت برای اجنبیها» پیشکش نمود پس از جر وبحث های زیاد اجازه داد تا اقامت حمیده با تصویر محجبه صادر شود، واین عمل در نوع خود در کشور فرانسه بیسابقه بود، این یک وضعیت غافلگیرکننده برای آنان بود که فریاد آزادی ومساوات را سر میدهند وآزادی برهنگی را رواج میکنند وآزادی فروتنی را اجازه نمی دهند. حمیده از ارایه عکس بدون حجاب خود داری کرد این امر مقامات آنجا را وادار كرد كه حق سكونت به او و همچنین همه ن مسلمان آنجا را بدهند، بدون اینکه بخواهند حجاب خود را بردارند. این موقف بزرگش در اوراق زین تاریخ ثبت است وکارنامه از یک بانوی مبارزی است که مظهر اسلامیت بود. او تا زمان مرگش به دعا و مبارزه ادامه داد. اینست موقف زن مسلمان واقعی! ن ما بنام اسلام وت که چه کارهاست نمیکنند وخود در پشت تریبیون فریاد مسلمانی هم سر میدهند.

 

  1. رحلة في أحراش الليلکتاب حمیده قطب

بخش نخست کتاب تحت عنوان السلاسل» بوده والسلاسل قسمیکه در آیه 71 سوره غافر آمده است ﴿وَالسَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ کش کرده می شوندوقتىكه زنجيرها به گردن دارند. پس معنای سلاسل تصویر گرای از حالت برادران جوانانی است که رژیم مستبد آن روزگار  زنجبررا در گردن جوانان بسته وآنان را کشان کشان بطرف زندان می برده است. ودر آن از حالت ناگوار وفضای قاسی وبیرحم مصر حکایت دارد که کسی به فریاد مظلومان نمی رسد وگویی فضای مصربر قبرستانی می ماند که آوازی بیچاره را کسی نمی شنود وکسی به داد بانوان مظلومی نمیرسد وبسیاری ازخاطرات او به رویدادهای زندگی ی و فرهنگی سال های 1965م وبازداشت جوانان و بانوان مسلمان بر میگردد و در بخش دوم به رویدا بازداشت، شکنجه وبازرسی وی در زندان،  تحلیلی از بررسی فضای اختناق وشکنجه در زندان دارد وبخش سوم حالت ناگواری وبی خوابی زندان وفضای ناراحت زندان که پر از ات است وبیم از آنکه در تاریکی شب به مانند حیوانات وحشی بر بالای آنان حمله کند وبزرگترین عذاب را برای آنان به بوجود می آود که از آن گریزی نیست؛ حکایت دارد.   

کتاب حمیده قطب، به نام رحلة في أحراش الليل» در سال 1998م از طرف انتشارات دارالشروق در قاهره منتشر شد همان گونه که از نام آن (سفر شبهنگام درجنگلخار) پیداست تنها شامل بخشی از خاطرات زندگی ی وی میشود، اما ویژگی عمده خاطره نویسی او روش گزارش تحلیلی است که کتاب را از چارچوب مجموعهی از خاطرات تاریخی وشخصی حمیده به طرح دیدگاهها و تحلیلهای وی از مسائل وجریانها وشخصیت های دخیل در قضایا کشانیده است، از این جهت است که سفر شبهنگام درجنگل خار» آمیزه ای از خاطره نگاری، اندیشه ها، تحلیلهای ی، اجتماعی در باره گزاره های تاریخی و فعالیتهای ی اوست که در خلال آن، به خوبی میتوان به شخصیت فکری، ی و اجتماعی نویسنده و نوع نگرش او به مسائل ی، اجتماعی وفرهنگی مصر پی برد، طبعاً این گونه خاطره نگاری نمی تواند در طرح شخصیتها، جریانات ومسائل مورد نظر و داوری در باره آنها برکنار از دیدگاه های شخصی نویسنده باشد واگر در این تحلیلها و داوریها اصل انصاف وواقع بینی شرطی اساسی به شمار می رود طبعاً آن را باید از زاویه دید نویسنده که وی تجربه کرده-تفسیر کرد. چنانچه یک بخش بزرگ از داستان را زینب الغزالی در کتابش ایام من حیاتی» درج کرده است که تصدیقنامه بر کتاب حمیده قطب است.

  1. صفات ن شایستۀ خانواده قطب

ویژگی های منحصر به فردی در ن خانواده قطب به مشاهده می رسدکه سر مشق نیکویی برای ن وخواهران نسل ما وآینده است واین صفات آنان نبست به دیگران متمایز ساخته است در زیر به این ویژگیها می پردازیم:

  1. فروتنی وفرمانبرداری

زن باید زیر فرمان همسر خویش باشد ودر مقابل او متواضع ومطیع باشد، زمانی که در مقابل همسرش گردنکشی وزبان درازی کند، در حقیقت با نحوۀ وجود فطرت آلهی خود مخالفت کرده است. زن شایسته از نظر اسلام کسی است که فرمانبردار همسر ش باشد، مرد در خانه همچون فرماندار فرمان می دهد، نه بر مبنای قلدری وزورگویی، بلکه فرمان طبیعی برای مصلحت وادارۀ خانواده، زن مؤظف است گوش به فرمان باشد.

  1. عفت وپاکدامنی

یکی از صفات مهمی که باید زن مسلمان داشته باشد عفت وپاکدامنی است که فرامین دین مبارک اسلام هم عفت را از مهمترین صفات شایسته برای زن مسلمان قلمداد نموده است که بدون آن زن نمیتواند در بالین مردی باشد که غیرت واسلامی خویش را از گزند فتنه نجات داده است. نشان زن عفیف آنست که در آشکارا وخلوت یعنی در حضور وغیاب همسر از حقوق شوهر محافظت کند، عفتی که به همسرش تعلق دارد، اگر دل زن در گروِ عشق ومحبت همسرش باشد، هیچ عامل وسببی نمی تواند زن را از مسیر عفت وپاکی خارج سازد، زن صالح کسی است که روحیات همسر خود را ارزیابی کند ومطابق خواست او عمل کند پیش از آن که ازوی چیزی خواسته باشد.

  1. امانتداری

صفت زن شایسته آنست که در غیاب همسرش تمام موارد حقوقی وی را حفظ کند، چیزی را بدون اجازه شوهر به کسی ندهد، نامحرمی را داخل خانه نیاورد، مسایل خانوادگی را با کسی در میان نگذارد وتمام حقوقی را که الله تعالی برای شوهر داده است به حفظ آن امر کرده است، از آن محافظت کند. یعنی عفّت خود را پاس دارد ودر خانه وبیرون عاجز ونیکو کردار باشد، اگر زنی عفتش را حفظ نه کند خیانت کرده است، چون عفّت زن حق مرد است. نی که خود را به دیگران می نمایانند وحجاب را مراعات نمی کنند،خیانت کارند. زیرا بی عفّتی زن تنها در انجام عمل مخصوص نیست.  بلکه تمام بی اعتنایی که منجر به فتنه می شود خیانت شمرده می شود. پس زن باید نگهبان عفت خود باشد. عفتی که به مرد تعلق دارد، ولی در اختیار زن است. در حقیقت ن امانتدار شوهران خویشند وباید در امانت داری کوشش کامل کنند

  1. پیشتبانی از موقف شوهر عالم

پیشتیبانی از موقف شوهر از دیگر صفات بسیار نیکوی یک زن شایسته است به این معنا که همسرش را در برابر تمامی دنیا عوض نه کند وبا آن وفدار بماند، این امر در چند حالت به اثبات می رسد: اول: در جایی که عدّه ای از اقارب وآشنایان نسبت به همسرش تخریب وبدگویی دارند، زن با کمال جسارت وجرئت قاطعانه ومؤدبانه به طرفداری از همسرش قیام کرده واز شوهر خود پشتیبانی نماید. دوم: طرفدار رفتار وکردار وی در تنگ دستی وغنامندی باشد. بلکه در هنگام فقر وروبروشدن با مشکلات مادّی مهر وعلاقه بیشتری به همسرش نشان بدهد، هیچگاه کاسۀ صبرش لبریز نشود، وتاب وتوانش را از دست ندهد. سوم: اگر کوتاهی سستی یا خطایی از آن مشاهده کرد، به هیچ وجه آن را با کسی نگوید وکمبودهای خانه را به دیگران باز گویی نه کند.

  1. دیگر از صفات ویژه ن

زن  باید دارای سه صفت تکبر، ترس وبخل باشد. اگر زن متکبر باشد، هیچگاه تسلیم غیر همسر خود نمی شودهمچنین اگر بخیل باشد، در حفظ ونگهداری اموال خود وهمسرش کوشا خواهد بود چنانچه زن ترسو باشد، از هر پیش آمدی بیمناک است وقهراً بدام شیادان نخواهد افتاد. در حالیکه این هر سه صفت از خصلت های نا پسندیده مردان به شمار می رود. تکبر زن، تکبر در مقابل نامحرم است هم چنان که مرد نیز در مقابل دشمن متکبر باشد. بر فطرت طبیعت درست نیست که زن در مقابل نا محرم متواضع باشد، بلکه باید نهایت غرور وتکبر را داشته باشد. چه بسا تبسم وتواضع در مقابل نا محرم با

 

 

 

نمازمعنو ێ در مثنوی جمولوێ

 

پوهنیار شریف الله غفوری

عضو کادر علمی دانشكده زبان وادبیات، پوهنتون تخار

Emil: Sharifullah.ghafoori@gmil.com

چكيده

نمازي كه به خاطر اداي آن ابليس انسان خفته را بيدار مي كند در حاليكه وظيفة ابليس بيدار كردن انسان براي نماز نيست و غافل ساختن از نماز است. نمازي كه در راستاي اداي آن روح آدمي سكون وآرامش پيدا مي كند اين روح است كه بلنداي عظمت وبزرگي پروردگار را درك كرده  واو را مي شناسد، به وجودش ايمان مي آورد وبا او ارتباط بر قرار مي كند، اوامر وفرامينش را دريافت مي كند، اگر زندگي انسان بر طبق فطرت روح سامان داده شود، روح آدمي آنقدر تر وتازه مي شود كه هميشه در نهاد آدمي ولولة از لذت نماز معنوي ايجاد ميگردد كه شور وعشق آن ابليس را نا آرام ساخته برنامه وپلان هايش را مختل ساخته وبر اولويت وادارش كرده وانسان خفته را براي نماز بيدار مي كند واين روايت از زبان شيرين كسي مي طراود كه طعم چنين لذت ها را چشيده وبه زبان صدق سرائيده است. مقاله حاضر با روشني از اشعار اين فرهيخته گرامي گرد آورده شده است تا هدايت‌نامة باشد براي كسانانيكه نظريه مولانا را طبق هواي خويش تفسير كرده وآن شخصيت معنوي كه حقيقت نماز معنوي، از زبان گيراي آن برخواسته وتوصيه بر ارزش وجايگاه آن مي‌كند پرده برداشته شود در حالي‎كه مولاناي بلخي نماز را معراج مؤمن مي‌دانسته واز بي نمازان نفرت داشته است.

كليد واژه هامثنوى مولوى، نماز معنوى، حقيقت نماز، معراج مؤمن و مُذمت بى نمازان.

مقدمه

گر چه هر يك از هدايا وفرائض ديني در جاي خود از اهميت وارزشي خاصي برخودار اند، اما درين ميان پس از معرفت الهي هيچ فريضهي به والايي نماز نميرسد، چرا كه اين تنها نماز است كه معراج مؤمن وعامل تقرب انسان وارسته، به الله متعال شناخته شده ومعيار پذيرش همه واجبات عنوان شده است ازين جهت مولانا جلال الدين محمد بلخي جايگاه ويژة را براي عظمت فوق العاده اين فريضه الهي خاطر نشان ساخته وهمگان را به تعظيم اين عاليترين نمونه شعائر الهي وادار مي كند كه هم خود، اهل نماز ورازونياز باشند هم درجهت اشاعه فرهنگ نوراني در جامعه تلاش پيگير نمايند.

نمازي است كه در راستاي اداي آن روح آدمي سكون وآرامش پيدا ميكند اين روح است كه تعالي عظمت وبزرگي پروردگار را درك كرده  واو را مي شناسد، به وجودش ايمان مي آورد وبا او ارتباط بر قرار مي كند، اوامر وفرامينش را دريافت مي كند، چنين راه وروشي است كه علم از دركش عاجز است، ولي چنين عجزي وجود وتاثير روح را نفي نمي كند. علم عاجز است از اينكه ما را هدايت كند كه چگونه فكر كنيم، چگونه مسائل مهم را ياد آوري كنيم. با وجود اينكه هر لحظه در حال فكر كردن وياد آوري هستيم، ولي كسي نيست چنين مدعي شود كه چون علم عاجز از درك چگونگي تفكر ويادآوري است، پس تفكر وياد آوري مسائل، امريست محال، زيرا آثار چنين اموري هر لحظه نمايان ونمايان تر مي شوند. جريان روح نيز  چنين است. عدم درك وشناخت راه هاي روح براي شناخت الله متعال وبرقراري ارتباط با او، وجود وتاثيرش را نفي نمي كند، اما تفاوت اينجاست كه ا گر تمامي بشريت درحالت طبيعي خود بسر ببرند، روحشان راه طبيعي خود را طي خواهد كرد كه اين اتصال و پيوستن به الله است، ولي بيشتر مردم اين كار را نمي كنند وروحشان را رها نمي سازند كه راه طبيعي خودش را طي كند. اين امر هم بخاطر اين نيست كه الله متعال در آنان توانايي واستعداد اين كار را نيا فريده باشد.

الله متعال بند گانش را بر سرشت پاك آفريده است ، ولي گاهگاهي بيماري هاي بر حواس ونيروهاي مدركه آنان بيشتر از جاهاي ديگر عارض مي شود. وقتي كه روح دچار بيماري شد، بصيرتش را از دست ميدهد وشعاعش منقطع مي شود(يعني قدرتش كم مي شود) برعكس اگر بر طبق فطرت روح عمل بشود، روح آدمي آنقدر تر وتازه مي شود كه هميشه در نهاد آدمي ولولة از لذت نماز معنوي ايجاد مي كند كه شور وعشق آن ابليس را نا آرام ساخته برنامه وپلان هايش را مختل ساخته وبر اولويت وادارش كرده وانسان خفته را براي نماز بيدار مي كند واين روايت از زبان شيرين كسي مي طراود كه طعم چنين لذت ها را چشيده وبه زبان حال مي گويد:

             تا روم من سوي خلوت  در نماز                     پرسم اين احوال از داناي  راز

              بهر اين مؤمن هميگوييم زبيم                       در نماز اهد الصراط المستقيم

             اصل ما را حق بي بــاك نمـــاز                     داد هديه آدمي را در جهــــاز

             دعوت وزاري است روزي پنج بار                     بنـده را كه در نمـاز آر و بـزار

            پنج وقت آمد نمــاز  ورهنمـون                     عاشــقـان را في صلاة دائمون

           آن جهان گرديده است آن بر نياز                   رونــقـي يابد ز نوحه آن نمـاز

بي نمازان را نكوهش نموده ودر وصف آنان مي گويد:

            آن منــافــق با موافق در نمــــاز                   از پي ستيــــزه آيــد نِي نيـــــاز

            صيقلي را بستهي اي بي نمـــــاز                   آن هوا را كرده اي دو دست باز

            مر هـــــوا را وزير خويش مساز                   كه بر آيد جان پاكت از نمــــاز

          در قفس افتند زاغ وجغد وبـــــاز                 جفت شد در حبس پاك وبي نماز

          نيست مخفي در نماز آن مكرمت                  در گنه خلعت نهد آن مغــفــرت

جلال الدين محمد بلخي پدري نيكو نامي بنام بهاء الدین  ملقب به سلطان العلما داشت كه روابط نزديكي با محمد خوارزمشاه دارد. درحدود سال 610 هجری با خانواده خود بلخ  را به مقصد ادای حج ترك ميگويد واز آنجا به ارزنجان و به آق شهر رفت ودرشهر ملطیه نیز چندی به وعظ وتدریس پرداخت و از آنجا به شهرستان لارنده رحل اقامت گزيد وسپس به قونيه رفت.

ودرسال 629 هجری سید برهان الدین محقق ترمذی به قونیه آمد وتربیت معنوی مولانا را به عهده گرفت . مولانا قریب نه سال ازبرهان الدین معارف آموخت. وسپس به سياحت و ریاضت پرداخت. برهان الدین ترمذی درسال 638 هجری درقیصریه درگذشت.

ومولانا ازآن سال تاسال 642 هجری درقونیه به تدریس ووعظ پرداخت. دربامداد روزشنبه بیست و یکم جمادی الاخرسال 642 هجری عارفی عاليمقام بنام شمس الدین محمد بن علی بن ملکداد تبریزی معروف به شمس تبریزی» به قونیه آمد ملاقات این عارف بزرگ با مولانا، تحولی عظیم درمولانا بوجودآورد.

مولانا وعظ و تدریس را فروگذاشت وبه سماع و وجد پرداخت و شمس دربیان حقایق بی پروایی نشان داد. یاران ودوستان از صحبت مولانا ومحروم شدند از اینرو درصدد آزار شمس تبريزي برآمدند. وشمس از انظار پنهان شد ومولانا را مهجور ومغبون كرد.

مثنوی مولوي حاوی شش دفتراست كه در  بین سالهای 657 -660  هجری قمري از ذهن مولانا طراوش يافته ومريدش حسام الدین چلبي با خط رساي خويش نوشته است كه مجموعًا  26000 بیت شعر است (طبق گفته برزين مهر) و25632 بیت شعر است (طبق تحقيق نیکلسون ).

مولانا غير از مثنوی معنوي، دیوانی شعري بزرگ ديگري  به نام دیوان کبیر یا "کلیات شمس" دارد که در نسخه ای که به تصحیح مرحوم فروزانفر به چاپ رسیده و 36360 بیت در قالب غزل و ترجیع بند و 1938 رباعی یعنی 3876 بیت در قالب رباعی یعنی جمعاً 40236 بیت راشامل میشود این اشعار را مولانا جلال الدین بنام مرشد خود شمس تبریزي سروده است.

حاصل سخن آنكه درمثنوی معنوي، مولانا شخص مست، هوشیار وطربناك است.ودر دیوان شمس ناهوشیار، مهجور ودردمند است، درمثنوی معنوي فقیه ومفسر ومحدث است، دردیوان شمس دست ازهمه چيز بر داشته که با خود سخن میگوید وهراسان است. وباين دردمندي محاسن سفيد شده وبه قونيه عزلت گزيد ونماز بخواند ودرسال 628 هجری درآنجا چشم فروبست و مدفون شد.

به نظر مي رسد تا وقتي كه مطالب ومسائل مزبور روشن نشود وجايگاه خود را پيدا نه كند فوايد وآثار اين امر عبادي  يعني نماز در زندگي جوانان در پرده هاي از ابهام خواهد ماند روي اين ملحوظ لازم بود مقاله درين باب نوشته شود كه اينك در دستان پرهدايت شما قرار گرفته است.

حقيقت نماز معنوي

مولانا جلال الدین محمد بلخي، در مثنوی خود روایت می‌کندکه روزی امیر معاویه رضي الله عنه پس از آنکه از کار روزانه خسته شده بود، در منزل خويش به استراحت پرداخت، خواب چشمان او را در ربود، چیزی نگذشته بـود کـه مردی با عجله او را از خواب بیدارکرد، چـون چشم گشـود آن مرد، پنهان گشت با خود گفت دروازه خانه بسته است وکسی را به این جا، راه نبود، این مرد چگونه وارد شده است؟ فوراً از جا برخاست و به جستجو پرداخت، مردی را دیدکه پشت پردة دروازه ، خود را پنهان کرده است، بـه او گفت: تـو کیستی و چـرا مـرا بی‌هنگام بیدارکردی؟ گفت من ابلیس شقی هستم تو را بیدارکردم تا از نماز جماعت عقب نمانی، امیر معاویه رضي الله عنه گفت: هنوز تا نماز، وقت زیادی باقی است و فـکـر نمی‌کنـم تو چنیـن هـدفی داشته باشی! تو دشـمن بـشری! تـو بی‌رحمی! چه شده است که بر من مهربان شده‌ای؟!.

گفت بیدارم چـرا کـردی بـه جـد

 

راست گوی با من، مگو بر عکس و ضد

گفت هنــگام نـمـاز آخـــر رسید

 

سوی مسجــــــــد زود می‌بـایـد دویــد

گفت نی‌نـی این ‌غـرض نبـود تــرا

 

کـه به خیــری رهنـــــــمــا باشــی مـرا

ابلیس گفت: آخر می‌دانی، من اول، فرشته بوده‌ام، کارم اطاعت و عبادت بوده است، عشق به خدا در جان ما ریشه کرده است و لذت عبادت را هنوز احساس می‌کنم، اینک به مقتضای فطرتم تو را برای عبادت خدا بیدارکردم:

گفت اول مـا فـرشتـه بـوده‌ایم

 

راه طاعت را بجـان پیمـوده‌ایم

پـیـشـۀ اول کـجــا از دل رود

 

مهـر اول کـی ز دل زائـل شود

امیر معاویه رضي الله عنه گفت درست است که تو مدتی با ساکنان عرش همدم بـوده‌ای امـا تو دیـگر رانـدة دربار خدا شدی، صدها هزار انسان را از جـادة راست منحرف کرده ای، جنـس تـو از آتـش است تـا چیزی را نسوزانی آرام نمی‌گیری، ای رهزن، تو به پیشگاه خدا هم به جدل پرداختی، من کیستم که از مکر تو رهایی یابم.

قوم نوح از دست تو در نوحه‌اند، قوم عاد را تو بر باد دادی، قوم لوط از دست تو سنگباران شد، نمرود، فرعون، ابولهب، ابوجهل و هزاران انسان دیگر را تو به خاک سیاه نشاندی، در هرگوشة جهان، روزی هـزاران فتنه بـر پـا می‌کنی، انسان‌ها در برابر نیرنگ تو مانند قطره‌ای ناچیز هستند، کسی از مکر تو رهایی نمی‌یابد مگر آن که خدا او را رستگار سازد:

گفت امیر او را که این‌ها راست است

 

لیک بخش تـو از این‌ها کاست است

صد هـزاران چـون مــــرا تـو ره زدی

 

حفـره کـردی در خـــــــزینـه آمدی

بـا خــــــــدا  گفتـی شنیـدی رو بـرو

 

من کـه بـاشم پیش مکـرت ای عـدو

کـه رهـد از مکـر تـو ای مـختصـــــم

 

غـــــرق طـوفـانیــم الامـن عصــــم

ابلیس در جواب گفت: آب از سرچشمه، گل آلود است، آنان را من گمراه نکرده‌ام بلکه اصل و سرشت آن‌ها بد بوده است من نیکان را به سوی خیر و بدان را به سوی بدی رهبری می‌کنم، مانند باغبان که شاخه‌های خشک را می‌برد و شاخه‌های‌تر را پرورش می‌دهد، اصل من نیک بوده است، مطابق همان سرشت نیک ترا بیدارکردم:

گـفت امير اي راه زن حجت مگـو

 

مر ترا ره نيست در من ره مجـو

ره زني ومن غـــريب وتاجـــــرم

 

هر لباساتي كه آري كي خــرم

گـر تـو را بیـدار کردم بهـــر دین

 

خوی اصل من همینست و همین

در اینجا امیر معاویه رضي الله عنه به سوی خدا متوسل می‌شود و از پروردگار خود می‌خواهد که او را از مکر ابلیس لعین رهایی بخشد می‌گوید: خدایا، به فریادم برس اگر این دشمن قسم خورده و حیله‌گر، افسونش را بیشتر بر من بخواند گلیم مرا می‌رباید و مرا بر خاک سیاه می‌نشاند، من به حجت و دلیل با او بر نمی‌آیم، آدم که علم اشیاء را از تو آموخته بود، مانند ماهی به دام این صیاد مکار گرفتار شد و به بارگاهت ناله و زاری می‌کرد و آمرزش می‌طلبید، در گفتار سحر آمیز این ساحر صدها هزار شر نهفته است:

تا چه دارد این حسود انـدر کـدو

 

ای خــدا فریاد ما رس زیـن عــدو

انـدرون هـر حدیـث او شـر است

 

صد هزاران سحر در او مضمر است

مـــردي مـــردان ببندد در نــَفسُ

 

در زن و در مـــرد افـــروزد هــوس

سپس امیر س رو به ابلیس می‌کند و می‌گوید: ای ابلیس، فتنه جو، دیگر حجت و دلیل را کنار بگذار و راز این کار را آشکار کن:

ای ابلیس خلق سـوز فتنـه جـو

 

بـر چیـم بیدار کـردی راست گو

زانـکه حجت در نـگنجد با منی

 

هین غرض را در میان نه بی‌فنی

باز هم ابلیس، به بهانه‌جویی و حجت‌بازی می‌پردازد و می‌گوید:

 هر کس نسبت به دیگری بدگمان باشد هرگز دلایلش را نمی‌پذیرد، انسان‌ها گناه خود را به حساب من می‌گذارند در صورتی که تقصیر خود آنهاست که از نفس خود پیروی می‌کنند و بـه دام بلا گرفتار می‌گردند. بار دیگر امیر او را تحت فشار قرار داد و گفت: تا راستش را نگویی از چنگ من رهایی نمی‌یابی:

راست گو تـا وارهی از چنگ مـن

 

مـکـر ننشانـد غــبـار جنـگ مــن

تـو چـرا بیـدار کــــــردی مر مـرا

 

دشمن بیــــــداریـی تـو ای دغــا

همچو خشخاشی همه خواب‌آوری

 

همچو خمری عقل و دانش می‌بری

چار میخت کرده‌ام هين راستگــو

 

راسـت را دانم تـو حیلت‌ها مـجو

آخر ابلیس، چون چاره‌ای نیافت لب به سخن گشود و حقیقت را این گونه اظهار داشت، آری راستش این است که تو را به خاطر این بیـدار کردم تا از نماز جماعت پشت سر پیامبر ج عقب نمانی، زیرا می‌دانستم اگر نماز جماعت از تو فوت شود، این جهان برایت تنگ و تاریک می‌شود و به خاطر از دست رفتن نماز جماعت چنان به ناله و زاری می‌پردازی و اشک می‌ریزی که این سوز و گداز و حسرت تو برای من سنگین‌تر از آن است که جماعت را دریابی (زیرا دعا مغز عبادت است) راستش من حسودم و کارم دشمنی است از روی حسد و عـداوت دست بـه چنیـن کاری زدم تـا شـاهد آه و نـاله و تـأسف و نیایش تو نباشم و این موهبت را از تو بگیرم.

گـر نمـاز از وقـت رفتـی مـــر تــرا

 

این جهان تاریک گشـتی بی‌ضیـا

گر نمازت فوت می‌شـد آن زمـان

 

مـی‌زدی از درد دل، آه و فـغـــان

آن تـأسـف آن فـغـان و آن نیــاز

 

در گذشتی از دو صد ذکر و نماز

مـن تـو را بیـدار کـردم از نهیـب

 

تا نسوزانـد چنین آهـی حـــجیب

تـا چنان آهـی نباشـد مــــر تـــرا

 

تـا بـدان راهـی نباشـد مــــر تــرا

من حسودم از حسد کردم چنین

 

من عدويم کار من مکراست وكيـن

آنگاه امیر گفت: اکنون راست گفتی، تو لایق همچنین کاری هستی تـو مـانند عنکبوتی کـه مگـس شـکار می‌کنـد، خـود را بیشتر زحمت مده، من مگس نیستم، باز شکاری هستم، عنکبوتی چون تو کجـا می‌توانـد گرد مـن بتند، کار تو ای نفرین شده، این است که انسان‌ها را از خیر و نکویی باز داری و آنجا که عاجز بمانی آن‌ها را از خیر برتر به سوی ادنی‌تر بکشانی، لعنت بر تو باد، از چشمـم دور شـو، دیگر رنگت را نبینم:

گـفت اکنون راست گفتی صادقی

 

از تـو ایـن آیـد تـو این را لایقـی

عنکبوتی تـو مـگـس داری شکار

 

من نیم ای سگ، مگس زحمت میار

بــاز اسپیدم شـکـارم شـه کـنـد

 

عنکبوتی کی بـه گـرد مـن تنــد

کار تو ایـن است ای لـعیــن

 

سوی دوغ آری مگس را زانـگبین

رو مگـس می‌گیـر تـا تـانـی هـلا

 

سوی دوغی زن مگسها را صـلا

پس اين همه عنايت و توجه به نماز، نشانه گوياترين پيام عملي مولاناي بلخي به دوستداران خويش است بر اينكه سر نوشت انسان با نماز در دين گره خورده است وآن كس كه براي نماز در دين جايگاه ويژه وخاص را قايل نيست بنا بر كلام مولانا در دينداريش ترديد است ومورد احترام والگوي عملي جوانان نيست.

نتيجه گير

نماز با اين شيوه مرسوم كه مصداق آن براي همه مسلمين روشن وآشكار است چيزي نيست كه مورد فهم ودرك نباشد چون آنچه كه از سنت رسول الله صلي الله عليه وسلم استفاده مي شود پر واضح اينست كه نماز امري الهي وتحقق آن همانند ساير امور داراي ظاهر وباطن است كه در متون ديني به هردو جهت آن اشاره رفته است. تصوير ظاهري همان است كه با اعمال مخصوص انجام ميگيرد وحفظ آن نيز فرض است اما روح وباطن نماز عبارتست از : اخلاص، حضور قلب، ذكر الله متعال وتعظيم در مقابل او، اميد ودلبستگي به ذات پروردگار، اعتماد وركون به وجود سرمدي ومحو شدن در مقابل ذات يكتايي كه در مقابل عظمت وجلالت او قيام نموده است.

حقيقت نماز هم چون ساير امور در باطن وروح او نهفته شده است كه اين قالب وصورت را پذيرا شده است هر گاه آن حقيقت بخواهد در عالم خارج تحقق يابد قطعًا بايد در همين شكل وقالب خاص بايد باشد ودر غير اين صورت نماز نبوده بلكه پديدة ديگري است.

هر گاه اين قالب خاص وصورت ظاهري نماز با روح وباطن آن آميخته وقرين گردد نماز حقيقت خود را يافته ودر آدمي تاثير مي داشته باشد. در چنين صورت است كه اين امر الهي، ستون دين، معراج مؤمن، روشنگر چهره مسلمين، سياه كننده چهره شياطين، برجسته گر مؤمن وكافر وغيره قرار مي گيرد.

پس آناني به ظاهر آن تشبث جسته واز روح آن بي خبرند از حقيقت نماز نا آگاهند وهم آناني كه نماز نمي خوانند وادعا دارند كه ما به معنا وحقيقت آن رسيده ايم معرفتي از نماز ندارند چون نماز در هر دو صورت فاقد حقيقت است. جايگاه نماز در سيره بزرگان دين كه سراسر الگوي عملي جامعه خويش بودند براي ما خاطر نشان مي سازد كه اين را بدانيم كه نماز تا چه حدي بر زندگي دنيوي بزر گان تجلي داشته است. راستي آنان كه به مقام بالاي علمي وعرفاني دست يافته وشهرة خاص وعام گشته اند واز دستآورد آنان بشريت قرنها استفاده كردند تا چه حد باخداي خويش ارتباط داشته وراز ونياز داشته اند!.

منابع ومراجع:

1- بلخي، جلال الدین محمد .(1386هـ). مثنوی معنوی (دفتر دوم ص296-304) تهران: انتشات پژوهش.

2- خليلي، مصطفي .(1379هـ). نقش نماز در شخصيت جوانان، قم: انتشارات زائر.

3- ريگي، مجيد .(1386هـ). جمعه عيد هفتگي مسلمانان، تهران: نشر احسان.

4- غفوري، شريف الله .(1387هـ). مقاله سیمای یک انسان ملکوتی، تارنماي علمي وفرهنگي خراسان.

5- قرضاوي، دكتور يوسف .(1388هـ). عبادت در اسلام مقاله بهرة دل از بندگي خدا، تهران: نشر احسان.

6- معصومي، سيد عبد الحميد .(1384هـ). انسان ملكوتي، مشهد: انتشارات ضريح آفتاب.

ومن الله توفيق


 

 

Full name: Sharifullah Ghafoori

Academic Rank: Associate Professor in Takhar University

E-Mil: Sharifullah.ghafoori@gmail.com

Department: Department Arabic language and literature

Work Phone:

Fax:

Web Site: http://tu.edu.af/fa/page/6254/languages-and-literature/lecturers-profile

Education

PHD. About to Future Insha’Allah. In progress

M.Sc. 2016, Arabic Language, International Islamic University of Islamabad

B.Sc. 2012, Arabic Language, Nangarhar University

Authored Books

  1. Sharifullah Ghafoori, Thesis (supervisor) Dr Esmail Amara Agib "Literary Article of Muhammad Qutb" International Islamic University of Islamabad.
  2. Sharifullah Ghafoori, "Daily interviews in learning Arabic" Vol: 01, Peshawar: Dar Al Fikr for publication and distribution, 20.
  3. Sharifullah Ghafoori, "Invitation Methods in Top Islam" Kabul: Qurtba publication Press, 2015.
  4. Sharifullah Ghafoori, "Sayead Qutb in live Affairs" Jalalabad: Shinwari printing Press, 2008.

 

Translated Books

  1. Sharifullah Ghafoori, "Renovation Islamic thoughts" Kabul: Resalat publication Press, 2013.
  2. Sharifullah Ghafoori, "Function of Youth to Growand Amplification Islamic Cultural" Jalalabad: Aryana publication Press, 2010.
  3. Sharifullah Ghafoori, "Massage Of Islam to Arrant humanities" kabul: Qurtba publication Press, 2017.
  4. Sharifullah Ghafoori, "Islamic Champion" Jalalabad: Aryana publication, 2008.

Papers in International Journals

  1. Sharifullah Ghafoori, "The Current Situation Arabic Language in Afghan (Takhar and Badakhshan Universities as Sample) "Journal of Arabic Research (AIOU)” Refereed Arabic Journal, Journal of the Allama Iqbal Open University of Islamabad, NO:2 2019.p15-33.
  2. Sharifullah Ghafoori and Ainuddin Munib "Study of the Current State and Practice of Arabic Language Fducation in Academic Departments" (Case study: Arabic Language and Islamic Studies Department of Takhar University) International Journal for Arabic Linguistics and Literature Studies (JALLS),Vol02 no01 (2020) Jurdan. P33-45. https://doi.org/10.31559/JALLS2020.2.1.4
  3. Sharifullah Ghafoori, "The Reality of Teaching Arabic Language in Afghan Universities

(An analytical study of its goals and approaches)"AT-TAJDID” Refereed Arabic Biannual, Journal of the International Islamic University of Malaysia.00, no. 00 (2020).

  1. Sharifullah Ghafoori," Iqbal Persian in Iqbal poetry "A Collection of Research Articles With background of Persian Language and Literature and common cultural heritage of Iran.

Papers in National Journals

  1. Sharifullah Ghafoori, "Milestones of modernization in Mohammed Qutb poems" Academic Journal of takhar University, Vo: 01 (5) 2019 Serial: 15. P: 121-136.
  2. Sharifullah Ghafoori, "Ibn Khuldon Is Politician Pointe" Academic Journal of takhar University, Vo:01 (4) 20 Serial:11. P:325-353.
  3. Sharifullah Ghafoori, "Short Study for the Poetry of Muhammad Qutb" Academic Journal of takhar University, Vo: 02 (4) 20 Serial:12. P:8-202.
  4. Sharifullah Ghafoori, "Authority of Aghani As a literary Source" Academic Journal of takhar University, Vo:04 (4) 20 Serial:10. P: 269-292.  
  5. Sharifullah Ghafoori, "System Of Dialogue in Islamic Thought" Academic Journal of takhar University, Vo:04 (4) 2019 Serial:14. P:78-101.
  6. Sharifullah Ghafoori, "Literary Artivities Of muhammad Qutb" Academic Journal of takhar University, Vo:03 (4) 2017 Serial:19. P:191-203.

Interest Research

Arabic & Persian language Studies and Semantic science

Editorial Board

Arabic Literature, scientific and research-based, 2017/10/09, 2020/02/08,

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها