محل تبلیغات شما

ارزشهای شعر فارسی در ادبیات قطب

 

پوهنیار شریف الله غفوری

استاد پوهنحی زبان وادبیات، پوهنتون تخار

چکیده

شعر فارسی در عصر اسلامی با حاکمیت زبان دری والگو برداری از شعر عربی در اوزان ، عروض وقافیه آغاز کرد، وابتداء از قصیده، چکامه که قبل از منظومه های مثنوی رواج یافته بود. آغازۀ آنرا بنام غزل به قالب مستقلی تبدیل کردند، بحث از سایر قوالب شعر فارسی مرتبط به این مقاله نیست، مگر رباعی را که طلیعۀ شعر فارسی در قرن سوم وچهارم هجری وبا الهام از سروده های پهلوی (فهلویات) در شعر فارسی می درخشد، مورد کنکاش قرار میگیرد.

در مطالعه شعر عربی مزیت های رونما میشود که ریشه در زبان وادب فارسی دارد وارزشهای مشترک بین هر دو ادب را نمایان می سازد. اینجاست که تَنوّر ارزشهای شعر فارسی از حوزۀ خویش بیرون زده وتاثیراتش بر ادب عربی هویدا گشته است وظرافت های آن که در ادبیات عربی دیگرگونی های را بوجود آورده است، قابل بررسی وارزیابی است. این باعث شد تا بررسی تطبیقی- مقایسوی در بین هردو ادب انجام شود واین ارزیابی از دریچۀ ادبیات قطب –که نگرش جدید در مذاهب ادبی، ادبیات معاصر عرب است- صورت می گیرد. تا ژرفای فکری ومرام ادبی وارزشهای  ادب فارسی را به جامعه ادبی معرفی نماید. این تلاش مهمِ است در راستای سنجش میزان تاثیر پذیری در بین هردو ادب.

واژه های کلیدی: شعر فارسی، رباعیات یا چهار پاره، ارزشهای ادبی، ادبیات قطب، نگرش جدید ادبی.

 

  1. مقدمه

ادبیات با آنکه مادرِ شعر است، ولی مادری بی مهر وسرد مهر است وبرای فرزندش خیلی دست وپاگیر است وخاصۀ همه نیست، چون ادبیات بسیاری از ملت های جهان به لطف وتلاش خستگی نا پذیر نویسندگان وادیبان، اهل تحقیق وتاریخ نگاران –که عادتاً جز از زاویۀ دانش وذوق هنر به مسائل فرهنگی نمی نگرند- وآثار ادبی آنان در طول تاریخ باقی مانده است كه در آن ایّام آفرینش آثار ادبی برای اهدافی مانند: فراهم سازی امن ورفاه، ابراز شادی وغم، فخر وبزرگی، ویا هم جهت تسکین آلام ودردها وبطور کل برای رسانیدن مقصود خویش وبدست آوردن نفع بوده است.

خلق آثار ادبی بسیار شبیه است به هنرهای چون تزئین وگل ورزی، آرایش هنری و وسیله ی بوده است برای توصیف وتمجید شجاعت، ایثارگری، حماسه ودلیری های راد مردان تاریخ. مگر تلاش ادیبان ونویسندگان در توصیف، تحلیل وارزشیابی آثار ادبی بگونه ای بوده است که بسیاری از آنان در حوزۀ تخصص خویش هنر نمایی داشتند، امّا برخی از آنان از ساحۀ ادب قومی فراتر درخشیدند وگیتی را در آمال وخیال خویش گنجانیده ودر اشعار خویش به تصویر کشیدند، از این جهت است که توجه ادیبان جهان را جلب نمودند، اینکه ادیبان چون سید قطب ومحمد قطب، در یک اقدام عملی به بررسی اشعار آنان دست زدند، یک عمل نا سنجیده نیست.

بانیان ادبیات قطب، نویسندگان چیره دستِ هستند که سالیان درازی از عمر خویش را در اصلاح ونوسازی فکر واندیشه اسلامی صرف نمودند وراهکار عملی ارزشمندی را تقدیم جامعه وادب اسلامی نمودند.

نگارنده برآن شده که در تبیین وشناسایی سیمای ادبیات قطب وترسیم توانایی وزیبایی های سبک وروش آن که سالهاست مکتوم مانده است، پیش قدم شود. وهمچنان کوشیده است تا جایگاه این سبک پیشتاز را در گسترۀ ادب اسلامی به معرفی بگیرد چون ادب اسلامی است که حدّ ومرز نمی شناسد وتمام ادبیات اعم از عربی، فارسی، هندی، انگلیسی وغیره. در آن جای دارد و در حوزۀ شمولیت آن قرار میگیرد، امّا در چوکات وحدود شریعت واخلاق اسلامی.

روش تحقیق درین مقاله به صورت توصیفی وکتابخانه ی بوده، درنخست اشعاری که ارزشهای مورد نظر در آنها بارز بوده وسپس ارزشهای ادبی آن تحلیل وتفسیر وبررسی شده است. در آغاز نویشتار ادبیات قطب معرفی شده است وسپس عمل ادبی، گونه های ادبی، شعرفارسی، ارزشهای شعرفارسی، تحلیل نمونه های شعر فارسی از دید ادبیات قطب صورت گرفته ودر آخر نتیجه گیری وفهرست منابع جای داده شده است.

 

  1. ادبیات قطب

جستارهای ادبی که بیشتر از نظریات ادبی سید قطب ومحمد قطب ناشی شده است به عنوان یکی از مذاهب ادبی معاصر در جهان عرب وحوزۀ ادب اسلامی، عرض اندام نموده است، بنیانگذار ادبیات قطب» سید قطب ادیب چیره دست مصری است که صاحب سبک واسلوب خاص ادبی است واز پیروان این مذهب محمد قطب ادیب مصری، ومحمد علی قطب لبنانی، عبد الباقی محمد حسین مصری، عبد الفتاح خالدی سوری، عبد الرحمن البلیهی نویسنده سعودی، ومحمد توفیق برکات ادیب لبنانی را میتوان نام برد.

 

 1.2. سید قطب فرزند ابراهیم قطب الشاذلی (1906-1966م)

متولد استان صعید مصر است ودر سال 1933م لیسانس خویش را در رشته ادبیات از دار العلوم الازهر گرفت، سپس حدود شش سال به صفت مدرس به استخدام وزارت معارف عمومی مصر در آمد ومتعاقباً به صفت بازرس (مفتش) در وزارت معارف مقرر شد، زندگی ادبی سیدقطب در واقع در اثر برخورد با عباس محمود العقاد ادیب سرشناس مصری شکل گرفت.

اویکی از مبارزین اسلامگرای مصر است که سالیان درازی از عمر خویش را صرف مبارزه پیگیر بر ضد ظلم واستبداد نمود وفریاد اسلام خواهی وی گستره های شرق وغرب را درهم نورده است، او سر انجام در سال 1966م بصورت مظلومانه به شهادت رسید. (8: 10-30)

موصوف علاقه وافری به ادبیات داشت واسلام را از دیدگاه ادبی وزیباشناختی اش شناخت. ازینکه با انگیزۀ ادبی واحساس اسلامی به قرآن روی آورد واز دیدگاه هنری وزیباشناختی به نقد وبررسی وتحقیق پرداخت ودرهمین زمینه نظریات وآراء جدیدی را بوجود آورد که مورد توجه ناقدان وادب پژوهان، به ویژه پژوهشگران حوزۀ ادب عربی وفارسی گردید، واین شاید از آن روست که رویکرد سید قطب در کتاب اصول وروشهای نقد ادبی» رویکردی مستقل وبیشتر برخواسته از تأملات، اندیشه ها وتجربه های شخصی اوست، وکوشیده است با توجه به ویژگیهای خاص ادب عربی در گذشته وحال، وعدم پیروی از شیوه های ادیبان غربی درین زمینه، پدید آورندۀ سبک وسخن ویژۀ باشد. (9: 253)

همین عامل در کنار ارزشهای ادبی زبان فارسی ورونمایی آن در ادبیات عرب؛ خواننده را با رویکردهای ودیدگاه های سید قطب پیوند می دهد واو را بی آنکه احساس نا شناختگی وبیگانگی کند، با خویش همراه می سازد، وتوجه دیرینۀ پژوهندگان حوزۀ ادب عربی وفارسی را به این نویسنده مبذول داشته است.

2.2.محمد قطب (1919- 2014م)

نظریه پرداز دیگری ادبیات قطب، محمدبن ابراهیم قطب الشاذلی است. وی متولد روستای مربوط استان اسیوط صعید مصر است ودر کنار برادرش سید قطب رشدکرد. سید قطب که حدود دوازده سال از وی بزرگتر بود، اثر بزرگی برحیات وی گذاشت. محمد قطب در دانشگاه قاهره تحصیل کرد ودر سال 1940م در رشتۀ ادبیات انگلیسی لیسانس گرفت وسپس از دانشکدۀ تربیت مدرس مدرک روانشناسی گرفت، وی در اوائیل دهۀ پنجاه میلادی به حرکت اخوان المسلمین پیوست، ودربین سالهای 1954م و1965- 1971م دوبار زندانی شد وباردوم مدت شش سال را در زندان سپری کرد.

چندماه پس از آزادی از زندان به عربستان سعودی پناهنده شد وپس از دریافت اقامت در آنجا به تدریس در دانشکدۀ عقیده ومذاهب معاصر دانشگاه ام القری پرداخت وشاگردان زیادی را تربیت کرد وتا اینکه تاثیر نظریات وی در بین دانشجویان سعودی حرکتی را بوجود آورد که بنام بیداری اسلامی» مسمی شد. وی در زمان اقامتش در عربستان سعودی از درستی راه واز اندیشه ونظریات برادرش دفاع کرد، ودر آنجا به ترویج اندیشه های پرداخت که بنام اندیشه قطبی» یا ادبیات قطب» معروف شد. اندیشه های ادبی وی در آثارش: منهج الفن الإسلامی، مذاهب فکریة معاصرة و من قضایا الفکر الإسلامی المعاصر.في الأدب، منعکس یافته است.(11: 10-25)

محمد قطب به پیروی از نظریات سید قطب، رویکرد مستقلانه ومبدعانه داشته وکوشیده است با توجه به حفظ ارزشهای اصیل اسلامی عرب، به نوآوری در ساحۀ ادب بپردازد که نمایانگر سبک ادبی اوست. نوآوری های سید قطب در کتاب های التصویر الفنی فی القرآن، نقد الأدبی اصوله ومناهجه وابداعات ونوگرایی های محمد قطب در منهج الفن الإسلامی، مجموعه نظریات جدیدی است که در ادبیات عرب سابقه نداشته است، این نظریات سبب شده که ادبیات قطب» به عنوان مذهب جدید ادبی بر گسترۀ ادب عربی اسلامی هنر نمایی کند.

نکته ی دیگر اینکه از نظر زبانی نقد الشعر» واز نظر ادبی روش شناسی» باعث مکث وتأمل بنده شده اینست که یک شاعر دیروزین را با یک شاعر امروزین یا معاصر به ویژه با تفاوت زبان وزمان وزمینۀ رشد آنها، به آسانی نمی توان سنجید، واین که میزان تاثیر یک شاعر بر شاعر دیگر، ومقدار تاثیر آن برادب عام، وگویای میزان ارزشمندی - از دید ادیب عام- این عمل ادبی دارد، برعظمت هنری ومقام شامخ ادبی دلالت دارد که پژوهش حاضر نمونه ی از آنست.

3.عمل ادبی (اثرادبی)

در زبان ادبی، برخلاف زبانِ محاوره، مخاطب پیش از آنکه به مدلول ومعنای کلمات وتعبیرات دست یابد، به لفظِ آن توجه می کند، زبان ادبی از زبان وفرهنگ مردم الهام ومایه می گیرد واز این راه غنی وبارور میگردد، زبانِ ادبی سنّت دارد که حفظ آن از راهِ تتّبع در آثار گذشتگان میّسر است وعمل ادبی بالای زبان ادبی صورت می گیرد.

پس عمل ادبی، هدف، مرام وارزشهای احساس وتعبیری آن وسخن گفتن از روشها، راه های بیان وگونه های آن، همان نقد ادبی در خاص ترین عرصه های آنست.

تعریف عمل ادبی: عمل ادبی عبارت است از بیان تجربه احساسی در قالبی الهام بخش. (9:9) با توجه به این تعریف میتوان گفت که هدف ومرام عمل ادبی این نیست که حقایق عقلی ویا مسائل فلسفی، را در قالب ها وچهارچوب خاص محصور کند، بلکه هدف ومرام آن بیان ارزشهای احساسی وبیانی آنست.

ازین جهت است که عمل ادبی به محض حضور در ساحۀ ادب، گونه ی از گونه های احساسی را مُتحقق می سازد واین تحرک واحساس در ذات خود مرام انسانی وزنده ای است که به صورت مستقیم سبب تحقق یافتن آثار بزرگتر وماندگارتر  میشود.

نا گفته پیداست که عمل ادبی، بالای گونه های ادبی صورت گرفته ونتایج بر خواسته از آن دست آورد نقد ادبی است. پس شناخت گونه های ادبی ضرورت می افتد.

 

4.گونه های ادبی

گونه های ادبی که در زبان عربی به آن عناصر ادبی» گفته میشود، عبارت از طراوش های ذهنی وفکری ادیبان است که ساخته ای عمل ادبی است.

در نخست گونه های ادبی بدو بخش عمده تقسیم می گردد: یکی شعر ودیگری نثر.

شعر نخستین نوع از گونه های ادبی است که پا به عرصۀ وجود نهاده وتاریخ کهنتر از دیگر گونه های ادبی دارد. وطبیعت اشیاء نیز اقتضا می کند که پیدایش نثر فنی پس از پیدایش شعر باشد؛ زیرا ضرب آهنگ موزون وپراکنده در شعر آن را با تعبیر بدنی از تاثیر پذیریهای احساسی وبه اهتزاز در آوردن اعضای جسم همراه کرده است. (9: 55)

مقاله نیز نوع دیگری از گونه های ادبی است، زیرا تاثیر پذیری نویسنده اش را در برابر یک پدیدۀ تاثیر گذار، همچون چکامه به تصویر می کشد، همچنان پژوهش ادبی یا آنچه ادبیات توصیفی» خوانده می شود نیز چنین است، ودرین نویشتار هم به گونه ای عنصر تجربۀ احساسی پیش از آنکه در ردیف ادیبات قرار گیرد، وجود دارد. تنها چیزی که درین میان وجود دارد میزان احساس وتاثیر پذیری است که در گونه های مختلف ادبی شُدت وضعف می یابد. (9: 14)

میزان این تاثیر پذیری در شعر بیشتر از دیگر گونه های ادبی است، ودر داستان، زندگی نامه، مقاله یکسان نیست، ودر برخی مواقع ممکن است به پاسی از شعر نیز برسد. بطور کلی شعر ونثر مانند هر هنر دیگری به انواع متعددی تقسیم می شود.

5.شعر (کلام منظوم)

شعر، بیان مجازی است، هر سخنی که در زندگی عادی، ساده وسلیس وسرِ راست گفته شود، در زبان شعر مقید، مغلق ودرهم گفته میشود. (4: 1)

شعر از وجود شاعر، از نگاه وحرکاتش می جوشد وگرنه ساختن شعر» کار سادۀ نیست. شاعر یعنی کسی که قادر است شعور خود را به کار بیاندازد، خلاقیت داشته باشد. هورمون کلمات واصوات را حسّ کند. (7: 100)

ابن خلدون در تعریف شعر می گوید: شعر بلیغ ومبتنی به استعاره واوصاف است که به اجزای (ابیاتی) هم وزن ورَوِی تجزیه گردد چنانکه هر جزء (بیت) آن از لحاظ غرض ومقصد نسبت به جزء (بیت) ما قبل ومابعد مستقل باشد وبر وفق اسلوبهای مخصوص زبان عرب جاری شود. (1: 789)

شعر معمولاً در قالب غزل، قصیده، مثنوی، قطعه، رباعی وچهارپاره، شعرنو، آزاد وسفید سروده می شود. شاعر جوان با ذوق اگر به قدر کافی انواع شعر را مطالعه کند، خودش بنا بر ذوق وسلیقه واستعداد درونی اش راه خود را پیدا می کند وجهت شعر، قالب، فُرم ومضمون وغیره را به طور طبیعی انتخاب می نماید.

شعر، شعرنو وقدیم ندارد. شعر اگر شعر سرائیده شود، حاوی نکته ی ظریف وبیان زیبا وهماهنگی واحساس لطیف باشد خوبست وشعر گفته می شود. هر گفته ونبشته ی که آنی داشته باشد شعر می باشد.

برای یافتن مهارت وزیبایی سرودن شعر لازم است که آگاهی واطلاع کافی از شعر سنتی وکار سرایندگان قدیم داشته باشد تا به سخن چیره شود وکلمات در نوایش نرم شود در آن زمانست که می تواند سخن پایدار وماندگار به وجود آورد.

پس درست است که گفته اند موضوع شعر سرایش بی قید وبند عواطف واحساسات وتاثیر پذیریهای درونی آدمی است، آن گاه که این عواطف واحساسات از زندگی عادی فراتر رود وآن گاه که این تاثیر پذیریها به حدّ بر افروختگی واشراق ویا به نوعی اهتزاز وجاری شدن برسد. (9: 57) درین صورت به کمک غریزه والهام راهِ خود را می یابد.

شاعر در عین حال که اوزان وموازین شعری را می شناسد وعواطف واحساساتش او را بر انگیخته است، واز پدیدۀ تاثیر پذیرفته، می تواند از سبک شاعری پیروی کند، ولی هرگز مقلد نباشد، باید خود خلق وزیبا خلق کند وگفته هایش شعار گونه نباشد. زیرا شعار، شعر نیست. چنانکه صائب تبریزی میسراید:

دست طلب به پیش کسان چون کنی دراز                پل بسته ی که بگذری از روی آب خویش

اینجا شاعر شعار نداده است، وعواطف واحساسات خویش را از روی صداقت وراستی بیان داشته است. واین عمل بر اساس همان فطرت انسانی ابراز شده که خالق بشریت انسان را خلق کرده است لذا در آن هم سرور نهفته است وهم خفگان، هم احساس شادی وغم، هم رضا وخشم، هم عتاب وهم تشویق، هم عفو انتقام، هم دوری جستن وهم سازگاری جای سازی شده است.

ادبیات به هر زبانی که ابراز شود بکر وتازه بودن آن مرادست وجنبه اسلامی بودن ادبیات، فقط در دوری از بدی وپلیدی است. واین طبیعی است که انسان بر پایۀ آن آفریده شده است، تفاوت اساسی در بین ادبیات اسلامی وادبیات غیر اسلامی-باتوجه به کلام فوق- التزام است به طبیعت اسلامی. واین طبیعت محدود به اغراض خاص ادبی نیست، یعنی همه گونه های ادبی را شامل میشود، امّا در چوکات مزایای اسلامی صورت گیرد اسلامی تلقی می شود.

علت اینکه از نمونه های شعری شاعران ادب فارسی در ادبیات قطب از عمر خیام واقبال لاهوری، سخن رفته است. التزام آنان بر ادب اسلامی وتعهد آنان نسبت با ادبیات اسلامی بوده است، ویاهم شهرت را که آنان در جهان عرب به عنوان شاعر واندیشمند اسلامی کسب کرده اند میتواند علت دیگری بر این گزینش بوده باشد.

6.ارزشهای ادبی شعر فارسی

ارزش یک عمل ادبی عبارت است از مجموعه زیبایی های که آن عمل ادبی از جنبه های گوناگون دارد. جنبه هنری یک اثر تنها یکی از ارزش هاست که البته در ارزیابی یک عمل ادبی، عنصر بسیار مهم واساسی است. (2: 22)

هنر سخن پردازی عمر خیام البته در سراسر شعر فارسی نمودار است، ولی مهارت وی را در هنر شعر سرایی تنها آنجا میتوان مشاهده کرد که محتوای شعر وی عواطف واحساسات وی را بیان کند.

پس شاعری که ما را به هستی بزرگ وزندگی رها از بند زمان ومکان فرا میخواند، ودر عین حال به رویدادهای کوچک ولحظه های جزئی وحالتهای خاص، وعمل زیرکانه هم بپردازد، شاعر بس بزرگ وبی مانندی است، آن گونه که ما در مورد خیام گفتیم ، امّا شاعری که ما را در لحظه های پراکنده ی به زندگی هستی برساند ودرین لحظه ها با روزگار بی پایان جاوید وزندگی سرمدی، ویا تنها با زندگی انسانی وطبیعت بشری ارتباط بدهد، واحساس ما را در درون سینه ها به تپش بیاندازد همچون اقبال شاعر ممتازوهنرمند والای است.

هنر عبارت است از تازه دیدن، از زاویۀ غیر تکراری، دین اشیاء، ارزشها روابط کهنه، مکرر یا روزمرۀ که اغلب از شدّت دیده شدن، دیده نمی شوند. هنر، هم باید پیچیدگیها را ساده کند، وهم سادگی ها را پیچیده سازد. (4: 2)

6.1.ارزشهای احساسی

هر گونه تعبیر در الفاظ یا ساختار آن ویا همسازی عبارتها وترتیب آنها ویا در شیوۀ پرداختن به موضوع وبه دنبال آن در طبیعت، نوع ودرجۀ اثری که در احساسات مخاطبانش باقی می گذارد، ارزش احساسی گفته میشود. (9: 34)

ناگفته نماند که ارزشهای احساسی از طریق همین ارزشهای بیانی آشکار گشته ودر مخاطب اثر می گذارد. وعوامل تاثیر گذار حسّی مشخصِ بر انسان مستولی می شود واو نیز به این عوامل پاسخ معینی می دهد.

روانشناسان بر این باورند که بر روی کرۀ زمین دونفری را نمیتوان یافت که احساساتشان مثل هم باشد، هر انسانی یگانه نسخه ای است که مانندش در جهان آفریده نه شده است، حتی دوگانگی های که چهرۀ ایشان شبیه هم است. آنان شبیه هم اند ولی به هیچ وجه مثل یکدیگر نیستند وهمچنین ویژگیهای روانی آنها هم با هم شبیه نیست، شاید تفاوت در میان آنها هم بیشتر نباشد، چراکه هر زوایۀ کوچکی در جزء کوچک از جرئیات جهان هستی ومحیط پیرامون وموقعیتها سر انجام به زاویه ی بزرگ می انجامد.»(9: 22)

این نظریه برای ما جهان هستی را بسیار فراتر از محدوده ها ی مادّی آن می نمایاند ویک دنیای بی انتها را به تصویر می کشد که در آن احساس ها متفاوت هستند ودر مجموع هیچ شباهتی با هم ندارند.

عامل دیگری که به معنای لغوی واژه وآوای آن افزوده میشود تصویر صحنه یا رویدادی است که با کاربُرد واژه همراه میشود. این تصویر که با خاطره ی احساسی  تغییر ماهیت می دهد، هر گاهی که از آن واژه یاد شود در خیال زنده می شود وآوای مخصوص آن در گوش طنین انداز می شود.

از تبصره فوق چنین بر میآید که در عمل ادبی عناصر لفظ ومعنی، احساس وتعبیر هردو همزمان مؤثرند پس ارزشهای احساسی وارزشهای بیانی هردو در عمل ادبی وجود دارد وجدایی نا پذیرند. (9: 21) وصورت بیانی چیزی جزء ثمرۀ اثر پذیری از تجربه احساسی، وارزش احساسی نیز چیزی جز آنچه که الفاظ می تواند آن را به تصویر بکشد وبه محدودۀ احساس دیگران منتقل کند؛ نیست.

با وجود این حقیقت انکار ناپذیر، نا گزیریم در بارۀ این ارزشها به عنوان ارزشهای مستقل سخن بگوییم تا بتوانیم ارزشهای شعری فارسی را از روزنۀ دید شاعران حوزۀ زبان فارسی از منظر ادبیات قطب» به بررسی گرفته ومیزان ارزشمندی آنان را در گسترۀ ادبیات عرب معلوم کنیم -درین شکی نیست که اندازۀ تاثیر گذاری یک ادب بر ادب دیگر کسی را یارای انکار نیست- واین سنجش بر اساس معیاری وضع شده ادبیات تطبیقی صورت گرفته است.

6.2.ارزشهای بیانی

هر گونه تعبیر با لفظ وساختار آن ویا تنظیم عبارت ها وترتیب آنها در شیوۀ پرداختن به موضوع ودنبال کردن آن، همه وهمه در صورت وقالبِ که تعبیر وبیان آن را به دیگران منتقل کند، ارزش بیانی گفته میشود. (9: 24)

وظیفه تعبیر وبیان در ادبیات تنها به دلالت معنوی واژه ها وعبارت ها محدود نمی شود وبه این دلالت، عوامل تاثیر گذار دیگری که کامل کنندۀ بیان هنری است، افزوده میشود. هنگامیکه یک ادیب واژۀ را به کار می برد می کوشد آن را از همۀ موقعیتهای احساسی جدا سازد تا بتواند مدلول ذهنی انتزاعیش را بیان کند. وبدین ترتیب بوضوح وثبوت دلالت واژه را تضمین نماید؛ چراکه معنای انتزاعی واژه ثابت است وتا مادامی که اصطلاح دیگرگون نه شود، در طول زمان تغییر نمی کند، امّا معنای احساسی متغییر است؛ زیرا هر روز موقعیت احساسی جدیدی به دست می آورد که به اندوخته این واژه افزوده می شود، واین موقعیتها تا زمانی که احساسات افراد ونسلهای گوناگون را که این واژه را به کار می برند، درگیر نه کند وبه اندوختۀ احساسی وتجربه های آنان بیفزاید، پایان نمی پذیرند.

همچنین دانسته می شود که دلالت احساسی واژه در افراد مختلف فرق می کند، همچنان که در هر نسلی نیز تفاوت مشاهده می شود. این تفاوت در درجۀ نخست برخواسته از مشاهدات وتجربه های است که هر فرد نسبت به دلالت این واژه داشته است، به گونه ی که چون واژۀ از میان واژه ها یاد شود، میدان برای شیوه های بی شماری از احساسات و واکنشها گشوده واز حافظه تصویرهای از این تجربه ها ومشاهدات طلب می شود.

آشکار است که همۀ این تصویر ها در ذهن نخستین بنیاد گذاران زبان نه بوده است، زیرا احساسات واذهان آنان با تجربه های که ما اکنون از آن داریم بر خورد نداشته است، ازین جهت است که واژه در ذهن آنان یک یا چند تصویر را به نمایش می گذاشته است تا یکی را بکار ببرد که در هر حال میزان تجربۀ آنان در جهان حسّ وخیال محدود می شده است.

7.ارزشهای احساسی وبیانی در شعر فارسی

عمل ادبی، واحد متشکل از احساسات وبیان است، این واحد از جنبۀ احساسی دارای دومرحلۀ پی در پی در وجود است، ولی این دو مرحله از جنبۀ ادبی در ظرف وجودیِ واحد ویکپارچه ای قرار می گیرد. (9: 21)

این یکپارچگی احساس خود را از لحظات جزئی وحالات روحی به گونه ی نیرومند به ما منتقل می کند وآن را همچون چشمه ی جوشان در احساس ما جاری می سازد ومارا به دنیای خویش ببرد تا با احساساتشان همراه شویم، چنان که گویی با این احساسات زندگی می کنیم.

 

 

7.1.ارزشهای احساسی وبیانی در اشعار خیام (1048- 1131م)

حکیم عمر خیام فرزند ابراهیم متولدسال439هـ در نیشاپور است، اوشناخته ترین ومشهورترین سخنور زبان فارسی در دنیاست با اینکه مقام شعری او بسیار فروتر از مقام بلند علمی اوست، امّا مفاهیم ومعنای بلندی که در قالب چند رباعی معدود از او به یادگار مانده وی را در عرصۀ سخنوری شهسوار بلا معارض ساخته ومقام علمی اورا تحت شعاع مقام شعری او قرار داده است. رباعیات خیام از دوران عصر اسلامی به بعد از میان تمام طوفانهای بنیاد کن وحوادث ونوائب نابود کننده نجات یافته وچون گوهرهای گرانبها ومیراث نابود نشدنی دست بدست گشته با تحریر ها وترجمه های گوناگون به زبانهای متعدد جهان جلوه گری کرده است، ادیبی در موردش می گوید:

تجربۀ جهان نا پیدا وناشناخته ی عمر خیام را رنجور کرده بود، واورا بر آن داشت تا برای ما شعر بگوید: زیرا این قلب او بود که از آن جهان ناشناخته تاثیر پذیرفت نه ذهنش، ودر نتیجه انسان وار در برابر این جهان ایستاد که احساس داشت نه عقلی که بیندیشد، واینجا اثری را که تعبیر خشک وبی روح می تواند بر احساس بگذارد و موجب خشکی وبی روحی آن شود، از یاد نبریم.» (9: 68)

این ابیات عمر خیام بیانگر آنست که او از جهان دیگری حرف می زند:

از آمدنم نبــود گردون را ســـود                        واز رفتن من جاه وجلالش نفزود

وز هیچکس نیز دو گوشم نشُنود                         کاین آمدن ورفتنم از بهز چه بود

***                                                                             (5: 2)

در گوش دلم گفت فلک پنهانی                     حکمی که قضا بود مرا می دانی؟

در گردش خویش اگر مرا دست بُدی                 خود را برهاندمی زسر گردانی!

***                                                                           (5: 48)

زان کوزه می که نیست در وی ضرری             پرکن قدحی، بخور به من ده دگری

زان پیشتر ای صنم! که در رهگذری              خاک من وتو کوزه کند کوزه گری

***                                                                             (5: 46)

خیام حکایت از دنیای سر گردان ونا اُمیدی دارد که حسّ می کند در زندگی وهستی شتابان به سوی مرگ ونیستی در گذر است، وهیچ نوری نیست که بر تاریکیهای غیب وسر نویشتش بتابد، وآن گاه که از کوفتن درهای غیب ودر خواست بارقۀ نوری رنجور بتابد، به کنج خاک خزیده وبا آن همنوا می شود تا سرگشتگی خویش را در تاریکی از یاد ببرد. (9: 17)

چنانچه در نمونۀ دیگری از شعر خیام احساس نا امیدی به درجه بالایی میرسد وبا بیان شیوا چنین می سراید:

این یک دوسه روز نوبت عمر گذشت              چون آب به جویبار چون باده بدشت

هر گــز غــم دو روز مرا یاد نگشــت                روزی که نیامدست وروزیکه گذشت

***                                                                             (5: 6)

امروز تــو را دستــرس فردا نیســت               اندیشـــه فردات بــجـــز سودا نیسـت

ضایع مکن ایندم اَر دلت شیدا نیست              که این باقــی عــمــر را بهــا نیســـت

***                                                                              (5: 4)

در خواب بُدم منرا خردمندی گفت               کز خواب کسی را گل شادی نشگفت

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت            می خور که به زیر خاک می باید خفت

***                                                                             (5: 10)

در دایرۀ که آمـــد و رفتن ماســـت                    او را نه بدایت نه نهایت پیــداست

کس می نزند دمی در این معنی راست               کاین آمدن کجا ورفتن بکجاسـت

***                                                                             (5: 9)

خیام شکوه از دنیای دیگر وسفر دیگر دارد، سفری که بدون شک خسته کننده است، امّا لذت بخش، وهمراه با لذت ودرد، وآن توشۀ الاهی که قوت جانهاست، در این سفر چه بسیار احساسها وعواطفی که بر انگیخته می شود: احساس نا امیدی وافسردگی ودلسوزی برای روح سر گشته ودرد ورنجی که خود را برای رسیدن به روشنایی نابود می کند. (9: ) این درد ورنج است که در ضمیر نا خود آگاه وی جای گرفته است وآنرا آرام نمی گذارد.

سید قطب در مورد ارزشهای احساسی وبیانی شعر خیام چنین می نویسد: نحن مع الخیام في عالم حائر ملهوف معجل یخبط في الظلام، فلا تهدیه شعاعة من نور، ولا بصیص من ضیاء، وقد أسدلت دونه الحب، وأغلقت في وجهه الأبواب.»(9: 23)

یعنی: با خیام به دنیای سرگشتۀ اندوهگین ودستپاچه که در تاریکیها گم شده واز هر گونه نور وروشنایی بی بهره است، پای می گذاریم: دنیای کسی که پرده ها در برابر دیدگانش آویخته شده، ودرها به رویش نا گشوده مانده است.

گفته اخیر وی احساس نا امیدی وتنگدلی روز افزونی دارد:

سیر آمدم ای خدای از هستی خویش                      از تنگدلی وز تهی دستی خویش

از نیست چو هست میکنی بیرون آر                      زین نیستم بحرمت پستی خویش

                                                    ***                                                                      (13: 324)

سید قطب در مورد ارزشهای بیانی شعر خیام چنین بازگویی می کند:

خیام در رباعیات تکراری، تک رنگ، ژرف وگیرای خود ما را به گونه ای با نا امیدی روبرو می سازد، واین انسان بی نوایی که از تاریکیهای ازل بیرون آمده وگرفتار تاریکیهای ابد شده است، هیچ پرتو نوری در هیچ جا نمی بیند تا درآن نور راه خود را بیابد، امّا با این حال مسئله ی را برای ما پیش می کشد که نه تنها ذهن بلکه احساس را پُر می کند وجان و وجدان آدمی را فرا می گیرد.»(9: 32)

با توجه به سطرهای برگرفته شدۀ فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که ارزشمندی شعر خیام به اندازۀ بوده که ازبین شعر شاعران حوزۀ ادب فارسی تنها خیام مورد توجه ادیب بزرگ ونویسنده چیره دست مصری سیدقطب قرار گرفته است واشعار وی را مورد بررسی وارزیابی قرار داده است.

7.2.ارزشهای احساسی وبیانی در اشعار اقبال لاهوری (73-1938م)

این اندیشمند وادیب مسلمان که تربیت یافته عرفان سر زمین هند ومکتب قرآن وعرفان اسلامی ویکی از شاعران نامدار زبان فارسی است که بربسیاری از اندیشمندان جهان نیز تاثیر گذار بوده است. آنقدر که اشعار فارسی وی وِرد زبانهاست ونام وی را در سطح شاعران جهان نشانیده است، اشعار اردو اش با آن تراز نمی رسد (3: 23) اشعار وی در حوزۀ ادب عربی از اهمیت وارزش والایی بر خوردار است که توجه یکی از ادیبان ومتفکران چیره دست عرب را بخود جلب کرده تا حدّی که به بررسی اشعار وی پرداخته است، آن دانشمند کسی نیست جز محمد قطب که یکی از علم برداران در ادبیات قطب» است ودر مورد اقبال چنین می گوید:

محمد اقبال در اندکِ از اشعارش فلسفه را با شعر آمیخته است، این تجربۀ وی بصورت آشکارا در شعرش احساس می شود که از تجربۀ ذهنی ومزج فلسفی وی حکایت دارد. تجربه ای که در مغزش احساس ودر وجدانش جوش وخروش بوجود آورده واین مورد به سبب گرفتگی های نفسی وسوژه های مشکلات ذهنی اش ناشی می شود، وبا تعبیر منغم وموزون از آن سخن می گوید.»(10: 268) چنانکه می گوید:

چه می پرسی میان سینه دل چیست                      خرد چون سوز پیدا کرد دِل شد

دل از ذوق تـپـش دل بود، لیکــن                      چو یک دم از تپش افتاد گل شد

***                                                                    (12: 177)

مرا روزی گل افسـرده ای گـفــت                      نمـــود ما چو پرواز شرار است

دلم بر محنت نقش آفرین سوخت                     که نقش کلک او نا پایدار است

***                                                                    (12: 0)

به پـهـنـــــای ازل پر می گشودم                       زبنـــد آب و گل بیـــگانه بودم

به چشم تو بهــای من بلنــد است                     کــه آوردی بـــه بـــازار وجــودم

***                                                                   (12: 177)

بیان اقبال نسبت به احساس ورغبت سر گشته ای که به زندگی دارد، حکایت از سوز وگداز زندگی دارد، این مفهوم زندگی حقیقی است! وزندگی پر تحرک که از احساس آن خشکی وخستگی در نفس پیدا می شود، واین خستگی از یک رغبت دائمی حاکی بوده وزندگی را به تصویر می کشد که سخن از بیقراری وآرامش به یک وضعیت زندگی دارد، گرچه این زندگی در نوع خود زیباست، امّا سر گشتگی وروح خشک از آن پیداست. درین زندگی است که مشاعر انسان را به درجۀ از توهج واشتعال می کشاند. واین سوز وگداز خلاصه از یک زندگی وآثارِ آنست، با آنکه درین زندگی "عمرانسان" و"زمان" با هم مساوی نیستند. پس طول زندگی مهم نیست، زندگی مهم است که مملو از سوز وگداز باشد . گرچه مدت زمان یک لحظه یا یک شب باشد، مساوی به تمام جوهر زندگی است. (10: 274)

اقبال در جای دیگر ومجال دیگر چنین می سراید:

جهان ما که جـــز انگاره ای نیســــت                      اسیر انقـــلاب صبح وشام است

زســـوهـــان قضـــا همـــوار گــردد                     هنوز این پیکر گل نا تمــام است

***                                                                    (12: 4)

دلا رمز حیــات از غنچــه دریاب                     حقیقت در مجازش بی حجاب است

زخاک تیـــره می روید ولیکـــن                     نگاهــش بر شعـــاع آفتـــاب اســت

***                                                                       (12: 5)

فـــــروع او به بـــزم باغ وراغ است                  گل از صهبــای او روشن ایاغ است

شب کس در جهان تاریک نگذشت              که در هــر دل از داغ او چــراغ است

***                                                                        (12: 5)

دل من راز دان جسم وجـــان اســت                  نپنداری اجل بر من گــران است

چه غم گریک جهان گم شد زچشمم                   هنوز در ضمیرم صد جهان است

***                                                                       (12: 5)

درین اشعار اقبال هماهنگی وتناسب تعبیر، احساس ومطابقت تاثیر پذیری، چینش واژه ها وجذب توان ونیروی احساس در الفاظ، چیزی است که می توان آن را به کاری از جنس الهام توصیف کرد، البته این حالتها در زندگی ادیب بطور کلی نادر واندک است، وادیب در بیشترین حالتهای خود از آگاهی، تحمّل، رنج وسختی واختیار بیشتری برای مطابقت میان ارزشهای احساسی وارزشهای بیانی برای بهره گیری کامل از توان احساسی در راستای تعبیر وبیان بر خوردار است.

محمد قطب در زمینه می گوید:

انسان از دید اقبال یک نیروی دنیوی بزرگِ است که تمام نیروی انسانی در آن به نمایش گذاشته شده است، طوری که اوبر گرفته از نور است، بر گرفته شده از نیروی پروردگار، روح! ازین جهت است که لقب انسان به صفت خلیفه خدا در روی زمین درست معنا می یابد، ازین سبب گرانبها ترین پدیده دربین موجودات است ومقرر شده با تمام نیروی زندگی. واین درست زمانی متحقق می شود که او از خدا استمداد جوید چون بر اساس فطرت، روح انسانی نیازمند آفریده شده است.»(10: 269)

منظور از آن این نیست که چنین ابیاتی حکمت محض اند، حکمت گاهی میوۀ تاثیر پذیری از احساس است که گرم وجهنده وسرشار از تصویر ها وسایه ها بیرون می جهد. وبی هیچ مخالفتی در دیوان شعر ورتبه وجایگاه خویش قرار می گیرد.

ازین جهت است که در اکثری از اشعار اقبال اندیشه خیامی موج می زند که درونمایۀ رباعیات منسوب به اوست وبعدها در کلیه قالبه های شعری وی تسریّ وامکان بروز یافته است: این رباعیات درکل، مجموعۀ را تشکیل می دهد که مضامین آن از حیث تنوع عبارت است از دم غنیمت شمردن، کوتاهی عمر وزندگی، مسامحه، افکار عالم گیر، اعتقاد به قضا وقدر، نیکو انگاری کارنامه بزرگان عجم وفنای آن را تذکار وعبرتی شمردن، طرح مسائلی چون تضاد مرگ وزندگی، یا وجود وعدم، مسئله آفرینش وحکمت های آن» (6: 158) در کل ارزشهای برخواسته از شعر فارسی اقبال ترکیبی از احساس وبیان وحکمت است.

8. نتیجه گیری

این بررسی مقایسوی بر اساس معیار های ادبیات تطبیقی در بارۀ ارزشهای شعر فارسی ودرجه تاثیر آن در ادبیات معاصر عرب انجام شده وآثار ارزشمندی که در یکی از مذاهب ادبی معاصر عرب بر ملا گشته، شاکلۀ آن در چند مورد به رقم این ارزشمندی افزوده است که از همه بیشتر ارزشهای احساسی وبیانی آن بسیار چشمگیر است.

حاصل این کاوش در چند نکات زیر فهرست می شود:

1-    با وجود آنکه فوران احساسات، عواطف سرشار از جوش وخروش در اشعار خیام واقبال حس می شود، در مقام مقایسه رباعیات خیام، فرد را به س وآرامش فرا می خواند وبر عکس در رباعیات اقبال حرکت وپویایی یکی از بارزترین ویژگی های شعر وی محسوب می شود.

2-    معلوم است که اشعار اقبال آنجاکه با ماهیت هستی سرو کار دارد وگفته های در بارۀ نظام آفرینش هستی، آغاز وانجام کار جهان و. دارد، دقیقاً درونمایه ای اندیشه های خیامی را به یاد می آوردکه بروز آن در برخی از قالب های شعری اقبال تسری یافته است.

3-    یکی از ارزشهای شعر فارسی به ویژه رباعیات اقبال با آنکه بن مایه وشالودۀ ذهن وزبانش خیام وار است با گرایش به سبک هندی، با استقبال از سروده های بیدل، اقتباس از عبارات وتعبیرات حافظ وتضمینهایش از سخنان خیام سروده شده که موجب ارزشهای مقایسوی بیانی (محاکاة) در عرصۀ شعر شده است

4-    رباعیات خیام واقبال غالباً عاطفه گرا، احساسی وبر خواسته از انفالات درونی آدمی است که خوانند احساس می کند این شعر با قیاس بر زندگی وی سروده شده واز حالت وی سخن دارد واز وضعیت که وی را احاطه کرده است، حکایت می کند.

5-    دیگری از ویژگیهای شعر اقبال داشتن طرز قیاسی- منطقی است که در برخی اشعار حافظ دیده می شود، در اندک اشعارش فلسفه را باشعر آمیخته است واین عملکرد وی بصورت آشکارا در ابیاتش دیده می شود.

6-    این دو نمونه شعر کم نظیر که هم قوّت قریحه وهم صلابت ایمانی وغیرت دینی هردو شاعر را نشان می دهد، نیز مانند شعرهای بلند دیگر آنان به صریح ترین وجه مؤید نظریه ای است که دین مقاله مورد بررسی وکنکاش قرار گرفته است.

7-    درین مقاله میزان تاثیر پذیری اقبال از خیام ونقاط تاثیر بر جسته گردید وهمچنان درجۀ مؤثریت آن در ادبیات عرب وجلب توجه ادیبان معاصر عرب (سید قطب ومحمد قطب) بر اهمیت وجایگاه آنان، وتبصرۀ آنان بر ارزشهای شعر فارسی، بیانگر ارزشمندی زبان وادب فارسی است.

8-    اهمیت دهی قطب وبر جسته سازی ارزشهای شعر فارسی در ادبیات عرب ونشاندهی این ارزشمندی برای ادیبان دیگر حوزۀ ادبیات عرب، بر محبوبیت ادبیات قطب» در قلمرو ادب فارسی بیشتر از پیش می افزاید.

9-   حال آنکه رباعیات خیام واقبال بخاطر سرایش به زبان گیرای فارسی شهرت جهانی وعظمت جاویدانی کسب کرده است، اگر سعادتمندی دامن همت بر کمر زند ودر مورد میزان این ارزشمندی در ادبیات جهان به تحقیق بپردازد شکی نیست که اثر شرین وجالب ترتیب خواهد شد که جای آن در کتابخانه زبان وادب فارسی خالی است.

9.فهرست منابع

1-    ابن خلدون، عبد الرحمن (1988م) تاریخ ابن خلدون ج2، ت: خلیل شحادة، بیروت: دار الفکر.

2-    آقا علیخانی، علی محمد (1389هـ) تربیت دینی در آینۀ شهنامه، تهران: مهکامه دالاهو.

3-    تسبیحی، محمد حسین (1993م)  اقبال نامه  ، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران وپاکستان.

4-    خرمشاهی، بهاء الدین (1383هـ) نبض شعر، نقد شعر بر هیجده شاعر از شامل تا هیوامسیح ، تهران: روشن مهره.

5-    خیام؛ عمر بن ابراهیم (1369هـ) رباعیات عمر خیام نیشاپوری، ت: محمد علی فروغی، تهران: انتشارات ناس.

6-    شمیسا، سروس (1387هـ) سیر رباعی چ3، تهران: نشر علم.

7-    طوسی، بهرام (1387هـ) هنر نوشتن ومهارت های مقاله نویسی ، مشهد: انتشارات ترانه.

8-    غفوری، شریف الله (1388هـ)  سید قطب در امواج زندگی، چ2، کابل: انتشارات قلم.

9-    قطب، سید (1983م) النقد الأدبي أصوله ومناهجه، چ5، قاهره: دار الشروق.

10-قطب، محمد (1983م) منهج الفن الإسلامی، چ6، قاهره: دار الشروق.

11-قطب، محمد (1396هـ) پیام اسلام به بشریت سرگردان، تر: شریف الله غفوری، کابل: انتشارات قرطبه.

12-لاهوری، محمد اقبال (1382هـ) کلیات اقبال لاهوری، چ7، ت: پروین قائمی، تهران: انتشارات پیمان.

13-          نظامی عروضی سمر قندی (1388هـ) تعلیقات چهارمقاله ، به کوشش دکتر محمد معین، تهران: نشرمعین.

واژۀ اهلی شدن در ادبیات انسانی

فداکاری وحماسه آفرینی در اندیشۀ امینه قطب

محمد قطب پرچمدار بیداری اسلامی

های ,شعر ,ادبی ,است، ,قطب ,ادبیات ,است که ,که در ,می شود ,را به ,شعر فارسی ,ارزشهای احساسی وبیانی ,احساسی وارزشهای بیانی ,ارزشهای احساسی وارزشهای ,میزان تاثیر پذیری

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پودرمخمل مخمل پاش ایلیاکروم 02156573155