محل تبلیغات شما


واژۀ اهلی شدن در ادبیات انسانی


پوهنیار شریف الله غفوری
استاد پوهنحی زبان وادبیات پوهنتون تخار

چکیده
این مقاله به منظور تبیین سلوک ورفتارهای  انسانی در محیط دانشگاه ترتیب شده است چون استادان وکارمندان دانشگاه اکثراً الگو ونمونه برای دانشجویان بوده واز اخلاق ورویه ورفتار انسانی آنان تبعیت صورت می گیرد. لذا در همچون حالات باید اهلی شدن؛ یعنی انسان شدن و اهل اخلاق ورفتار انسانی بودن برهر فرد دانشگاهی لازم اُفتد تا نکات برجسته ادبیات دانشگاهی و ویژگیهای انسانی را مراعات نموده ونمونۀ از یک انسان فاعل وعامل را به نمایش گذارد، انسان عامل را شخص ایدئولوژیست هم گفته میشود. ویژگیهای ادبیات انسانی را همچون بردباری، فروتنی، شکیبایی،  خوش طبعی، نا طماعی، نا پرخاش گری، عدم دخالت در کاردیگران ، تسامح ومیانه روی، سویه شناس و مُدرک، عاجز وشکسته دل بودن را شامل میشود که در محیط و قلمرو دانشگاه از آن ویژگیها تمثیل عملی صورت گیرد واین ویژگیها اصالت یک استاد خلّاق وبا فضیلتِ است که نمونه از مزایای انسانی بوده وبا مسؤلیت ورسالت مندی پیشبرد وظیفه می نماید. اهلی شدن یکی از صفات برتر انسانیت بوده وضرورت است منسوبین دانشگاه جهت اهلی شدن اقدامات مثبتی را انجام دهند، چون یگانه وسیله برای مهارکردن خصلت های حیوانیجانسان، اهلی کردن آنست وتنها اهلی کردن است که خصلت های حیوانی انسان را تبدیل به صفات انسانیّ انسان می نماید. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیلی وتوصیفی است که بر متون دینی وتجربیات زندگی مبتنی است. سخن ما وبحث ما روی حیوانیت انسان وانسانیت آن است ومیخواهیم پیرامون موضوع وخصائیل انسانهای اهل ونا اهل گفته هایی را بر سمع مخاطبین برسانیم.
کلید واژه ها: اهلی شدن، انسانیت انسان، حیوانیت انسان، ویژگیها و الگوگیری.مقدمه
اهل در فرهنگ زبان به معنای شایسته وسزاوار آمده است، اهلی یعنی انسانی که از تمام خصلت های حیوانی، پاک شده وخصلت های انسانی را به خود سزاوار ساخته است، این انسان شایسته انسانیت است.
اهلی شدن یکی از صفت های حیوانی است که درینجا به مفهوم عملی آن یعنی اعاده واصلاح مواصفات اصیل انسانی اطلاق شده است، وکاربرد این واژه به منظور خاصِ که تمام ویژگیهای یک انسان دانشگاهی را شامل شود به کار رفته است واین واژه در فرهنگ زبان به معانی "رام شدن" و"لجام ساختن" و"افسارشدن" آمده است وازکاربرد صفتی آن برای منسوبین وقشر دانشگاهی سخن رفته است چون گویاتر ودلالت کننده برمقصود است وازین واژه بهتر سراغ نشد وهمچنان از خصلت های حیوانیت که حریم انسانی را فرا گرفته است از قبیل درنده خویی، ترش مزاجی، طماعی، بزرگ منشی، حسد وخود خواهی، پرخاشگری وسختگیری نابجا وسوء استفاده غیر اخلاقی وغیره است. یگانه وسیله برای مهارکردن خصلت های حیوانی انسان، اهلی کردن آنست. به گفته روانشناسان، جز اهلیجشدن راه بدیلی برای انسانیت انسان، وجود یافت نخواهد داشت. یعنی خود انسان بخواهد اهلی شود وراه های مهار کردن نفس، هوی وهوس را تمرین کند میتواند انسان اهل محسوب شود. واهلی شدن صفت ویژۀ است که هر منسوب دانشگاهی، این صفت را داراء باشد ویا حد اقل اقداماتِ را جهت بازسازی شخصیت خود وهم نوعان خویش انجام دهند. چون راکبان یک کشتی اولی تر بر توصیه واندرز یکدیگرند تا کشتی بصورت درست وسالم به سرمنزل مقصود هدایت شود. ونکته آخر اینکه مهمترین معنای اهلی شدن، رام ساختن نفس وبدست گرفتن افسار آنست، این نفس حیوانی که در اختیار انسان قرار داده شده است وکبر وهوای که آنرا فرا گرفته، حس خودخواهی وترش مراجی که پیرامون آن موج می زند وحس بزرگ منشی علمی که سر تا قدم آدمی را احتوا کرده است، یگانه وسیله برای افسار هوای وهوس آدمی؛ اهلی شدن آن از خصلت های ددّ منشانه ی نفس است  و واژۀ که دقت معنا ومفهوم آنرا برساند بهتر ازین واژه در دسترس نبود فلهذا واژه اهلی شدن برآن نهاده شد. از طرف دیگر صفت اهلی شدن یکی صفت های مشترک دربین حیوان وانسان است که دانشمندان حوزۀ روانشناسی وجامعه شناسی بارها این را بکار برده اند واز آن به منظور اهلی شدن انسان کار گرفته اند. همانند دکتور حسن انوشه ودکتور محمود معظمی.

اهّمیت وارزش
انسانیت یکی از ویژگی‌های مهم منسوبین دانشگاه است، انسانیت به معنای"انسان بودن" است انسان دانشگاهی ازین جهت ممثل انسانیت باشندکه الگویی عملی قشر بزرگ دانشگاهی هستند و همواره از آنان در محیط دانشگاه الگو گیری می شود واقشار مختلف دانشجویان از رفتار آنان (چه مثبت وچه مشنفی) متأثر گردیده وتبعیت می کنند. نا گفته نباید گذاشت که این الگو گیری بیشتر در محیط دانشگاه صورت می گیرد، چون انسان دانشگاهی ست که بر مدار ارزش های معنوی محوریت دارد، ودرینجا میتوان تفکیک انسانیت وانسان را کرد؛ یعنی انسان چیزی است و انسانیت چیز دیگری؛ وانسانیت خاصه انسان است؛ زیرا هر حیوانی انفکاک نا پذیر از صفتش است؛ مثلاً نمی­‌شود پلنگی را پیدا کنیم که صفت پلنگی را نداشته باشد. اما این امکان  وجود دارد که انسان‌هایی یافت شوند که صفت انسانیت را نداشته باشند واتفاقاً از این قبیل آدم‌ها به وفور در جامعه ما، یافت می‌شوند. یعنی این‌که یا از صفت انسانیت دورند یا از این صفت ارزنده بی­‌بهره­‌اند. سرّ مطلب این که:
اولاً: معیار انسانیت وآن‌چه به انسان شخصیت می­‌دهد مادی ومحسوس وهمراه با جسم وهیکل انسان نیست تا هر کسی که جسم دارد، شخصیت داشته باشد بلکه غیر مادی واز سنخ معنویات است.
ثانیاً: این اموری که انسانیت انسان را تشکیل می­‌دهد فقط به سعی خود انسان ساخته می­‌شود نه به دست طبیعت، از این روست که می­‌توان انسان منهای انسانیت یافت نه غیر از انسانیت.
بحث درینجا در خصوص سعادت و شقاوت ناشی از اعمال انسان است؛ اعمال انسان اگر زشت و ناپسند باشد، به همراه خود نحوست دارد و اگر خوب و نیکو باشد، میمنت ومبارکی به همراه دارد. این بحث از نظر آیات و روایات بسیار ارزنده است. مثلاً قرآن کریم می‌فرماید: انسان بی‌نماز، زندگی ناراحت کننده‌ای دارد: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِن لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏» [طه: 124]. همچنین می فرماید: افراد متقی، زندگی بانشاط وآرامی خواهند داشت: وَ مَنْ یَتقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً، وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[ طلاق‏: 2و3]پیشینه موضوع
دربارۀ ساختار روانی انسان، که اصلی ترین سامان سازِ رفتارآدمی وکنترول کنندۀ آنست، به اندازه عمرانسان سخن ها گفته شده است، پژوهش ها صورت گرفته و نوشته هایی منتشر شده است. ضرور نیست پیرامون آن سخن زده شود چون سخن گفتن تکرار واطالۀ کلام است. نکتۀ مهم اینست که انبوهی از نوشته ها وکتابهای نویسندگان کوچکترین تأثیری بربخشی ازساختار روانی انسان که پاره ی "حیوانی" آنست، نگذاشته است! رخدادهای ی، مذهبی واجتماعی گواه ِ این مدعا است که مدرنیته وپست مدرنیته" نیته ها"، "کراسی ها" و" ایسم" های خُرد وکلان، تاثیری بر پاره ی "حیوانی" انسان نگذاشته است. دگرگونی های ی، اجتماعی، اقتصادی وعلمی تنها در جامعه ومناسبات فردی، خانوادگی واجتماعی جاری بوده و براین پارۀ ساختار روانی در راستای " آدم شدن" اثری اصلاح کنندۀ نداشته اند. وهرآنجا که انسان منافع معنوی ومادی اش را درخطر دید، غرائز تخریب وحذف و کشتار برای صیانت آن منافع پا به میدان گذاشته اند.چالشهای این موضوع
هر ازگاهی از حیوانیت انسان سخن گفته یا نوشته شود برخی به اعتراض برخواسته وآن را توهین به انسان ودیگران اهانت به حیوان تلقی می کنند. واقعیتِ جاری اینست که این اصطلاح حاوی پیامی است، توهینی در کار نیست، پارۀ حیوانیِ انسان دست نخورده و پا بر جا بر این حیوانیت انسان شهادت می‌دهد. هزارها نمونۀ از آن توسط رسانه ها روزانه به نمایش گذاشته میشود.
برای وضاحت بیشتر با رهگذر یک سوال پیش خواهیم رفت، یک انسان می تواند چند نوع حیوان باشد؟ اگر وقتی انسان بجای گرگی قرار بگیرد، چگونه کار می کند ؟ آن گرگ بیچاره وقتی به یک گله گوسفند حمله می کند، چقدر می تواند بخورد؟ شاید چهار پنج تا یا ده پانزده تا را بگیرد وخفه کند. امّا یک دانه را بیشتر نمی تواند بخورد!!. آن یک دانه را هم نمی تواند بخورد. اگر بتواند یک گوسفند را زمین می زند وتکه وپاره می کند ومی خورد وسیر میشود. اما ده تا گوسفند را زخمی می کند. انسان یک شهر را با یک بمب خاکستر می سازد. ببینید انسان در درنده خویی ، صد برابر گرگ است. مثال های دیگرش را نمی توانیم عرض کنیم. امروز جهان سلطنت نیرنگ است.
انسان می تواند صد برابر حیوانی همانند [روباه] نیرنگ باز، نیرنگ باز باشد و صد برابر هر حیوان درنده ای درنده باشد ومی تواند هر دو صفت را همزمان داشته باشد. لذا قرآن می فرماید: بَلْ هُمْ أَضَلُّ اینها از هر حیوانی گمراه تر هستند.
 انسانیت انسان
از نظر قرآن انسان یک موجود شناخته شدۀ است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد، و هم میججتواند به "اسفل سافلین" سقوط کند. این خود انسان است که باید درباره خود تصمیم بگیرد وسرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید. ولی دکتور الکسیس کارل انسان را موجود نا شناخته قلمداد می کند.
چنانچه مولانای بلخی انسان را به تفکر وا داشته واصلیتش بر او می نمایاند:
ای برادر[انسان] تو همین اندیشه یی *** ما بقی را استخــوان وریشه یی
          گر گلست اندیشــه تو گلشنی *** ور بود خاری، تو هیمه گلخنی            مولوی
ماهیت انسان، به عنوان یک موجود اجتماعی عبارت است از مجموعه کلیۀ مناسبات اجتماعی هم مایۀ که در راستای حل معضل "حیوانیت" انسان از خود نشان می دهد. مفاهیمی همچون "لایۀ غیرِعقلانی، خردگریز، لایه ها و زیر لایه های انحراف، "عفریت درونی"، غریزه های "انسان" تخریب، جنگ و، دیگر آزاری، بی رحمی، خشونت، کشتار و. و ناخودآگاه،  خودآگاه فردی، جمعی  وحافظه نوعی به نظر می رسد که دست نخورده نسل به نسل به ارث رسیده اند تا نشان دهند انسان گرگ انسان بوده وهست. تاثیر گذاری های سرشتی ومحیطی برساختار روانی ورفتاری انسان بیش از هرچیز خود را در نو کردن ومدرن ساختن  روشی سلطه جوئی، آزار، کشتن همنوع،  جنایت بشرعلیه بشر و بشریت نشان داده است.
وقتی ویژگی های انسان هوشمند ونئاندرتال را با یکدیگر مقایسه می کنیم به این نتیجه میرسیم که انسان های مسؤلیت پذیر ورسالت مند نمونه از انسان، اهلی شده محسوب می شوند. صورت انسان هدفمند بزرگتر از نئاندرتال ها بوده و شیار ابروی کوچکتری دارد. علاوه بر این گونه مذکر و مونث انسانهای مدرن به نسبت سایر انسان ها به یکدیگر شبیه تر هستند.
برخی از انسان ها در ورای طینت خویش مخفی اند صورت ایشان، صورت انسان است. وقتی این پرده‏‎ ‎‏برگشت و عالم دیگری نمودار شد، صورت حیوانی وی نمایان می شود اگر درین دنیا نه شد وبرایش مهلت داده شد،‏‎ در روز رستاخیربا صورت اصلی خویش محشور می شود. اگر اینجا‏‎ ‎‏انسان شد، آنجا انسان محشور می شود. واگر کسی در اینجا توانست خودش را‏‎ ‎‏انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که‏‎ ‎‏چشمهای این عالم نمی تواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق‏‎ ‎‏پیدا می کند.ودر غیر آن بصورت حیوانی که خصلت آنرا در دنیا داشته است بصورت آن محشور می شوند.
به دید محمد قطب: انسان از نظر اسلام عبارت است از جسم و عقل و روح (انسان بین مادی‌گری و اسلام، ترجمه: سید هادی خسروشاهی ص138، 1370) مهم‌ترین امتیاز اسلام این است که به موجود بشری آنچنان که هست توجه می‌کند (همان: 135) هدف بزرگ اسلام ایجاد توازن وتعادل در روح فرد است ودر نتیجه منجر به ایجاد توازن وتعادل در جامعه می‌شود (همان: 137)
برخی از انسان‌ها با انجام گناه توازن وتعادل خویش را از دست داده واز صورت انسانی خارج می‌شوند؛ اما در این دنیا هویت حیوانی آنها آشکار نیست، الله تبارک وتعالی چون از علم غیب آگاه است از صورت پنهانی آنان خبر میدهد: این گونه آیات در قرآن کریم وجود دارد که برخی از انسان‌ها را به حیواناتی نظیر سگ یا الاغ تشبیه می‌کند یا بعضی از افراد را مثل حیوانات وپست‌تر از آنها می‌شمارد و حتی در جایی می‌فرماید: آنها از هر جنبنده‌ای پست‌تر هستند. دسته‌ای از مفسران، آن آیات شریفه را از باب تشبیه ویا از باب سرزنش شمرده‏اند، اما باید گفت: این آیات شریفه، از حقیقت شخصیت برخی انسان‌ها خبر می‌دهد و یا بیان واقعیات، هویت آن افراد را تبیین می‌فرماید. بنابراین خداوند متعال نه قصد اهانت به بندگان خود را دارد، نه از این آیات قصد انشاء (امر) دارد، بلکه این‌گونه آیات اخباری است و صرفاً خبر از واقعیت می‌دهد.
یعنی اگر افکار، گفتار و کردار انسان ناشایست وبد باشد، به تناسب آن اعمال، انسان به صورت حیوانى شهوت پرست یا بوزینه‏اى شکم پرست یا خوکى متکبر یا پلنگى ظالم یا سگى هار، وخلاصه به صورتى زشت وپلید جلوه خواهد کرد. چنان‌که اعمال نیکو وشایسته، از او انسان کامل را به نمایش می گذارد.
مثلاً قرآن کریم با بیان آیه إِن شَر الدوَاب عِنْدَ اللهِ الصم الْبُکْمُ الذینَ لا یَعْقِلُونَ»[ أنفال: 22]، خبر می‌دهد: کسی که تعقل ندارد، کسی که کور باطن و کر باطن است، در قیامت، به صورت یک جنبنده پست و مانند یک میکروب محشور می‌شود.
گناهکاران در دنیا هم شخصیت حیوانی دارند طوری که الله تبارک وتعالی در قرآن کریم درباره آنان می فرماید: فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث‏» [أعراف‏: 176] آیا خداوند متعال در این آیه قصد سرزنش بندگان و ناسزاگویی به آنان را داشته است؟ در اینجا باید گفت که : خداوند سبحان، ناسزا نمی‌گوید، بلکه هشدار می‌دهد و با خبر دادن از یک واقعیت می‌گوید: برخی افراد در اثر اعمال خود، به صورت یک سگ وارد م می‌شوند.
این اشخاص در دنیا هم هویت حیوانی دارند، اما هویت آنان مخفی است و امّاکسانی که چشم بصیرت دارند، می‌توانند شخصیت حقیقی آنها را ببینند.
این شکل از تجسم عمل هم با سعد و نحس، رابطه مستقیم دارد؛ یعنی اعمال نیکو، هویت انسانی وسعادت دنیا وآخرت به همراه دارد. چنان‌که اعمال ناپسند، هویت و شخصیت انسان را به هویت حیوانی و نحس مبدل می‌سازد.
انسان مقامهایی دارد که مقام اولش همین مقام ‏‏[‏‏انسانیت‏‏]‏‏ است بعد از اینکه‏‎ ‎‏مراتبی را سیر می کند حیوانیت نصیبش می شود، حیوانی نیست مثل‏‎ ‎‏سایر حیوانات، بلکه انسانی است مثل حیوانات درنده،  بلکه خطرناکتر از آنان. خطر حیوانات به اندازۀ خطر انسان‏‎ ‎‏نیست. آنقدری که انسان جنایت می کند به همنوع خودش، هیچ‏‎ ‎‏حیوانی حتی سَبُع هم، آنقدر جنایت نمی کند. این چیزی است که‏‎ ‎‏انسان است. اول مقامی است که، بعد از اینکه مراحلی را طی کرده، به‏‎ ‎‏مرتبۀ حیوانیت رسیده است. یک حیوانی است که هیچ افساری ندارد، یک‏‎ ‎‏حیوانی است که اگر رها کنند، خون خوارترین موجودات است.
 
 ویژگیهای انسانیت انسان
بارزترین شاخصه انسان "خود آگاهی"است. حیات وحرکت او تنها تابع کور وجبری عوامل وقوانین زیست شناسی (بیولوژیک) وغرایز طبیعی که در ساختمان خُلقی اش نهاده شده وبا فطرتش سرشته شده نیست. در مسیر تکاملی اش به میزانیکه "آگاهی" اش رشد می کند. نیروی "انتخاب، استخدام وآفرینندگی" در او قوی میشود. (فرهنگ لغات ص81)علم و دانش
براساس این نظریه هر اندازه که انسان آگاهی و دانش بیشتری پیدا کند انسان­‌تر است و هر اندازه که از علم و دانش بی­‌بهره­‌تر باشد از انسانیت بی­‌بهره­‌تر است. علم ودانش می کوشد انسان را جهان آگاه وخود آگاه سازد، لیکن این خود آگاهی های علمی بی روح وجان است، شوری در سر نمی افکند. ایمان است که آتشی در دل انداخته نیروی های خفته را بیدار وآدمی را دردمند ودرد آشنا می سازد. ارزشمندی علمی وفراگیری علمی می‌تواند یک عامل فضیلت و برتری انسان نسبت به دیگران باشد اما به طور مسلم نمی‌تواند نظر جامعی برای انسانیت انسان تلقی گردد. چون علم تنها یک زاویۀ برتریت را تشکیل میدهد. واین انسان چند بُعدی زاوایای دیگری برای کسب فضیلت دارد که انسانیت انسان را تکامل می بخشد.ایمان به غیب
ایمان به غیب درگاهی است که انسان با گذر آن از مرتبه ی حیوان که تنها قادر به درک محسوسات است، درمی گذرد وپا به مرتبه ی انسانیت می گذارد؛ انسانی که در می یابد که هستی بزرگ وشامل از آن قلمرو کوچک ومحدود است که حواس آن را درک می کند. (از گنجینه های استاد سید قطب ص39) ایمان وباور کامل داشته باشیم که هر عملی که انجام می‌دهیم، از بین نمی‌رود و در قیامت بروز و ظهور آن را می‌بینیم. اعمال خوب، هویدا و بارز می‌شوند و اعمال بد نیز ظاهر و حاضر می‌شوند: یَوْمَ تَجِدُ کُل نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَد لَوْ أَن بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعیداً وَ یُحَذرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اللهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»[ آل‏عمران: 30] واین را باید دانست که  اعمال بد مونس انسان در قیامت است، ظهور و بروز اعمال در عالم قبر و بهشت و جهنم از نظر قرآن اعمال خود انسان است.
یعنی هر چه در پرونده اعمال انسان باشد، چه خوب و چه بد، ولو ذره‌ای باشد، به عنوان مونسی در قیامت همراه انسان است. قرآن کریم به کرات هشدار می‌دهد که قیامت، روز رسوایی است و اعمال بد، به صورت وحشت‌ناکی همراه و کنار انسان هستند. بداخلاقی‌ و بد رفتاری در زندگی، صورت بدی پیدا می‌کند و این صورت زشت و کریه، رفیق و همراه انسان، از قبر تا قیامت است.
ظهور و بروز اعمال در عالم قبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌‌و‌سلم می فرمایند:أَن الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النیرَانِ» بر این اساس، تجسم عمل آخرت از قبر انسان شروع می‌شود. یعنی اعمال هر کسی؛ چه خوب و چه بد؛ در عالم قبر، مثل یک رفیق و مونس همیشه همراه اوست و در اثر همراهی اعمال، قبر و عالم برزخ، می‌تواند برای او باغی از باغ‌های بهشت یا گودالی از گودال‌های جهنم باشد.
بهشت و جهنم از نظر قرآن اعمال خود انسان است. قیامت عالم حَیَوان است؛ همه چیز در آنجا جان وعقل وشعور دارد و حرف می‌زند. در روز قیامت برای بهشتیان نامه بهشتی وبرای جهنمیان نامه جهنمی داده می شود. بنابراین، اعمال انسان، می‌تواند برای او بهشت‌ساز یا جهنم آفرین باشد.قناعت بر زندگی
از ديگر ویژگیهای که مناسب یک  انسان اهل وتضمين کننده ي آرامش و سازگاري زندگی او بوده و عدم آن زمينه ساز سلب آرامش خانوادگي مي شود، ويژگي قناعت است. در اين بخش از نوشتار، نقش قناعت در استحکام پيوند خانوادگي را بررسي مي کنيم وآن را با مفهوم شناسي قناعت ربط می دهیم:
قناعت در لغت، به معناي تنازل است تا آن جا که فرد حيات خود را با امکاناتي که در دست دارد، منطبق سازد، و از مصداق هاي آن، رضايت دادن به چيزي است که به او مي رسد. در علم اخلاق نيز ملکه قناعت، ضد حرص» وحالتي نفساني دانسته شده است که باعث مي شود آدمي به قدر حاجت و ضرورت اکتفا کند ودر تحصيل فضول از مال زحمت نکشد. (ملااحمد نراقي، معراج السعادة، ص 397)
در علم اخلاق قناعت در مقابل حرص استعمال می‏شود. صفت قناعت موجب می‏شود که شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند و زاید بر آن را نطلبد. بنابراین می توان گفت قانع کسى است که به اندک بسنده مى کند و ناخشنود نمى شود و به سهم خویش راضی است. ویا به عبارت دیگر قانع کسی است که در امور زندگی وخانوادگی به داده های پروردگار قناعت می کند ودنبال هرزه گری وسوء استفاده غیر اخلاقی وبهره کشی از دیگران نمی گردد.
عقل قناعت را به علت آثار ارزشمند آن، بر می‏گزیند وآن را به سود شخص می‏داند. و از جمله آثاری که به دنبال دارد: بی‏نیازی انسان از غیر خود و قدرت یافتن آدمی برای تحمل کمبودها و صبر بر آنها، گرچه انسان در ظاهر با قناعت، از امکانات ظاهری استفاده کمتری می‏کند، ولی به جهت عاقبت قناعت، این عمل مورد پذیرش عقل است. هر اندازه سطح دانش شخص نسبت‏ به جهان و نفس خود بیشتر می‏شود و با عمق بیشتری به مسائل انسانی توجه می‏کند، در پذیرش صفات پسندیده انسانی، از جمله صفت قناعت، آمادگی بیشتری پیدا می‏کند.
 عبادت صادقانه
یکی دیگر از ویژگیهای انسانیت عبادت صادقانه در پیشگاه پرورد گار است که این احترام وتواضع وخضوع وستایش، مراتب ودرجاتى دارد؛ وآخرین درجه وبالاترین مرحله آن همان پرستش وعبودیّت است. بدیهى است هرگاه انسان براى کسى تا این حد احترام قائل شود و با تمام وجود در برابر او نهایت خضوع کند، و به خاک افتد وسجده نماید مسلّماً در برابر فرمان هاى او نیز تسلیم خواهد بود.
اینجا است که مى گوییم اگر انسان به روح عبادت خالص واقف شود بزرگترین گام را در مسیر اطاعت فرمان خدا وانجام نیکى ها و پرهیز از بدى ها برداشته است؛ و چنین عبادتى ـ مخصوصاً اگر دائم و مستمر باشد ـ رمز تربیت و تکامل انسان است. چنین عبادت خالصانه اى آمیخته با عشق محبوب است و جاذبه این عشق، عامل مهم حرکت به سوى او است؛ و حرکت به سوى آن کمال مطلق، عاملى است براى جدایى از پستى ها و زشتى ها و آلودگى به گناه.
به همین دلیل تا این حد به مساله عبادت خالص (توحید در عبادت) اهمّیّت داده شده است؛ تا آنجا که قرآن مى فرماید:  اِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ» (غافر: 60) به یقین کسانى که از عبادت من تکبّر مى ورزند بزودى با ذلّت وارد دوزخ مى شوند.
شخص عبادت کننده به دلیل خضوع بى حدّش در برابر خداوند، سعى مى کند رضایت او را جلب کند، و به او تقرّب جوید؛ و چون مى داند جلب رضاى او از طریق اطاعت فرمان او است در این راه مى کوشد و دستورات او را بر سر وچشم قبول واجرا کند. که یکی ازین عبادت خالصانه پیشبرد وظیفه بصورت درست وکامل است.تجسم عمل (نیکبختی وبد بختی)
یک معنا از تجسم عمل آنست که هر کاری انجام می‌دهیم، چه خوب و چه بد، ولو در ظاهر نبینیم، اما در همین دنیا مجسم می‌شود که مردم به آن مکافات عمل» می‌گویند. این معنای از تجسم عمل، همان سعد و نحس دنیوی اعمال است. کارهاى نیک آدمی موجب پیدایش حیات طیبه یعنى زندگى سالم و با ارزش و سعد مى‏شود و کارهاى بد او موجب حیات همراه با خباثت یعنى زندگى ناسالم و بى ارزش‏ و به تعبیر دیگر، زندگی نحس می‌شود. در حقیقت در بیان معنای سعد و نحس، باید گفته شود: اعمال بد انسان، نحس است و اعمال نیکو، سعادت و خوشبختی به همراه دارد. متاثر از اعمال نیک وبد
اعمال انسان، تأثیر به سزایى در تکوین هویت او دارد و عمل هرکسی براى او ملکه» مى‏سازد. این هویت و شخصیت، در دنیا و آخرت همراه اوست. از نظر قرآن کریم و روایات دینی، بلکه از نظر عقل، تناسخی در انسان‌ها وجود دارد وآن اینست که اعمال او؛ خوب یا بد؛ به تدریج، شخصیت او را تغییر می‌دهد. این تناسخ، غیر از آن تناسخِ باطل است و ربطى به آن‏ندارد؛ زیرا به قول مرحوم صدرالمتألهین، پذیرش آن تناسخِ باطل، پذیرش تناسخ به معنای برگشت از فعل به قوه است و برگشت فعل به قوه محال است. بزرگانی نظیر مرحوم صدرالمتألهین، ضمن قبول دو معانی تجسم عمل، بر تاثیر آن پافشاری دارند و این معنا از تجسم عمل را اصل می‌دانند. چون عادت به انجام گناه انسان را از صورت انسانی خارج می‌کند.
بر اساس تجسم عمل، عادت به گناه و انجام اعمال زشت وناپسند، انسان را از صورت انسانی خارج می‌کند و شخصیت درونی او را به یک حیوان تبدیل می‌کند. مثلاً پیروی از هوا و هوس، شهوت‌رانی، اَترَاف و فرورفتن در شهوات نفسانی، او را به صورت میمون درمی‌آورد. ظلم، جنایت، حق‌الناس و درنده‌خویی، او را مبدل به سگ می‌کند. خدعه و نیرنگ، او را شبیه یک حیوان موذی و بدجنس مانند روباه می‌سازد. شهوت رانی وچانه زنی های عشقی انسان را به میمون تبدیل می کند، اگر کسی در دنیا توبه نکند واهلی نه شود و طینت خود را اصلاح نه کند، کم کم تناسخ باعث می‌شود به صورت یک حیوان درآید.
همچنین اعمال صالح و شایسته، هویت و شخصیت درونی انسان را به یک انسان کامل تغییر می‌دهد. بروز این شخصیت، هم در دنیا و هم در آخرت است و در بهشت، حورالعین از عشق او حیران می‌مانند. در حالی که حورالعین از نظر زیبایی بی‌نظیر هستند، اما در مقابل انسان کامل که زیبایی خاصی دارد و از نظر روحی، منهای صفات رذیله، منهای جهل و مرض و نقصان است، متحیر می‌مانند. خلق و خوی
یکی دیگری از ویژگیهای  انسانیت علم و دانش است. ولی انسانیت بدون اخلاق اسلامی وطبیعت خوش ناقص الأهلیت است چون اخلاق نیکو وپسندیده یکی از پایه­‌های انسانیت است اما مسلما کافی نیست. انسانیت به خلق و خوی انسان است نه به علم و دانش او. ممکن است یک انسان همه چیز را بداند و علم و دانش او نیز زیاد باشد اما خلق و خوی او حیوانی بوده و انسانی نباشد. کدام خلق و خوی معیار انسانیت است؟ در جواب باید گفت آن خلق و خویی معیار انسانیت است که در محبت و انسان دوستی تجلی پیدا می­‌کند که مادر همه صفات ارزشمند انسانی است. پیامبر صلی الله علیه وسلم ابو هریره را نصیحت فرموده چنین گفتند: يَا أَبَا هُرَيْرَةَ كُنْ وَرِعًا، تَكُنْ أَعْبَدَ النَّاسِ، وَكُنْ قَنِعًا، تَكُنْ أَشْكَرَ النَّاسِ، وَأَحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، تَكُنْ مُؤْمِنًا، وَأَحْسِنْ جِوَارَ مَنْ جَاوَرَكَ، تَكُنْ مُسْلِمًا، وَأَقِلَّ الضَّحِكَ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الضَّحِكِ تُمِيتُ الْقَلْبَ» پس آن‌چه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار و آن‌چه را که برای خود نمی‏پسندی برای دیگران مپسند. (سنن ابن ماجه ج2ص1410)
 اراده قاطع
پایه اخلاق این است که اراده انسان قوی و نیرومند باشد، یعنی اراده انسان بر شهوتش و بر عاداتش حکومت کند. حتی اراده باید بر عادات خوب هم غالب باشد چون کار خوب، اگر کسی به آن عادت پیدا کرد خوب نیست. مثلاً ما باید نماز بخوانیم اما نباید نماز خواندن ما شکل عادت داشته باشد.
یکی از معیار انسانیت"اراده" است؛ اراده مسلط کننده انسان بر نفس است. به عبارت دیگر معیار انسانیت، تسلط انسان است بر خودش، بر نفس خود، بر اعصاب خود، بر غرایز خود، بر شهوات خود به طوری که هر کاری که از انسان صادر می­‌شود به حکم عقل و اراده باشد نه به حکم میل وهوی وهوس. میان میل و اراده فرق است. میل در انسان یک کشش وجاذبه است، جنبه بیرونی دارد، یعنی رابطه‌ای است بین انسان و شئ خارجی که آن شئ انسان را به سوی خودش می­‌کشد. ولی اراده بیشتر جنبه درونی دارد و بر عکس میل است. انسان را از کشش امیال آزاد می­‌کند و امیال را در اختیار انسان قرار می­‌دهد. هر طور که اراده می­‌کند کار می­‌کند نه هر طور که میلش می­‌کشد. بنابراین کسی انسان است که بر خودش مسلط باشد و به هر اندازه که انسان بر خودش مسلط نباشد از انسانیت بدور است.توازن در زندگی
کمال انسان در تعادل و توازن اوست، یعنی انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون هر استعدادی که می خواهد باشد آن وقت انسان کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نه کند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نه گذارد و همه را در یک وضع متعادل ومتوازن، همراه هم رشد دهد که علماً می گویند اساساً حقیقت عدل به "توازن" و "هماهنگی" بر می گردد. مقصود از هماهنگی این است که در عین اینکه همه استعدادهای انسان رشد می کند، رشدش رشد هماهنگ باشد. انسان کامل آن انسانی است که همه ارزشهای انسانی در او رشد کنند و هیچکدام بی رشد نمانند و بر علاوه همه، هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هر کدام از این ارزشها به حد اعلی برسد، آن وقت این انسان می شود انسان کامل، انسانی که قرآن از او تعبیر به "پیشوا" می کند: و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما» [بقره: 124] و هنگامی که خدا ابراهیم را با کلماتی بیازمود و او همه را به تمام رسانید گفت من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ایثار در زندگی صداقت ایمان
ایثار وقربانی، صرفاً یک مناسک یا یک عبادت صُوری نیست، بلکه واقعیتی است که هر لحظه در وجود خودمان و در محیط اطراف‌مان و در جامعه‌ی بشری عصرمان صورت می‌پذیرد. انسان‌ها دائم در حال قربانی کردن دلبستگی‌ها، مهم‌ها، اهداف و معشوق‌های کوچک‌تر، در راه قرب به اهداف، دلبستگی‌ها ومعشوق‌های بزرگ‌تر هستند.
اگر در این سیر حیات، هدف الله جلّ جلاله» بود، بشر انسان می‌شود، با نگاهی الهی و انسانی به هر مقوله‌ای می‌نگرد و دائم حیوانیت» و سبوعیت» را در راه محبوبش قربانی می‌کند، چرا که خدا او را انسان آفریده و انسان بودن و انسان شدنش را می‌خواهد؛ اما اگر خدا فراموش شد، بشر نیز انسانیت خود را فراموش می‌کند؛ به نفس که حیوان است توجه می‌کند، شهوت و غضب» حیوانی را به جای حب و بغض» و ملکوتی، ریشه‌ی اتخاذ تمامی مواضع‌اش قرار می‌دهد . و خلاصه آن که انسان و انسانیت را در حیوانیت قربانی می‌کند.حیوانیت انسان (آغاز وانجام)
وجوه مشترک انسان با حیوان، و وجوه امتیاز او از حیوان سبب شده که انسان دارای دو زندگی باشد، زندگی حیوانی و زندگی انسانی، یعنی یکی زندگی مادی ودیگری زندگی معنوی. مولوی در وصف حیوانیت انسان می گوید:
چون بمیرد تو ز اوصاف بشر *** بحر اسرارت نهد بر فرق سر      مولوی
حیوان یا جانور که "در متون دینی به موجود ذی روحِ فاقد خرد وتعقل اطلاق شده است" بربنای غریزه والگوهای رفتاریِ موروثی وسرشتی عمل می کند. حیوان برای تامین نیازهای خودو بقا و حفظ وصیانت حیات خود حیوان دیگر – وبه ندرت همنوع خود را- می کُشد و می دَرَد. بسیاری از حیوان ها حتی برای دست یابی به نیازهای ثانویه و "غیر ضرور" رفتاری تا حد آزارو کشتن موجود دیگراز خود بروز داده اند. حیوان چه اسم ذات پنداشته شود، که به تمام جاندارانِ غیرانسان گویند، چه حیوانیّت اش به عنوان صفتی که دلالت برخوی حیوانی اش کند، و چه اسم معنى، در این بحث مشخص اشاره وكنايه است به رفتارخشونت آمیز و وحشیانه، و آزارو کشتاردیگری. بدیهی ست بسیاری ازحیوان ها ویژگی های بر شمرده را ندارند، همچنان که برخی از انسان ها گوئی بر پاره ی حیوانیِ ساختار روانی شان تسلط وکنترل دارند، این ها گرایش های غالب در میان حیوان ها و انسان ها نیستند.
روشن است که انسان در مرحله حیوان بودن باقی نمانده وکارو زبان و فکر وعقل وشعور،  فرهنگ وتمدن سازی اش از جهان حیوان ها جدایش کرده است بی آنکه تمامی ویژگی های حیوانی را از دست بدهد. فکر و اندیشه  عقل مولودِ حس و ادراک وعاطفه و روندها وپویش های روانی متعدد اند که بازتولید کنندۀ نوعی احساس وعاطفۀ پیچیده وشعورمند اند، انسان دوستی (وحیوان دوستی) وهمزیستی صلح آمیزوکنترل غرائز نکوهیده (مجموعه حیوانیتی که از آن سخن گفته شده، یعنی غرائز تخریب وجنگ وسلطه جویی و وپرخاشگری وخشونت وکشتار.) در زمره ی این نوع احساس وعاطفه اند .(انسان کامل مرتضی مطهری ص16-69)
دانش است که همچون درخت میوه دار از انسان یک شخص حلیم وبردبار ومتواضع وخوش طبیعت می سازد، حقیقت این است که سیر تکاملی انسان بر دانش وتجربه استوار است، دانش وتجربه است که انسان را به سوی کمال انسانیت سوق می دهد یک شخص تکامل یافته فردی است که بر محیط بیرونی ودرونی خود تسلط نسبی دارد فرد تکامل یافته یعنی وارسته از محکومیت محیط بیرونی و درونی، و وابسته به عقیده و ایمان است. (انسان وایمان، مرتضی مطهری ص17)
 تکامل جامعه قسمی صورت می پذیرد که تکامل روح در دامن جسم و تکامل انسانیت "فرد" در دامن حیوانیت او صورت می گیرد. نطفه جامعه بشری بیشتر با نهادهای اقتصادی بسته می شود جنبه های فرهنگی ومعنوی جامعه به منزله روح جامعه است همانطور که میان جسم و روح تاثیر متقابل هست، میان روح جامعه و اندام آن یعنی میان نهادهای معنوی و نهادهای مادی آن چنین رابطه ای برقرار هست همانطور که سیر تکاملی فرد به سوی آزادی و استقلال وحاکمیت
{پ بیشتر روح است، سیر تکاملی جامعه نیز چنین است یعنی جامعه انسانی هر اندازه متکامل تر شود، حیات فرهنگی وحاکمیت بیشتری بر حیات مادی آن پیدا می کند انسان آینده، حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی انسان آینده، انسان عقیده وایمان ومسلک است نه انسان هیکل وشکم. (انسان وایمان، مرتضی مطهری ص-21)
البته این به آن معنی نیست که جامعه بشر با یک جبر و ضرورت، قدم به قدم و روی خط مستقیم به سوی کمال ارزشهای انسانی حرکت می کند و همواره جامعه انسان در هر مرحله از زمان از این نظر نسبت به مرحله پیشین یک گام جلوتر است ممکن است بشر، دوره ای از زندگی اجتماعی را طی کند که با همه پیشرفتهای فنی و تکنیکی، از نظر معنویات انسانی نسبت به گذشته اش مرحله یا مراحلی به انحطاط کشیده شده باشد همچنانکه امروز که بشریت قرن گفته می شود. بلکه به این معنی است که بشر در مجموع حرکات خود، هم از نظر مادی و هم از نظر معنوی رو به پیش است حرکت تکاملی بشر از نظر معنوی یک حرکت یکنواخت روی خط مستقیم نیست، حرکتی است که گاهی انحراف به راست یا به چپ دارد، توقف و احیانا بازگشت دارد، ولی در مجموع خود یک حرکت پیشرو و تکاملی است این است که می گوئیم انسان آینده حیوان فرهنگی است نه حیوان اقتصادی، انسان آینده انسان عقیده و ایمان است نه انسان شکم و دامن.
طبق این نظریه، جنبه انسانی انسان به علت اصالتش، همراه و بلکه مقدم بر تکامل ابزارهای تولیدیش تکامل یافته و بر اثر تکامل، تدریجا از وابستگیش و تاثیر پذیریش از محیط طبیعی و اجتماعی کاسته و بر وارستگیش که مساوی است با وابستگی به عقیده و آرمان و مسلک و ایدئولوژی، و نیز تاثیر بخشیش بر روی محیط طبیعی و اجتماعی افزوده است و در آینده هر چه بیشتر به آزادی کامل معنوی یعنی استقلال و وابستگی به عقیده وایمان وایدئولوژی خواهد رسید. انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت و مواهب وجود خود کمتر بهره مند بوده، بیشتر اسیر و برده طبیعت و هم اسیر و برده حیوانیت خود بوده، اما انسان آینده در عین اینکه از طبیعت و از مواهب وجود خود بیشتر بهره برداری خواهد کرد، از اسارت طبیعت و از اسارت قوای حیوانی خود بالنسبه آزادتر وبر حاکمیت خود بر خود وبر طبیعت خواهد افزود. (انسان کامل ص223)
بنابراین نظر، واقعیت انسانی، هر چند همراه و در دامن تکامل حیوانی و مادی او رخ می دهد، به هیچ وجه سایه و انعکاس و تابعی از تکامل مادی او نیست، خود واقعیتی است مستقل و تکامل یافته، همانطور که از جنبه های مادی اثر می پذیرد، در آنها تاثیر می کند تعیین کننده سرنوشت نهائی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیل انسانی او است نه سیر تکاملی ابزار تولید. این واقعیت اصیل انسانیت انسان است که به حرکت خود ادامه می دهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی متکامل می کند، نه اینکه ابزار تولید خود به خود متکامل می شود وانسانیت انسان به مانند ابزاری توجیه کننده نظام تولیدی، تحول و تغییر پذیرد، و از این رو نام تکامل را دارد که توجیه کننده نظام تولیدی متکامل تری است.
شنيده ايد كه روز قيامت انسانهايي با چهره حيواناتي پست يا درنده خوي با چنگ ودندان تيز محشور مي شوند. يعني آن انساني كه درنده خوي وسلطه طلب وزورگو است در آنجا كه حق تجلي مي كند چهره يك حيوان درنده را دارد آن انسان خدعه گر ومزوردر چهره يك حيوان مكار وفريبكار تجلي مي كند يك انسان حق طلب وعدالت پرور وخداگونه در چهره بهشتيان پاك  منور و مقدس و الهي تجلي مي كند. چون تمام آنچه كه در منتهاي وجود و ژرفاي روحشان بوده است در آنجا باز و بي پيرايه و روشن و تابناك ظهور مي كند. این سرنوشت مختوم تاریخ بشر است. یا انسان حیوانیت را قربانی می‌کند، یا حیوان انسانیت را به مسلخ می‌کشاند». و امروز شاهد به مسلخ کشیده شدن انسان و انسانیت، به وسیله‌ی حیوانات شیک پوش، مدرن، ابزارساز، مسلح، مدعی و البته بسیار وحشی هستیم.حکمت های خصایل حیوانی انسان
نصف او انسان ونصفش گـــــاو وخـــــر *** گوی برده هر زمــــان از یکـــدیگـــــر
              در تو حیوانی و وشیطانی در است*** در شمار هر که باشی آن شوی روز شمار    سناییانسان برخلاف حیوان موجود چند بُعدی
انسان موجودی چند بُعدی است. هم روحی ملکوتی دارد و هم جسمی حیوانی. روحش حبّ و بغض دارد و جسمش شهوت و غضب و هیچ کدام از این حالات و صفات نیز بیهوده به انسان عطا نشده است، بلکه نیاز او برای رشد و حیات سعادتمندانه‌ی دنیوی و اخروی می‌باشد. اما به خسران می‌رود اگر قرار باشد که تدبیرِ ولایت و حکومت بر مملکت وجود خود را به دست نفس بسپارد. چرا که نفس» حیوانی است و در حیوانیت هیچ فرقی با سایر حیوانات ندارد. لذا چنین انسانی، هر چند ظاهرش انسان است، اما به جهت حکومت سبوعانه نفس بر مملکت وجودش کالأنعام بلهم أضل» خوانده شده است.
‏‏8.2.  غصب نامتناهی انسان‏‏ ‏
‏‏انسان اولش یک حیوان است، بدتر از حیوانات. اگر سر خود باشد‏‎ ‎‏انسان، همین طور بار بیاید، هیچ حیوانی مثل انسان نیست در اینکه در‏‎ ‎‏شهوت، در درندگی، در شیطنت. حیوانات دیگر حدود شیطنت شان‏‎ ‎‏محدود است. حدود شهواتشان محدود است. حدود آن سبعیتشان.‏‎ ‎‏انسان چون یک موجودی است که به حسب خلقت از همۀ موجودات‏‎ ‎‏بالاتر هست. در طرفِ آن طرف، شهوت و غضب و طرف شیطنت و‏‎ ‎‏اینها می تواند تا تقریباً لامتناهی برود، حد ندارد.
‏‏3.8.  تعقیب صفات رذیله وخصیصه
‏‏بی مانندی انسان در کمال و نقص‏‏ ‏همان طور که در جانب کمال احدی از موجودات همترازوی این‏‎ ‎‏اعجوبۀ دهر نیست، در جانب نقص واتصاف به صفات رذیله و‏‎ ‎ملکات خسیسه نیز با او هیچیک از موجودات در میزان مقایسه نمی آید.‏‎ ‎‏أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ‏ در شأن او وارد شده است.
‏‏3.8. عدم قناعت انسان‏‏ ‏
‏‏این انسان اگر سرخود باشد و مهار نداشته باشد، از همۀ حیوانات‏‎ ‎‏درنده تر وموذیتر است.‏ شما می بینید که این جنایاتی که الآن بر بشر واقع می شود از طرف‏‎ ‎‏این قدرتهای بزرگ، که به خیال خودشان اینها تربیت شده هم هستند،‏‎ ‎‏[‏‏می باشد‏‏]‏‏. این جنایاتی که از طرف این دولتها بر بشر و بر همجنس‏‎ ‎‏خودشان وارد می شود در طول تاریخ از هیچ حیوانی، درنده ای واقع‏‎ ‎‏نشده است. حیوان درنده هم طعمه می خواهد، آن طعمه که دستش‏‎ ‎‏آمد و شکمش سیر شد دیگر نمی خواهد یک عده از حیوانات را‏‎ ‎‏استثمار کند و تحت سلطه در آورد.‏
‏‏این انسان است که سیر نمی شود؛ این انسانی است که هواهای‏‎ ‎‏نفسانیه اش آخر ندارد، چنانچه یک مملکت را به او بدهند، دنبال یک‏‎ ‎‏مملکت دیگر است، آن مملکت را هم که گرفت دنبال یکی دیگر‏‎ ‎‏است. اینطور نیست که حدود داشته باشد آمال انسان. هرچه که یافت‏‎ ‎‏دنبال اینی است که آنی که نیافته او را هم بیابد. انسان اگر به حال‏‎ ‎‏خودش باشد در شهوت غیرمتناهی است آمالش و در غضب هم‏‎ ‎‏غیرمتناهی است و در حس سلطه جویی هم غیرمتناهی است. شما‏‎ ‎‏گمان نکنید که اگر تمام منظومۀ شخصی یک انسانی به دست‏‎را  ‎‏بیاورد باز بنشیند که خوب بس است، می گوید یک منظومۀ دیگری‏‎ ‎‏برویم ببینیم چه خبر است. شما می بینید که الآن دنبال این هستند که به‏‎ مناطق دیگری که غیر زمین است؛ به سیارات دیگر هم دست بیابند.‏‎ ‎‏اینطور نیست که اگر دست یافتند به یک سیاره ای، دنبال سیارۀ دیگر‏‎ ‎‏نباشند. اینطوری انسان خلق شده است؛ غیرمتناهی در غضب،‏‎ ‎‏غیرمتناهی در شهوت، غیرمتناهی در خودخواهی.‏ انسان برای رسیدن به کمال مطلق حریص است.
‏‏یک کسی قدرت را کمال می داند، دنبال قدرت می رود. همۀ‏‎ ‎‏اینهایی که دست و پا می زنند در دنیا، دنبال اینند که کمال مطلق را پیدا‏‎ ‎‏کنند؛ یعنی، همه دنبال اینند که خدا را پیدا کنند، متوجه نیستند‏‎ ‎‏خودشان را در یافت کنند، آثار خلقت خداوند را در خودشان خواهند دید.
‏‏4.8. طماعی بیش از حد‏‏ ‏
‏‏شما اگر فرض کنید برای یک انسانی، یکی از همینها، ابتدائاً‏‎ ‎‏خودش خیال می کند که من اگر یک خانه خوبی داشتم بس بود، وقتی‏‎ ‎‏به خانه می رسد، می بیند بس نیست. خوب، یک باغی هم پهلوی آن‏‎ ‎‏خانه بود بس بود، به باغ که رسید، می بیند بس نیست. یک مزرعه ای‏‎ ‎‏داشتیم، خوب، بد نبود، به مزرعه می رسد، یک دهکده خوب بود‏‎ ‎‏داشته باشیم! به آن می رسد، هر چه بالا می رود زیادتر می شود. در آغاز ‎‏یک چیز مختصری می خواست، هر چه بالاتر رفت، زیادتر می شود،‏‎ ‎‏طمعش زیادتر می شود، آرزویش زیادتر می شود. اینهایی که یک‏‎ ‎‏مملکت دارند، می بینید که می روند دنبال یک مملکت دیگر؛‏‎ ‎‏مملکت گیری می کنند. اگر همۀ ممالک دنیا را یک انسانی بگیرد، آن‏‎ ‎‏وقت به فکر می افتد برود کره ماه، برود آنجا را هم بگیرد، بعد به فکر‏‎ ‎‏می افتد برود کره مرّیخ، آنجا را هم بگیرد؛ بعد می رود سراغ جاهای‏‎ ‎‏دیگر، آخر ندارد. این یک موجودی است که خدا این طور خلقش‏‎ ‎‏کرده است که در حد حیوانیت، یعنی همانهایی که حیوان می خواست،‏‎ ‎‏این زیادترش را دارد؛ حدود هم ندارد. حیوانات در یک وقت خاصی‏‎ ‎‏شهوت دارند، آن وقت وقتی است که می خواهد تولیدمثل بکند؛ در‏‎ ‎‏مابقیش آن طورها نیستند. انسان این جور نیست، انسان شهوتش هم‏‎ ‎‏حد ندارد، نه حدود دارد و نه یک طور خاصی ـ که غیر از آن طوری که‏‎ ‎‏انبیا آمده اند محدودش کردند به حدودی ـ انسان هیچ این حرفها‏‎ ‎‏ندارد، آن بهترین محارمش هم فرق نمی کند پیش او، دخترش با‏‎ ‎‏اجنبی فرقی ندارد پیش او، یک همچو حیوانی است، در هر چیز‏‎ ‎‏نامحدود است. شما یک موجود نامحدود هستید. اگر این نامحدودی‏‎ ‎در طرف حیوانیت صرف شد، یک حیوان نامحدود، یک حیوانی که با‏‎ ‎‏سایر حیوانات فرق دارد. حیوانات دیگر شهواتشان محدود است،‏‎ ‎‏آمالشان محدود است؛ این انسان نامحدود است. اگر به همین حال‏‎ ‎‏حیوانیت باشد و دنبال همین کارهای حیوانی، دنبال همین شهوات،‏‎ ‎‏دنبال همین آمال وآرزوهای حیوانی، که همۀ این آمال و آرزوهایی‏‎ ‎‏که مربوط به طبیعت است، تمام آمال وآرزوهایی که مربوط به امور‏‎ ‎‏طبیعی است حیوانی است، اگر به این حد باقی بماند، این تا آخر‏‎ ‎‏حیوان است. اینجا صورتش صورت انسان است. وقتی این پرده‏‎ ‎‏برگشت وآن عالم پیدا شد، صورتش هم یک صورت دیگر می شود،‏‎ ‎‏همچو نیست که به صورت انسانیت آنجا محشور بشود. اگر اینجا‏‎ ‎‏انسان شد، آنجا انسان است. اگر کسی در اینجا توانست خودش را‏‎ ‎‏انسان بکند، آنجا که برود انسانیتش به طور کمال و آن طوری که‏‎ ‎‏چشمهای این عالم نمی تواند او را ببیند، به طور کمال در آنجا تحقق‏‎ ‎‏پیدا می کند.
‏‏5.8.  گسترۀ وسیع خواهشهای نفسانی انسان‏‏ ‏
الله تبارک وتعالی در زمینه چنین می فرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا (الأعراف: 179) ‏‏ببین علامت کسانی که برای جهنّم خلق شده اند و نشانۀ جهنّمیان،‏‎ ‎‏در تو هست؟‏
‏‏قلبی که از نور تدبّر و تفقّه و برگرداندن ظاهر دنیا را به باطن آن‏‎ ‎‎‏محروم باشد، با گوشت پاره که دل حیوانی را تشکیل می دهد فرقی‏‎ ‎‏ندارد. چشمی که جز صورت این عالم را نبیند و از نظر عبرت و‏‎ ‎‏حکمت کور باشد، و گوشی که جز اصوات این عالم را نشنود و از‏‎ ‎‏مواعظ الهیّه منعزل باشد، و حِکَم و نصایح را نپذیرد، با چشم و گوش‏‎ ‎‏حیوانات ممتاز نیست. آنهایی که این سه خاصیت بزرگ انسانی را‏‎ ‎‏ندارند حیواناتی و چارپایانی هستند به صورت انسان، بلکه آنها‏‎ ‎‏گمراهترند از حیوان؛ چه که انسان با آن نور فطرت الهی که با یدِ‏‎ ‎‏قدرت حق ـ جلّ جلاله ـ مخمّر شده است‏، و با آن قرآن و کت

واژۀ اهلی شدن در ادبیات انسانی

فداکاری وحماسه آفرینی در اندیشۀ امینه قطب

محمد قطب پرچمدار بیداری اسلامی

انسان ,یک ,کند ,هم ,حیوانی ,انسانیت ,است که ,را به ,می شود ,می کند ,است و ,ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا ,الله تبارک وتعالی ,وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ ,أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ اینها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها